Gap messenger
Download
Pinned Message
msgAudio: دلم تنگه #امیرسادرمو

ترانه : تفاوتهای مهم ترانه با شعر کلاسیک :
اول این که چون ترانه معمولا به جای خوانده شدن از روی کاغذ , شنیده می‏شود جملات باید کوتاه‏تر و فاصله آنها تا مرجع مورد نظر شاعر باید کم باشد , مثلا نباید مثل شعر کلاسیک در یک جمله ابهامی موجود باشد که با توجه به دو یا سه بیت قبل متوجه نظر شاعر ترانه شویم .
دوم این که اگر تمام ترانه در یک وزن باشد آهنگ آن منوتون ( یکنواخت ) و شاید خسته‏کننده می‏شود پس بهتر است در قسمتهای مختلف یک ترانه مخصوصا در ترجیع‏بندها وزنهای مختلف اما نزدیک به هم ایجاد شود.
سوم این که هجاها و حروف تشکیل دهنده کلمات ترانه باید با آهنگ مورد نظر ترانه‏سرا سازگار باشد .
چهارم این که در ترانه از گویش‏های محلی کلمات نیز استفاده می‏شود مثلا خونه به جای خانه می‏آید و افتاد با میخواد قافیه می‏شود .
پنجم این که وزن در ترانه مانند وزن شعر کلاسیک است اما تقطیع بر اساس نحوه‏ی خواندن ترانه معتبر است . مثلا در محاوره اغلب حروف صدادار بلند کوتاه تلفظ می‏شود در نتیجه هجاهایی که در تلفظ رسمی کشیده‏اند بلند و هجاهای بلند کوتاه می‏شوند . مثلا ببار مثل بـِبَر و بی‏تو مثل بِ تو خوانده می‏شود . ( البته این کار برای تمام کلمات مرسوم نیست مثلا کمتر کسی حرف ا را در تجارت کوتاه میخواند !) از طرف دیگر گاهی با یک تشدید یا کش‏دادن هجا توسط خواننده! هجای کوتاه به صورت بلند و هجای بلند به صورت هجای کشیده خوانده می‏شود مثلا بیا به صورت بی یا ( با تشدید روی حرف ی ) خوانده می‏شود .
هر شعری با موسیقی پیوند نزدیکی دارد ( توجه شاعر به وزن و موسیقی کلمات و هجاها و حتی حروف . مثلا حرف ر به تنهایی تکرار و توالی را تداعی می‏کند و این موضوع بی‏ارتباط با منشا پیدایش کلمات در یک زبان نیست ! ) اما ترانه نقطه اتصال شاعر با موسیقی است ( حضرت مولوی میفرماید این علم موسیقی بر ِ من همچو معرفت است! ) حالا به وزن مَفاعیلُ مَفاعیلُ مَفاعیلُ مَفاعیل و مثالهایی که از غزلهای مولوی آوردم توجه کنید . اگر هفت هجای اول آن را بنویسیم چه می‏شود ؟
فَعولُن فَعَلاتُن :
7 - - 7 7 - -
بهار پشت زمستون برام زندون غم داشت
نبودی که ببینی بهارم تو رو کم داشت
در همین وزن آنجا که می‏گوید:
به شب طعنه زدم من به این عشق که شب مهتابی میشه
( به این عشق ) خارج از وزن اصلی است و ترانه را از یکنواختی نجات می‏دهد!

در همین وزن بر اساس تساوی مفتعلن با مفاعلن داریم:
خانوم گل آی خانوم گل برام سخته تحمل
قدمهات روی چشمام بیا به این ور پل

مثال دیگر از این وزن:
تو تنهایی قلبم یه شب نقش تو افتاد
مث این که خداوند تو با عشقو به من داد
تو دلتنگی دنیا فقط عشقو شناختم
با این واژه‏ی خوشبخت همه دنیامو ساختم
دلم خواست که تو دنیا پریشون تو باشم
دلم خواست بشم عاشق . دلم خواست
( دلم خواست ) آخر مانند ( به این عشق ) است و ترانه را از یکنواختی خارج می‏کند .
فَعَلاتُ فاعِلاتُن :
7 7 - 7 - 7 - -
در شعر کلاسیک به جای هجای اول نمی‏توان هجای بلند آورد ولی در ترانه می‏شود:
به تو نامه می‏نویسم ای عزیز رفته از دست
ای که خوشبختی پس از تو گم شد و به قصه پیوست
ضمنا به کوتاه خوانده شدن هجای آخر خوشبختی هم توجه کنید.

روی یک دیوار سنگی دوتا پنجره اسیرن

مُفتَعَلُن مَفاعِلُن :
- 7 7 - 7 - 7 -
این وزن با توجه به هم‏ارزی مُفتَعَلُن با مَفاعِلُن از پرکاربردترین اوزان ترانه است:

وقتی میای صدای پات از همه جاده‏ها میاد
انگار نه از یه شهر دور که از همه دنیا میاد
تا وقتی که در وا میشه لحظه‏ی دیدن میرسه
هر چی که جاده‏س رو زمین به سینه‏ی من میرسه

یه روز منو دور می‏بینی اسم منو خط می‏زنی

وقتی میای قشنگترین پیرهنتو تنت کن

مُفتَعَلُن فَعولُن :
- 7 7 - 7 - -
این وزن با حذف هجای آخر وزن قبل به دست می‏آید و این وزن هم با توجه به هم‏ارزی مُفتَعَلُن با مَفاعِلُن از اوزان پرکاربرد ترانه است:
دوسِت دارم عزیزم عاشقتم هنوزم
نذار که بیشتر از این به پای تو بسوزم

فـَعـَلاتـُن فـَعـَلاتـُن فـَعـَلاتـُن فـَعـَلـُن :
7 7 - - 7 7 - - 7 7 - - 7 7 -
تو چرا شمع شدی سوختی ای هستی من؟
به فدای تو مگه این دل دیوانه نبود؟
ترانه سراها در این وزن از یک اختیار شاعری جالب استفاده می‏کنند : در تکرار فـَعـَلاتـُن ( 7 7 - - ) تکرار الگوی مُفتَعَلُن ( - 7 7 - ) دیده میشود .در ترانه به جای هر یک از این الگوهای مُفتَعَلُن که دوست داشته باشد مَفاعِلُن می‏آورند:
من دلم خیلی می‏خواست یک دو سه روز بیشتر از این
- 7 - - 7 7 - - 7 7 - - 7 7 -
بشینم کنارت و ناز نگاهت بخرم
7 7 - 7 - 7 - - 7 7 - - 7 7 -
در اغلب وزنهای شعر کلاسیک ترانه هم سروده شده است.مثلا:
مُستَفعِلُن مُستَفعِلُن
- - 7 - - - 7 -
البته ترانه سرا ممکن است در چند بیت ترانه ( مخصوصا در ترجیع‏بندها) برای چندآهنگی شدن ترانه به جای مُستَفعِلُن دوم فَعولُن ( 7 - - ) یا مَفعولُن (- - - ) یا مَفاعِلُن ( 7 - 7 -) یا مُفتَعَلُن (- 7 7 - ) بیاورد :
با قلب من بازی نکن ای خوب خوب ای خوب من
با قلب من بازی نکن ای صبح بی غروب من
با من چو عاشق بودنی باورم ندارم با منی
امشب من و این گریه‏ها عشقم تو هستی والسلام
ای از تو عاشق هر کلام از تو نوشتن ناتمام
ای صاحب غم تو صدام عشقم تو هستی والسلام
میتوان گفت قسمتهای اصلی ترانه بر اساس یک وزن بنا میشود و وزنهای دیگر در حواشی وزن اصلی و با توجه به آهنگ ترانه ایجاد می‏شود .
@amirsadrmo

10 June 2021 | 08:39

قافیه و ردیف :
در قصیده و غزل و دوبیتی و رباعی مصرع اول بیت اول با تمام مصرع‏های دوم ابیات هم‏قافیه است اما در مثنوی هر دو مصرع هر بیت هم‏قافیه‏اند.
تفاوت دوبیتی و رباعی در وزن آنهاست و تفاوت قصیده و غزل در موضوع است .
قطعه مانند قصیده است اما اولین مصرع قافیه ندارد.
قافیه در شعر سنتی اجباری و ردیف اختیاری است . ردیف گاهی یک کلمه است و گاهی طولانی‏تر است و به شبه جمله یا یک جمله بدل می‏شود . ردیف طولانی از نظر معنی یا آهنگ شعر نقطه‏ی ثقل آن است .
قافیه باید حداقل شامل یک حرف صدادار باشد : چوب با خواب هم‏قافیه نیست ولی با خوب هم‏قافیه است .
قافیه بخش انتهای کلمات است ( چون اگر تمام کلمه باشد ردیف محسوب می‏شود ) : کتاب من با دفترمن هم‏قافیه نیست !
قافیه معمولا نباید تکراری باشد : دلم گرفته با غم‏گرفته هم‏قافیه است اما اگر دستم گرفته را به این دو اضافه کنیم حرف م در دستم و دلم چون کلمه مستقلی است قافیه تکراری محسوب میشود .
بعضی‏ها کمی سخت می‏گیرند مثلا می‏گویند آسانی با می‏توانی هم‏قافیه نیست چون ی به دو معنی مختلف ( نسبت و ضمیر)آمده است و لحن و آهنگ تلفظش در این دو کلمه تفاوت دارد . در این صورت تکلیف غزل ای پادشه خوبان حافظ چه می‏شود ؟ آنجا تنهایی و بازایی و توانایی و نپیمایی هم‏قافیه‏اند! یا اینکه می‏گویند عاقلانه و عاشقانه و صادقانه قافیه تکراری هستند چون آنه آخر این کلمات فقط برای ساخت صفت نسبی آمده است . البته من با تکرار بیش از حد این‏گونه کلمات در یک شعر موافق نیستم ولی اگر این را قاعده فرض کنیم تکلیف شعر حیلت رها کن عاشقای مولوی چه می‏شود ؟ آنجا مستانه و دیوانه و جانانه قافیه‏اند !
@amirsadrmo

10 June 2021 | 08:39

مثالهایی از وزنهای پرکاربرد شعر کلاسیک (در مورد هر مثال باید خودتان شعر را تقطیع عروضی کنید و قوانین و اختیارات شاعری مربوط به آن را بررسی کنید تا کاملا مسلط شوید . در مورد وزنهای دوری وسط مصرع را با | نشان داده‏ام . )

فـَعـولـُن فـَعـولـُن فـَعـولـُن فَعَل (وزن حماسی شاهنامه ) :
7 - - 7 - - 7 - - 7 -
کنون گر به دریا چو ماهی شوی
و یا همچو شب در سیاهی شوی
کُ . نون . گر . ب ِ . دَر . یا . چُ .ما . هی . ش َ . وی
وَ . یا . هَم . چُ . شـَب . دَر. س ِ . یا . هی . ش َ . وی
ن در انتهای کنون طبق قاعده بند 8 حساب نمی‏شود.
به نحوه تقطیع سیاهی و چو و قاعده بند 7 هم دقت کنید .
مـَفاعیلـُن مـَفاعیلـُن | مـَفاعیلـُن مـَفاعیلـُن :
7 - - - 7 - - - 7 - - - 7 - - -
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
سَ . حَر. با. باد. می.گـُف. تـَم.ح َ. دی. ثِه . آ. ر ِ . زو . مَن .دی
خ .طا . با .مد .ک ِ . وا.ثِق. شو.ب ِ . اَل .طا . فِه . خ ُ.دا.وَن.دی
هجای کوتاه انتهای حدیث و الطاف بر اساس اختیار شاعری بلند حساب شده است . دلیل متصل شدن خطاب به آمد نیز اختیار شاعری است .
مـَفاعیلـُن‏مـَفاعیلـُن‏فـَعولُن (وزن دوبیتی و فرهادوشیرین نظامی):
7 - - - 7 - - - 7 - -
بگفتا جان‏فروشی از ادب نیست
بگفت از عشق‏بازان این عجب نیست
ب ِ. گـُف . تا . جان . ‏فُ . رو.شی. از. اَ . دَب .نیست
ب ِ .گـُف . تـَز .عِشق‏ . با . زان . این .عَ جَب .نیست
هجای کشیده نیست طبق قاعده بند 9 باید بلند حساب شود .
فاعـِلاتـُن فاعـِلاتـُن فاعـِلاتـُن فاعـِلـُن :
- 7 - - - 7 - - - 7 - - - 7 -
بر نیامد از تمنای لبت کامم هنوز
بر امید جام لعلت دردی‏آشامم هنوز
بَر. ن َ . یا . مَد . اَز . ت َ . مـَن .نا . یـِه . لَ .بَت .کا.مَم .هَ . نوز
بَر. اُ . می . دِه . جا . م ِ . لَع . لَت . دُر . دِ .‏ آ . شا . مَم . هَ . نوز
فاعـِلاتـُن فاعـِلاتـُن فاعـِلـُن (وزن مثنوی مولوی ونیز برخی ترانه‏های محلی ) :
- 7 - - - 7 - - - 7 -
بشنو از نی چون حکایت می‏کند
وز جداییها شکایت می‏کند
بـِش . نُ . اَز . نـِی . چون . ح ِ . کا . یَت . می‏ . ک ُ . نـَد
وَز .ج ُ . دا . یی . ها . ش ِ . کا . یَت . می‏ . ک ُ . نـَد
مـُستـَفعـِلـُن مـُستـَفعـِلـُن | مـُستـَفعـِلـُن مـُستـَفعـِلـُن :
- - 7 - - - 7 - - - 7 - - - 7 -
هفت آسمان را بر درم وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من
هـَف . تا. س ِ . مان. را . بـَر . دَ . رَم . وَز. هَفت .دَر.یا .بُگ. ذَ. رَم
چون . دِل. بَ . را . نِه . بـِن.گـَ . ری .دَر .جا. ن ِ.سَر. گر.دا .نِ.مَن
نه در انتهای دلبرانه هجای کوتاه است ( چون هاء غیرملفوظ است ) اما بنا بر اختیار شاعری بلند حساب شده است .
فـَعـَلاتـُن فـَعـَلاتـُن | فـَعـَلاتـُن فـَعـَلاتـُن
( عشق درویشان خانقاه همسایه ما البته همراه با دف !) :
7 7 - - 7 7 - - 7 7 - - 7 7 - -
اگرم در نگشایی ز ره بام درآیم
که زهی جان لطیفی که تماشای تو دارد
همه امروز چنانیم که سر از پای ندانیم
همه تا حلق در آبیم و در این حلقه نشست او
هَ . م ِ . اِم . روز . چُ . نا . نیم . کِ . سَ . رَز .پای .نـَ .دا . نیم
ه َ . م ِ . تا . حَلق . دَ . را . بی . مُ . دَ . رین. حَل. ق ِ. ن ِ.شـَس .تو
هجای نیم در آخر چنانیم هجای کشیده است اما چون در انتهای نیم‏مصرع وزن دوری است بلند محسوب شده است در حالی‏که در مورد هجای بیم آخر درآبیم حرف م به نیم مصرع بعد ملحق شده است .
فـَعـَلاتـُن فـَعـَلاتـُن فـَعـَلاتـُن فـَعـَلـُن ( از اوزان پرکاربرد):
شکل اصلی: 7 7 - - 7 7 - - 7 7 - - 7 7 -
شکلهای دیگر با اختیارات شاعری :
7 7 - - 7 7 - - 7 7 - - - -
- 7 - - 7 7 - - 7 7 - - 7 7 -
- 7 - - 7 7 - - 7 7 - - - -
نفس باد صبا مشک‏فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر
مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد
اولا به جز مصرع اول این مثال سه مصرع بعدی طبق اختیارات شاعری با فاعلاتن به جای فعلاتن آغاز شده‏اند .
دوما هجای هد آخر خواهد یک هجای بلند است و بنا بر اختیارات شاعری به جای دو هجای کوتاه آمده است .
مـُفتـَعـَلـُن‏مـُفتـَعـَلـُن‏ | مـُفتـَعـَلـُن‏مـُفتـَعـَلـُن‏
- 7 7 - - 7 7 - - 7 7 - - 7 7 -
(مـُفتـَعـَلـُن وزنهای شاد ایجاد می‏کند):
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا
چون مـُفتـَعـَلـُن‏ = مـَفاعـِلـُن پس وزن قبل معادل وزن زیر است:
مـُفتـَعـَلـُن‏ مـَفاعـِلـُن | مـُفتـَعـَلـُن مـَفاعـِلـُن
- 7 7 - 7 - 7 - - 7 7 - 7 - 7 -
آب زنید راه را این که نگار می‏رسد
مژده دهید باغ را بوی بهار می‏رسد
مـُفتـَعـَلـُن‏مـُفتـَعـَلـُن‏فاعِـلـُن:
- 7 7 - - 7 7 - - 7 -
از اوزان بسیار شاد:
ای همه هستی ز تو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده
هجای ه آخر این دو مصرع کوتاه است ولی طبق قاعده بند 9 باید بلند محسوب شود .
مـُفتـَعـَلـُن فاعِـلـُن | مـُفتـَعـَلـُن فاعِـلـُن:
- 7 7 - - 7 - - 7 7 - - 7 -
شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب
باز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شد
مـُستـَفـعـِلُ مـُستـَفـعـِلُ مـُستـَفـعـِلُ فـَعلـُن:
- - 7 7 - - 7 7 - - 7 7 - -
در زد کسی از سمت خیابان تو نبودی
برخاستم از خواب هراسان تو نبودی
مـُستـَفـعـِلُ‏مـُستـَفـعـِلُ‏مـُستـَفـعـِلُ‏فـَع (لا حول ولا قوه الا بالله):
شکل اصلی: - - 7 7 - - 7 7 - - 7 7 -
شکلهای دیگر با تبدیل هر یک از جفت هجاهای کوتاه کنارهم به یک هجای بلند به دست می‏آید و نیز با خواندن وزن به صورت فـَع مـُفتـَعـَلـُن‏ مـُفتـَعـَلـُن‏ مـُفتـَعـَلـُن‏ و آوردن مـَفاعـِلـُن به جای مـُفتـَعـَلـُن‏ دوم : - - 7 7 - 7 - 7 - - 7 7 -
زاهد بودم ترانه‏گویم کردی
عابد بودم پیاله‏جویم کردی
سجاده‏نشین باوقاری بودم
بازیچه‏ی کودکان کویم کردی
هر روز دلم در غم تو زارتراست
وز من دل بی‏رحم تو بیزارتر است
بگذاشتیم غم تو نگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادارتر است
مـُستـَفـعـِلُ فاعِلات ُ فـَعـلُن ( از وزنهای پرکاربرد ):
یا به عبارت دیگر : مـُستـَفـعـِلُ فاعِلـُن فَـعـولُن
- - 7 7 - 7 - 7 - -
دیدید که وزن رباعی با اختیارات شاعری به صورت زیر در‏می‏آید ( - - 7 7 -7 - 7 - - 7 7 - ) اگر 3 هجای آخر آن را برداریم به وزن مـُستـَفـعـِلُ فاعِلات ُ فـَعـلُن ( وزن لیلی و مجنون نظامی یا ترجیع‏بند معروف سعدی ) می‏رسیم :
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله کار خویش گیرم
مَفاعیلُ مَفاعیلُ مَفاعیلُ مَفاعیل
7 - - 7 7 - - 7 7 - - 7 - -
بیایید بیایید بر این یار بگردیم
بر این نقطه‏ی اقبال چو پرگار بگردیم
بیایید که امروز به اقبال و به پیروز
چو عشاق نو آموز بر این یار بگردیم
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
مـَفاعـِلـُن فـَعـَلاتـُن | مـَفاعـِلـُن فـَعـَلاتـُن :
7 - 7 - 7 7 - - 7 - 7 - 7 7 - -
بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد
تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی
مـَفاعـِلـُن فـَعـَلاتـُن مـَفاعـِلـُن فـَعـَلـُن ( از وزنهای پرکاربرد):
7 - 7 - 7 7 - - 7 - 7 - 7 7 -
دعای گوشه‏نشینان بلا بگرداند
چرا به گوشه‏ی چشمی به ما نمی‏نگری؟
فـَعـَلاتـُن مـَفاعـِلـُن فـَعـَلـُن ( از وزنهای پرکاربرد ):
این وزن با حذف مـَفاعـِلـُن از اول وزن قبلی به دست می‏آید.
شکل اصلی : 7 7 - - 7 - 7 - 7 7 -
شکل دیگر : 7 7 - - 7 - 7 - - -
حال خونین دلان که گوید باز
وز فلک خون جم که جوید باز
مـُستـَفعـِلـُن مفاعـِل ُ مـُستـَفعـِلـُن فَـعَـل ( از وزنهای پرکاربرد):
- - 7 - 7 - 7 7 - - 7 - 7 -
حاشا که من به موسم گل ترک ِ مـِی کنم
من لاف عقل می‏زنم این کار کی کنم
تعدادی از وزنهای بالا دوری بود و حالا چند وزن دوری دیگر را بررسی می‏کنیم :
فَعَلاتُ فاعِلاتُن | فَعَلاتُ فاعِلاتُن
7 7 - 7 - 7 - - 7 7 - 7 - 7 - -
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
مَفعول ُ فاعِلاتـُن | مَفعول ُ فاعِلاتـُن :
- - 7 - 7 - - - - 7 - 7 - -
نام وزنها سلیقه‏ای است مثلا می‏توانید نام این وزن را مستفعلن فعولن هم بگذارید !
دل می‏رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
مَفعولُ مَفاعیلُن | مَفعولُ مَفاعیلُن :
ساقی چمن و گل را بی‏روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
فاعِلُن مَفاعیلُن | فاعِلُن مَفاعیلُن :
- 7 - 7 - - - - 7 - 7 - - -
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
جان و دل فدا کردم از برای آزادی
زاهدی به میخانه سُرخ‏رو ز ِ مِی دیدم
گفتمش مبارک باد بر تو این مسلمانی
ازحافظ فقط یک غزل در این وزن یادم هست:
یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمی
کز غمش عجب بینم حال پیر کنعانی
فَعلُن فَعولُن | فَعلُن فَعولُن :
- - 7 - - - - 7 - -
یارب امان ده تا باز بیند
چشم محبان روی حبیبان
فاعِلاتُ فاعِلُن | فاعِلاتُ فاعِلُن
مثل شعر ناگهان مثل گریه بی‏امان
مثل لحظه‏های وحی اجتناب‏ناپذیر
@mirsadrmo

10 June 2021 | 08:36

نامگذاری وزنها ( بحرهای عروضی)
این کار که چهار مورد آن را در بند قبل دیدید فقط برای ساده شدن نامگذاری وزنهاست و اصلا لازم نیست عربی بلد باشید‏.
معمولا وزن شعرها تکرار یک الگوی ثابت است که اسم آنها طوری انتخاب می‏شود که هم‏وزن خودشان باشد و با تکرار یا به تنهایی یک مصرع کامل ایجاد می‏کنند .
درصورت تکرار معمولا آخرین آنها در مصرع یک یا چند هجای خود را از دست می‏دهد و مخبون (دم‏بریده) می‏شود و در غیر این صورت اگر تعداد تکرار الگو زوج باشد طبیعتا هر مصرع خودش دو نیمه هم‏وزن دارد و وزن دوری نامیده میشود . در مورد وزن دوری آخرین هجای هر نیمه مصرع طبق بند 10 همیشه بلند محسوب میشود .
پرکاربردترین الگوها اینهاست :
- : فـَع
- - : فـَعـلـُن
7 - : فَـعَـل
7 - - : فـَعـولـُن
- 7 - : فاعِـلـُن
- - 7 : مـَفـعـولُ
7 - - - :مـَفاعیلـُن
- 7 - - : فاعـِلاتـُن
- - 7 - :مـُستـَفعـِلـُن
- - - 7 : مـَفـعولات ُ
7 7 - - : فـَعـَلاتـُن
- 7 7 - : مـُفتـَعـَلـُن
- - 7 7 :مـُستـَفـعـِلُ
7 - 7 - : مـَفاعـِلـُن
- 7 - 7 : فاعـِلات ُ
7 - - 7 :مـَفاعیل ُ
7 - 7 7 : مـَفاعـِل ُ
7 - 7 - 7 7 - - : مـَفاعـِلـُن فـَعـَلاتـُن
- - 7 - 7 - 7 7 :مـُستـَفعـِلـُن مفاعـِل ُ
به شباهت این دوتای آخر که تولید کننده اوزان پرکاربرد فارسی هستند توجه کنید .(در صورت تکرار مثل هم می‏شوند)

@amirsadrmo

10 June 2021 | 08:36

اختیارات شاعری :
اول : شاعر میتواند کلماتی را که با حرف صدادار شروع می‏شود به کلمه قبل بچسباند . مثلا ( من از این ) به چهار صورت ممکن است خوانده شود : (مَن اَز این . مَ نـَز این . مَن اَ زین . مَ نَ زین )
دوم: شاعر می‏تواند آخرین هجای هر کلمه را اگر کوتاه باشد بلند محسوب کند ( معمولا درمورد و عطف مثل کوه و دریا یا کسره موصوف مثل ابر ِ سیاه یا کسره مضاف‏الیه مثل دست ِ من ) در این حالت خواننده ناخودآگاه یک حرف ء یا ه یا ع به آخر این کلمات اضافه می‏کند ! مثلا دل من به دو روش مختلف می‏تواند خوانده شود ( د ِ ل ِ مَن یا د ِ لـِه مَن ) من و تو به چهار روش می‏تواند خوانده شود ( مَ نُ تُ یا مَ نـُه تُ یا مَ نُ تـُه یا مَ نـُه تـُه ) البته به جز ( مَن وَ تُ که معمولا در شعر استفاده نمیشود!)
سوم :شاعر میتواند در اول یک مصرع - 7 - - ( فاعلاتن ) را به جای 7 7 - - ( فـَعـَلاتن) بیاورد .
چهارم . در هر جای مصرع - 7 7 - (مُفتَعَلُن) با 7 - 7 - (مَفاعِلُن) برابر همند .
پنجم : شاعر در هر جای مصرع میتواند به جای دو هجای کوتاه یک هجای بلند بیاورد . در چهار مورد قبلی معمولا شنونده اصلا متوجه اختیار شاعری نمی‏شود ولی این مورد بعضی وقتها قدری محسوس‏تر است .

@amirsadrmo

10 June 2021 | 08:36

ن ساکن
ن ساکن حرف صدادار بلند قبل از خود را کوتاه میکند یا به عبارت دیگر خودش را حذف می‏کند: جان=جا = - نان=نا = -
فقط هجای نان در نانوا هجای کشیده محسوب می‏شود:
ز خاک من اگر گندم برآید
از آن گر نان پزی مستی فزاید
خمیر و نانوا دیوانه گردد
تنورش بیت مستانه سراید
پس در زمان حضرت مولوی هم مانند امروز گاهی نانوا به صورت نانِوا تلفظ می‏شده است !
آخرین هجای مصرع همیشه یک هجای بلند محسوب می‏شود چون اگر کوتاه یا کشیده هم باشد ناخودآگاه بلند خوانده میشود .
@amirsadrmo

10 June 2021 | 08:33

تقطیع
شعر باید به همان‏ صورتی که خوانده می‏شود تقطیع شود :
اگر یک هجا با حرف صدادار شروع شود قبل از آن در واقع یک ء وجود دارد که نوشته نشده است ولی حساب می‏شود . پس آلی مثل عالی محسوب میشود (یعنی دو هجای بلند : - - )
حرف و اگر او خوانده می‏شود صدادار است (مثل بود ) اما اگر و خوانده شود بی‏صدا ( مثل وای )
حرف ی اگر ای خوانده می‏شود صدادار است (مثل سیب ) و اگر ی خوانده شود بی‏صدا ( مثل یار )
اگر قبل از ی کسره باشد آن کسره‏ , ای خوانده میشود ولی چون کوتاه تلفظ میشود باید حرف صدادار کوتاه حساب شود مگر آن که ی تشدید داشته باشد :
نیاز = ن ِ یاز = 7 - 7
نیات = نی یات = - - 7
کلا حروف مشدد دوبارحساب می‏شود: معلّم= مُ عَل لـِم = 7 - -
و عطف معمولا به کلمه قبل می‏چسبد : من و تو = مَ نُ تُ
حروفی که خوانده نمی‏شود حساب نمی‏شود: خواهر = خا هَر
وقتی هاء آخر خوانده می‏شود باید حساب شود . مثل به ( به معنی خوب یا میوه ) ولی هاء آخر غیر ملفوظ حساب نمی‏شود :
خانه = خا ن ِ . لاله = لا ل ِ . به من بگو = ب ِ مَن ب ِ گو
@amirsadrmo

1 May 2021 | 10:24

آموزش وزن شعر

همه چیز از زمان لازم برای تلفظ یک هجا ( بخش)شروع می‏شود:
تلفظ ر ِی از ر ِ بیش‏تر طول میکشد .این که ساده است . نیست؟
حروف یا صدادارند یعنی فقط با حنجره و تغییر شکل دهان ایجاد می‏شوند مانند حروف صدادار کوتاه: اَ- اِ - اُ
و حروف صدادار بلند: آ - ای - او - اُو ( مثل نو )
یا بی‏صدا هستند ( سایر حروف فارسی) و با کمک لب و دندان و زبان و سقف دهان و حلق تلفظ می‏شوند (مثل ء - ع - غ - ی - و - ب - پ -... )
اگر زمان تلفظ حروف صدادار کوتاه و حروف بی‏صدا را 1 فرض کنیم زمان تلفظ حروف صدادار بلند 2 میشود .
هر هجا , یک حرف صدادار با حروف بی‏صدای قبل و بعد از آن است . تقطیع شعر یعنی بخش کردن کلمات آن به هجاهای سازنده ( همان کاری که اول دبستان انجام می‏دادیم! ) .فقط یادتان باشد در فارسی هیچ هجایی ، با حرف بیصدای ساکن شروع نمی‏شود .
هجاهای فارسی سه نوع است :
نوع اول: هجای کوتاه . مجموع زمان حروف : 2 . علامت : 7
حرف بی‏صدا + حرف صدادار کوتاه . مثال: دَ . کِ . مُ
نوع دوم : هجای بلند . مجموع زمان حروف : 3 . علامت : -
دو حالت دارد :
حالت اول : حرف بی‏صدا + حرف صداداربلند . مثال: یا . سی . بو
حالت دوم : حرف بی‏صدا + حرف صدادار کوتاه + حرف بی‏صدا .
مثال: دَر. کِی. مُد
نوع سوم : هجای کشیده . مجموع زمان حروف : 4 یا 5 .علامت: -7 ( معادل یک هجای بلند سپس یک هجای کوتاه )
سه حالت دارد:
حالت اول :حرف بی‏صدا + حرف صدادار کوتاه + حرف بی‏صدا + حرف بی‏صدا .
مثال: دَرد . بُرد . خـِشت
حالت دوم : حرف بی‏صدا + حرف صداداربلند + حرف بی‏صدا .
مثال: یاد . سیب . بود
حالت سوم: حرف بی‏صدا + حرف صداداربلند + حرف بی‏صدا + حرف بی‏صدا .
مثال: تافت . ریخت . سوخت
موزون بودن یک شعر یعنی این که وقتی در زیر آن علامت هجاها را قرار می‏دهیم ( علامت هجای کوتاه : 7 علامت هجای بلند : - علامت هجای کشیده برابر با یک هجای بلند سپس یک هجای کوتاه : -7 ) علامتهای به دست آمده برای مصرع‏ ها هم از نظر تعداد و هم از نظر ترتیب کاملا یکسان باشد . یعنی هم زمان و هم آهنگ تلفظ آنها کاملا یکسان است .
وزن شعر فارسی همین است والسلام . حالا دیدید کاری نداشت. فقط چند قاعده کوچک بعدی را هم بخوانید و همراه با دلیلشان یاد بگیرید . کاملا منطقی هست و لازم نیست حفظ کنید !
اگر می‏ پرسید چرا یک هجای کشیده معادل یک هجای بلند و سپس یک هجای کوتاه است باید بگویم چون مثلا وقتی کلمه‏ ی اسب را ادا می‏کنیم ناخودآگاه بعد از ب یک کسره‏ ی یواشکی را هم تلفظ می‏کنیم ! گاهی در ترانه‏ ها یا نوحه‏ ها این کسره را به روشنی ادا می‏کنند.
اسب = اس ب ِ = - 7

@amirsadrmo

30 April 2021 | 01:06

انتقاد به وزن و قافیه
اول . آیا وزن و قافیه ممکن است حواس شنونده را از موضوع اصلی شعر منحرف کند ؟
بله ! گاهی . دقیقا همان‏طور که موزیک و آواز خواننده یک ترانه می‏توانند تاثیر همدیگر را کم کنند . شما دوباره گوش کنید مشکل حل می‏شود !
دوم . آیا وزن و قافیه برای شاعر محدودیت ایجاد میکند ؟
بله ! خیلی هم ایجاد می‏کند .
مولوی فرموده است :
قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
هر هنری در هر سبکی مشخصاتی دارد که همان محدودیت های آن است ! اگر قرار باشد شما شعری بگویید که هیچ وزن و قافیه‏ ای نداشته باشد این هم خودش یک محدودیت است . نیست؟
سوم . آیا وزن و قافیه در ترجمه از بین می‏رود ؟
بله ! حتی ردیف هم کم‏رنگ می‏شود . مگر آن که مترجم دوباره شعر بگوید ! این اشکال در ترجمه داستان هم به شکل های دیگری وجود دارد .
هیچ دو کلمه‏ ای در دو زبان مختلف و حتی در یک زبان بار معنایی و ایهامی و احساسی و تاریخی یکسانی ندارد . از آن مهم تر یک کلمه برای دو شخص هم زبان نیز تصور و ادراک یکسان ایجاد نمی‏کند ! مثلا وقتی من کلمه‏ ی آبی را میشنوم ممکن است آسمان را تصور کنم و شما دریا را ! یا کلمه‏ ی امتحان برای دانش‏ اموز یا دانش‏جو صحنه‏ ی امتحان دادن را تداعی می‏کند و برای معلم یا استاد صحنه‏ ی امتحان گرفتن را یا کلمه‏ ی سیاست در زبان فارسی به معنی تنبیه و شکنجه به کار می‏رفته و شما اگر هم فکر کنید این موضوع را نمی‏دانید ولی در لایه‏ های پنهانی‏ تر ذهنتان یا در حافظه‏ ی تاریخی‏ تان این موضوع را می‏دانید . ( واژه باستانی جهان‏بانی چقدر زیباست !)
اصلا هر هنری کم و بیش وابستگی‏ های بومی دارد .
@amirsadrmo

30 April 2021 | 01:05

تاثیر وزن و قافیه را از نظر علمی چگونه میتوان تعبیر کرد؟

یادتان باشد که اصول علم عروض با آنکه قدیمی است کاملا علمی و منطقی بنا شده است.
احساس‏انگیز و خیال‏انگیز بودن شعر منجر به سیال و شناور بودن آن و تفسیر شعر به دلخواه خواننده و گاهی قرارگرفتن خواننده به جای شاعر می‏شود ! و قدیمی‏ ها وزن و قافیه را در کنار آن جزء ارکان شعر می‏دانستند .
@amirsadrmo

26 April 2021 | 07:57

چرا دانستن اصول وزن و قافیه لازم است ؟

برای آنکه شعر دیگران ( از فردوسی و سعدی و مولوی و حافظ تا بسیاری از شعرهای نیما و سهراب و فروغ و اخوان ثالث و شاملو ) را درست بخوانید و از آن لذت بیشتری ببرید و اگر شعر کلاسیک یا نیمایی یا ترانه میگویید برای این که شعر ِ بدون اشکال بگویید و اگر شعر سپید هم میگویید برای آنکه آهنگ ذاتی شعر خود را مخصوصا در قسمت های موزون‏تر آن بهتر بشناسید .
وزن همان ریتم یا آهنگ شعر است و دانستن وزن و قافیه برای شاعر یا خواننده شعر به همان دلیلی لازم است که موسیقیدان باید نتها و دستگاه‏های موسیقی را بشناسد و نقاش رنگهایش را .
اگر فضای شعر و وزن آن همخوانی داشته باشد , تاثیر گذارتر است و اگر نه , باز هم بهتر است بدانید بر اساس چه دلیلی این کنتراست را ایجاد کرده‏ اید !
@amirsadrmo

24 April 2021 | 10:36

بحر رمل

رمل در لغت به معنی بافتن حصیر است و در اصطلاح عروض به بحری گفته می شود كه از تكرار جزء "فاعلاتن" ‌پدید می آید.

زحافات مشهور بحر رمل:

١- كف: انداختن حرف هفتم ساكن را "كف" و "فاعلات" را كه پس از حذف "ن" از فاعلاتن می ماند، "مكفوف" می گویند.

٢- حذف: انداختن هجای بلند آخر "فاعلاتن" است كه از آن "فاعلا" می ماند و آن را به "فاعلن" تبدیل می كنند كه به آن "محذوف" می گویند.

۳- خبن : انداختن حرف ساكن دوم "فاعلاتن" را "خبن" و "فعلاتن" را كه می ماند "مخبون" می گویند.

٤- خبن و كف: پس از انجام دو زحاف خبن و كف از جزء فاعلاتن "فعلات" می ماند كه به آن "مخبون مكفوف" یا "مشكول" می گویند.

۵- خبن و حذف: پس از انجام دو زحاف خبن و حذف از جزء "فاعلاتن" "فعلا" می ماند كه آن را به"فعلن" تبدیل می كنند، كه به آن "مخبون محذوف " می گویند.

٦- صلم: اگر از "فاعلاتن" تنها دو هجای بلند بماند، آن را با "فع لن" نشان می دهند و به آن "اصلم" می گویند.

۷- طمس: اگر از جزء "فاعلاتن" تنها دو هجای بلند بماند ، آن را با "دفع" نشان می دهندكه در این صورت به آن "مطموس" می گویند.
وزن های مشهور بحر رمل

١- بحر رمل مثمن سالم: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
هر كه چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد / هر كه محرابش تو باشی سر زخلوت بر نیارد سعدی

روزگار و هر چه در وی هست بس ناپایدار است / ای شب هجران تو پندارم برون از روزگاری وصال شیرازی

٢- بحر رمل مثمن محذوف: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

یاد می داری كه با من جنگ در سر داشتی / رای رای تست خواهی جنگ و خواهی آشتی سعدی

ای مسلمانان فغان از جور چرخ چنبری / وز نفاق تیر و قصد ماه و کید مشتری انوری

باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش / بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش حافظ

۳- بحر رمل مسدس محذوف: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

عشق هایی كز پی رنگی بود / عشق نبود عاقبت ننگی بود مولوی

هر كسی كاو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش مولوی

٤- بحر رمل مثمن مخبون محذوف : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

تاخبر دارم ازو بی خبر از خویشتنم / با وجودش ز من آواز نیابد كه منم سعدی

بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین / وین اشارت ز جهان گذران ما را بس حافظ

گر مرا خار زند آن گل خندان بكشم / ور لبش جور كند از بن دندان بكشم مولوی

۵ - بحر رمل مسدس مخبون محذوف: فاعلاتن فعلاتن فعلن

بی رخت چون به چمن راه كنم / سوی گل بنگرم و آه كنم جامی

علی آن شیر خدا شاه عرب / الفتی داشته با آن دل شب شهریار

روی بنمای كه دیوانه شدم / رحمتی كز غمت افسانه شدم كمال الدین اصفهانی

٦- بحر رمل مثمن مخبون: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن

ملكا ذكر تو گویم كه تو پاكی و خدایی / نروم جز به همان ره كه توام راهنمایی سنایی

۷- بحر رمل مثمن مخبون مطموس: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع

كار و كردار تو ای گنبد زنگاری / نه همی بینم جز مكر و ستمكاری ناصر خسرو

پانزده سال بر آمد كه به یمگانم / چون و از بهر چه زیرا كه به زندانم ناصرخسرو

٨- بحر رمل مثمن مخبون اصلم: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن

از تو با مصلحت خویش نمی پردازم / همچو پروانه كه می سوزم و در پروازم سعدی

٩- بحر رمل مثمن مخبون مكفوف(مكشوف): فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن

اگرم حیات بخشی و گرم هلاك خواهی / سر بندگی به حكمت بنهم كه پادشاهی سعدی

همه شب در این امیدم كه نسیم صبحگاهی / به پیام آشنایی بنوازد آشنا را حافظ

@amirsadrmo

20 April 2021 | 02:11

بحر رجز

رجز در لغت به معنی اضطراب و سرعت است و در اصطلاح عروض به بحری گفته می شود كه از تكرار ركن "مستفعلن"‌به دست می آید.

زحافات مشهور بحر رجز:

١- طی : حذف حرف ساكن چهارم (ف) از ركن "مستفعلن" است و سپس مستعلن را كه می ماند به " مفتعلن " تبدیل می كنند که به آن " مطوی " می گویند.

٢- خبن: حذف حرف ساكن دوم (س) از "مستفعلن" است و سپس متفعلن را كه می ماند، به "مفاعلن" تبدیل می كنند و به آن " مخبون" می گویند.

۳- ترفیل: اگر یك هجای بلند به آخر جزء "مستفعلن" افزوده شود آن را با "مستفعلاتن" نشان می دهند و به آن "مرفل" می گویند.

وزن های مشهور بحر رجز

١- بحر رجز مثمن سالم: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن

من خاك پای آن كسم كو خون ساغر می خورد / تا راز دل ساغر چرا هر دم به لب می آورد سلمان ساوجی

عمریست تا من در طلب هر روز گامی می زنم / دست شفاعت هر زمان در نیكنامی می زنم حافظ

ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم كرده ام / زان می كه در پیمانه ها اندر نگنجد خورده ام مولوی

٢- بحر رجز مثمن مطوی مخبون: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن

سرو چمان من چرا میل چمن نمی كند / همدم گل نمی شود یاد سمن نمی كند حافظ

تاب بنفشه می دهد طره ی مشكسای تو / پرده ی غنچه می درد خنده ی دلگشای تو حافظ

ای كه ز دیده غایی در دل ما نشسته ای / حسن تو جلوه می كند وین همه پرده بسته ای سعدی

۳- بحر رجز مثمن مطوی: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن

یار شدم یار شدم با غم تو یار شدم / تا كه رسیدم بر تو از همه بیزار شدم

مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم / دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم مولوی

منفعلم بر كه برم حاجت خویش از بر تو / ای قدمت بر سر من چون سر من بر در تو بیدل دهلوی
@amirsadrmo

17 April 2021 | 10:31

بحر متقارب

متقارب در لغت به معنی نزدیك به هم است و در اصطلاح عروض به بحری گفته می شود كه از تكرار جزء "فعولن" به دست می آید.

زحافات (تغییرات) مشهور بحر متقارب:

١- حذف: برداشتن یك هجای بلند از آخر "فعولن" است و " فعو" را كه باقی می ماند، به فعل تبدیل می كند که به آن محذوف می گویند.

٢- ثلم: اگر از "فعولن" تنها دو هجای بلند باقی بماند آن را با "فع لن" نشان می دهند و به آن اثلم می گویند.
وزن های مشهور بحر متقارب

١- بحر متقارب مثمن سالم: فعولن فعولن فعولن فعولن

جهانا همانا فسوسی و بازی / كه بر كس نپایی و با كس نسازی ابوطیب مصعبی

دو عیدست ما را از روی دو معنا / هم از روی دین و هم از روی دنیا المعجم

نكوهش مكن چرخ نیلوفری را / برون كن ز سر باد خیره سری را ناصرخسرو

٢- بحر متقارب مثمن محذوف: فعولن فعولن فعولن فعل

چو از زلف شب باز شد تاب ها / فرو مرد قندیل محراب ها منوچهری

به نام خداوند جان و خرد / كزین برتر اندیشه بر نگذرد فردوسی

بر آمد ز كوه ابر مازندران / چو مار شكنجی و ماز اندر آن منوچهری

- بحر متقارب مثمن اثلم: فع لن فعولن فع لن فعولن

آیین تقوی ما نیز دانیم / لیكن چه چاره با بخت گمراه حافظ

چندان كه گفتم غم با طبیبان / درمان نكردند مسكین غریبان

ما درد پنهان با یار گفتیم / نتوان نهفت درد از طبیبان حافظ
@amirsadrmo

15 April 2021 | 04:56

اقسام بحر

١) متّفق‌الاركان: كه از تكرار افاعیل عروضی به دست می آید، دارای بحرهای :

هزج، رجز، رمل، وافر، كامل، متقارب، متدارك.

٢) مختلف الاركان: كه از تركیب یا از تركیب و تكرار افاعیل عروضی به دست می آید، دارای بحرهای :

طویل، مدید، بسیط، غریب، قریب، مشاكل، مضارع، مقتضب، مجتثّ سریع، و خفیف.

گونه های شعری ایرانیان با گونه های شعر عرب، تفاوت دارد. برخی بحر ها، مانند قریب و مشاکل و غریب ویژه ی شعر فارسی است و در عربی کاربردی ندارد، برخی دیگر میان شعر فارسی و عربی مشترک است همچون هزج و رجز و رمل و مُنْسَرح و مضارع و خفیف و مُقْتَضَب و مُجْتَث و سریع و متقارب و متدارک، و برخی ویژه ی شعر عرب است مانند طویل و مدید و بسیط.

این اختلاف، ناشی از ویژگی های زبانی، شعری و احساسی دو زبان فارسی و عربی است.
@amirsadrmo

14 April 2021 | 01:12

قسمت پنجم آموزش #شعر نوشتن : بَحر

بحر در لغت "شكافی است فراخ در زمین، دارای آب بسیار" و در اصطلاح عروض عبارت است از كیفیّت وزنی یا آهنگی ویژه، برآمده از تكرار یا تركیب یك یا چند رکن عروضی و به گفته ی خواجه نصیر "تكرار اركان" که افاعیل هم خوانده شده است.

بحر از نظر خلیل بن احمد عروضی، بنیادگذار عروض عرب (در گذشته در سال ١۷٠ق) و پیروان او، هشت رکن اصلی دارد. این ارکان که به زبان سنت، افاعیل نامیده می شوند، عبارت اند از: مفاعیلن، مستفعلن، فاعلاتن، مفاعَلَتن، متفاعلن، فعولن، فاعلن و مفعولات. خلیل بن احمد عروضی وزن های اصلی شعر عرب را در پنج دایره و پانزده بحر محدود ساخته، و پس از او شاگردش، اخفش نحوی (سده ی سوم ق)، بحر متدارك را نیز بدان‌ها افزوده است. بدین ترتیب وزن های شعری در دایره های عروضی عبارتند از:

� دایره ی نخست مختلفه، دارای بحرهای طویل و مدید و بسیط،؛

� دایره ی دوم مؤتلفه، دارای بحرهای وافر و كامل؛

� دایره ی سوم مجتلبه، دارای بحرهای هزج و رجز و رمل؛

� دایره ی چهارم مشتبهه، دارای بحرهای منسرح و خفیف و مضارع و مقتضب و سریع و مجتث؛

� دایره ی پنجم متّفقه، دارای بحرهای متقارب و متدارك.

بعدها عروضیان ایرانی دایره های دیگری برای بحرهای ویژه ی فارسی یا بحرهای مشترکی که به گونه ای ویژه و متفاوت با گونه های عربی سروده شده، وضع کردند.
اگر افاعیل گفته شده بدون تغییر، تکرار یا ترکیب شوند، بحرهای به دست آمده را سالم ، و اگر تغییراتی بیایند آن بحرها را مُزاحَف می نامند. هر تغییری، نامی دارد و هر رکنی بنا به تغییراتی که می یابد، لقبی پیدا می کند.
@amirsadrmo

11 April 2021 | 08:43

قسمت چهارم

تقسیم بندی ارکان عروضی بر حسب جای آن ها در مصراع:

الف - ارکانی، که در آغاز، میان و پایان مصراع می آیند:

١- فاعلاتن __ U __ __
٢- فاعلن __ U __
۳- مفاعیلن U __ __ __
٤- فعولن U __ __
۵- مستفعلن __ __ U __
٦- مفعولن __ __ __
۷- فَعَلاتن U U __ __
٨- فَعَلن U U __
٩- مَفاعلن U __ U __
١٠- مفتعلن __ U U __

ب - ارکان غیر پایانی که در پایان مصراع قرار نمی گیرند:

١- فاعلاتُ __ U __ U
٢- فَعَلاتُ U __ U U
۳- مَفاعیلُ U __ __ U
٤- مُستفعِلُ __ __ U U
۵- مَفعولُ __ __ U
٦- مَفاعِلُ U U __ U
ج - ارکان پایانی که فقط در پایان مصراع می آیند:
١- فَعَل U __
٢- فَع __
آرایش ارکان عروضی گوناگون در کنار یکدیگر، "وزن ها" یا "بحرهای عروضی" را ایجاد می کند (که در دنباله ی این بحث به تفصیل معرفی خواهند شد). مثلن این مصراع شعر حافظ :" که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها" دارای وزن "مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن" است که از تکرار رکن "مفاعیلن" ایجاد شده است.
مثال های زیر از جمله وزن های پرکاربرد شعر کلاسیک فارسی هستند:
� فـَعـولـُن فـَعـولـُن فـَعـولـُن فَعَل (وزن حماسی شاهنامه ) :
کنون گر به دریا چو ماهی شوی / و یا همچو شب در سیاهی شوی
� مـَفاعیلـُن مـَفاعیلـُن مـَفاعیلـُن مـَفاعیلـُن :
سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی / خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
� مـَفاعیلـُن‏ مـَفاعیلـُن ‏فـَعولُن (وزن دوبیتی و فرهاد و شیرین از نظامی):
بگفتا جان‏فروشی از ادب نیست / بگفت از عشق‏بازان این عجب نیست
� فاعـِلاتـُن فاعـِلاتـُن فاعـِلاتـُن فاعـِلـُن :
بر نیامد از تمنای لبت کامم هنوز / بر امید جام لعلت دردی ‏آشامم هنوز

قاعده ی سه - اختیارهای شاعری:
وزن شعر فارسی بسیار منظم و دقیق است و نظم و تساوی هجاها در مصراع های شعر فارسی به دقت رعایت می شود و از این نظر تقطیع شعر فارسی بسیار ساده است. البته شاعر در سرودن شعر اختیارهایی دارد كه به ضرورت از آن ها بهره می برد.

تبصره:
برای تعیین وزن یك شعر، تقطیع یك مصراع از آن كافی است اما چون در شعرهای فارسی اغلب از اختیارهای شاعری بهره گرفته می شود، با مقایسه ی دو مصراع یعنی از روی اختلاف هجاها، اختیارهای شاعری را به تر درمی یابیم. لذا در تقطیع، هجاهای مصراع های دوم را به ترتیب زیر هجاهای مصراع اول می نویسیم.
@amirsadrmo
جهت عضویت به لینک بالا مراجعه کنید👆🏻

11 April 2021 | 01:23

خب اینم قسمت سوم آموزش این آموزش ادامه داره به دوستان تونم بفرستین
@amirsadrmo

9 April 2021 | 12:30

قواعد تعیین وزن:
برای تعیین وزن یک شعر سه قاعده ی زیر را به دقت باید به کار برد:
قاعده ی یک - درست خواندن و درست نوشتن شعر (خط عروضی)
برای یافتن وزن یک شعر، نخست باید آن را درست و روان و فصیح خواند. در خواندن نباید خط فارسی ما را دچار اشتباه کند. به عنوان مثال در شعر:
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی / صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست
وقتی این شعر را درست می خوانیم "طاعت آن" به صورت "طاعتان" و "پیش آر" به صورت "پیشار" تلفظ می شود. پس از این که شعر را درست و فصیح خواندیم، باید عین تلفظ را واضح بنویسیم. به عبارت دیگر در تعیین وزن شعر باید خط را تا حد امکان به صورت ملفوظ شعر نزدیک کرد. این خط را "خط عروضی" می نامند.
در نوشتن شعر به خط عروضی رعایت چند نکته لازم است:
١- اگر در فصیح خوانی شعر، همزه ی آغاز هجا (وقتی پیش از آن حرف بی صدایی باشد) تلفظ نشود، در خط عروضی نیز همزه را باید حذف کرد، مثلن در شعر بالا "طاعت آن" با حذف همزه به صورت "طاعتان" تلفظ می شود. همچنین مصراع "بنی آدم اعضای یک پیکرند" با حذف همزه ی "اعضا" به صورت "بنی آدمعضای" خوانده می شود.
٢- در خط عروضی باید حرکت حروف صداردار کوتاه را گذاشت و لازم به یادآوری است که حرکت ها مانند حروف صدادار بلند همیشه دومین حرف هجا هستند.
اِی چَشمُ چِراغِ اَهلِ بینش / مَقصودِ وُجودِ آفَرینِش
روشن است کلماتی مانند "تو" ، "دو" و "و" ربط (عطف) و به صورتی که تلفظ می شوند باید نوشته شوند. یعنی به صورت "تُ " ، "دُ " و " �ُ- ". معمولن واو عطف در شعر به صورت ضمه تلفظ می شود، مانند" من و او " که به صورت " منُ او " تلفظ می شود.
۳- حروفی که در خط فارسی هست اما تلفظ نمی شود، در خط عروضی حذف می شود. مثلن کلمات "خویش"، "خواهر" ، "نامه" ، و "چه" به صورت "خیش"، "خاهر"، "نام ِِ" و "چِ ِ " در خط عروضی نوشته می شوند.
هرچ ِِ بر نفس خیش نَپسَندی / نیز بَر نَفس دیگَری نَپَسَند
٤- پیش از این گفتیم که حرف صدادار بلند دومین حرف هجاست، لذا حرف های "و" ، "ا" و "ی" فقط هنگامی که دومین حرف هجا باشند، صدادار هستند و دو حرف به شمار می آیند. مثلن در کلمات "کو" ، "سار" ، "ریخت". ولی در کلمه ای مانند "نُو" که دومین حرفش ضمه (حرف صدادار کوتاه) است، حرف "واو" بی صدا است چون دیگر حرف دوم هجا نیست.
قاعده ی دو - تقطیع:
تقطیع یعنی تجزیه ی شعر به هجاها و ارکان عروضی.

منظور از تقطیع هجایی و تقطیع ارکانی مشخص کردن هجاهای شعر اعم از کوتاه، بلند و کشیده، سپس جدا کردن هجاها و نوشتن شعر به خط عروضی و سرانجام مشخص کردن مرز دسته هجاهای تکرار شونده با / است.

دقت کنید که به تعداد حرف های صدادار هجا وجود دارد. هجای کشیده را نیز به یک هجای بلند (سه حرف نخست) و یک هجای کوتاه (یک یا دو حرف بعد) تقسیم می کنیم.
تقطیع هجایی و ارکانی:
علامت هجای دو حرفی (کوتاه) " U" است.
علامت هجای سه حرفی (بلند) " __ "است.
علامت هجاهای چهار یا پنج حرفی (کشیده) " __ U" است.
نخست شعر را به خط عروضی می نویسیم. به عنوان مثال شعر :
ای ساربان آهسته ران کارام جانم می رود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود
در خط عروضی به این شکل در می آید:
اِی سا رِ با آ هِس تِ را کا را مِ جا نَم می رَ وَد

ای (__) سا (__) رِ (U) با (__) آ (__) هِس (__) تِ (U) را (__) کا (__) را (__) مِ (U) جا (__) نَم (__) می (__) رَ (U) وَد (__)
که مرتب آن می شود:

__ __ U __ / __ __ U __ / __ __ U __ / __ __ U __
هجاهای مصراع شعر بالا را اگر سه تا سه تا از هم جدا کنید، خواهید دید که هیچ نظمی نخواهد داشت، ولی اگر چهار تا چهار تا جدا کنید می بینید که دارای نظم می شود، که از تکرار __ __ U __ تشکیل شده است

ارکان عروضی:
وقتی هجای شعری را به اجزای چهار تا چهار تا یا سه تا سه تا و یا غیره جدا کردیم به شکلی که نشان دهنده ی نظمی در آن ها باشد. ساده تر ان است که به جای آن که بگوییم وزن فلان شعر از دو هجای بلند و یک هجای کوتاه در چهار بار تکرار تشکیل شده است، نام ارکانی ان را بگوییم.
به عنوان مثال در شعر بالا که تقطیع کردیم و از چار بار تکرار __ __ U __ تشکیل گردید، به جای آن که بگوییم این شعر دارای دو هجای بلند در آغاز و یک هجای کوتاه و در پایان یک هجای بلند دیگر است که چهار بار تکرار می شود، بگوییم از رکن "فاعلاتن" است.

ارکانٍٍٍ عروضی، مدل "افاعیل" را به وجود می آورند و تمام این ارکان بر مبنای ۳ حرف ف و ع و ل ساخته می شوند.
@amirsadrmo

9 April 2021 | 12:30