نقاشی هامونم اینجاس
[ https://gap.im/join/uN9m ]
ᴘᴀʀᴛ -⁸-
#پارت_هشتم
مقدمه
شاید اهم دلایل آن شیوه سنتی آرشیو
و نگهداری اسناد در سال ۶۱ (زمان شهادت زینب)
بود. چرا که رایانه ای شدن سیستم اداری
از دهه هفتاد اجرا شد و تا آن تاریخ مدارک
و اسناد به شکل سنتی و دستی جمع آوری
و در زمان های مشخص امحا شده بود.
لذا طبیعی است که اسناد و مدارک
سی و چند سال قبل موجود نباشد.
در طی سال های اخیر چند ناشر خصوصی
تقاضای چاپ کتاب جدیدی از زینب را داشتند.
زندگینامه شهید جای خودش را بین مخاطبان
باز کرد اما شیوه چاپ و توزیع کتاب با مشکلات
زیادی روبرو بود و ناشر دولتی ساز و کار مناسبی
برای پاسخ به تقاضای موجود نداشت.🥺
ادامه دارد...
← منܩࡅ࡙ࡅ߳ܝߊ نیستم
⊰ ⃟↯
ᴊᴏɪɴ᷍ ⇟
→ [ @man_mitra_nistam ]
ᴘᴀʀᴛ -⁷-
#پارت_هفتم
مقدمه
در کنار تحقیقات میدانی برای بار دوم
به سراغ خانواده شهید زینب کمایی رفتم.
نوارهای گفت و گوی مادر شهید را مرور کردم.
مادر زینب در سال ۹۵ با آرامش از دنیا رفت
و دیگر نگران مهجور ماندن دخترش نبود.
گفتوگو با خواهران شهید نیز برکات زیادی
داشت. در مصاحبه های جدید با آنها
موارد تکراری حذف شده و فقط خاطرات مهم
و کلیدی آمده است. در جریان کتاب جدید زینب
با نهادهای مربوط به شهدای ترور ارتباط گرفتم
و طرح موضوع کردم که اگر سند ، نامه یا هر
اطلاعاتی مربوط به شهادت زینب کمایی دارند
در اختیار ما قرار دهند همه افراد طرف گفتوگو
قول همکاری دادند اما در عمل اتفاقی نیفتاد
و چیزی به دستما نرسید.
ادامه دارد...
← منܩࡅ࡙ࡅ߳ܝߊ نیستم
⊰ ⃟↯
ᴊᴏɪɴ᷍ ⇟
→ [ @man_mitra_nistam ]
ᴘᴀʀᴛ -⁶-
#پارت_ششم
مقدمه
برای اولین بار با قدرت عجیب اسناد
در زنده نگه داشتن وقایع روبه رو شدم.
این سند ارزشمند که متعلق به سیوهفت سال
پیش است در کتاب من میترا نیستم
به چاپ می رسد.
با تلاش های بسیار که شرح چگونگی آن
از حوصله مخاطب خارج است ،
خانم کچویی ، مدیر دبیرستان زینب
و از چهرههای شاخص فرهنگی دهه شصت
در شاهین شهر و اصفهان را یافتم.
رسیدن به هر یک از عزیزان مانند یافتن
چشمه آب گوارا برای یک تشنه درمانده بود.
خانم کچویی به خوبی توانست وضعیت
شاهین شهر را در سال ۱۳۶۱ توصیف کند.
درک دشمنی و جنایت پیشگی منافقین
در سال ۶۰ و ۶۱ تنها در سایه فهم
حوادث آن دوره امکانپذیر است.
زینب یکی از هفده هزار شهید ترور بود
که در آن سالها مظلومانه به دست
منافقین به شهادت رسید.🥺
ادامه دارد...
← منܩࡅ࡙ࡅ߳ܝߊ نیستم
⊰ ⃟↯
ᴊᴏɪɴ᷍ ⇟
→ [ @man_mitra_nistam ]
#دلبرانــه:)
یکی که خیییلی دوسش داری
الان دوس داری بهت بگه...
دوست دارم!
تصور کن...
ـ
.
.
.
مـثـلـاً
. . .
. .
.
:حضرت صاحب زمان عجل الله
بهت بگن که...
دوست دارم:)))🥺
٫٫اللهم عجل لولیک الفرج``
← منܩࡅ࡙ࡅ߳ܝߊ نیستم
⊰ ⃟↯
ᴊᴏɪɴ᷍ ⇟
→ [ @man_mitra_nistam ]
ᴘᴀʀᴛ -⁵-
#پارت_پنجم
مقدمه
بیشترین کمک از سمت
دوستان مهربانی بود که
همچون من خواهان رسیدن
به روایت کاملتری از زندگی زینب بودند.
بعد از پیگیری های مستمر
متوجه شدم که
جناب حجت الاسلام حسینی
از دنیا رفته است.
امام جمعه شاهین شهر
اولین کسی بود که
خبر شهادت زینب را به مادرش داد
و او را برای پذیرش این موضوع آماده کرد.
خیلی امیدوار بودم که پای صحبت های
حجت الاسلام حسینی بنشینم🧘
اما حسرت رسیدن به این منبع اطلاعاتی مهم
برای همیشه در این نوشتار باقی ماند ، 🥺
اگر چه به شکلی باورنکردنی نامه و دستخط
حجت الاسلام حسینی مربوط به
فروردین ۱۳۶۱ به دستمان رسید.
ادامه دارد...
← منܩࡅ࡙ࡅ߳ܝߊ نیستم
⊰ ⃟↯
ᴊᴏɪɴ᷍ ⇟
→ [ @man_mitra_nistam ]
ᴘᴀʀᴛ -⁴-
#پارت_چهارم
مقدمه
با توجه به نقد و نظر
خواننده های کتاب
و تقاضا برای دریافت اطلاعات بیشتر
پیرامون زندگی شهید زینب کمایی
و درخواست مجدد خانواده شهید
برای نوشتن کتابی کاملتر ،
از سال ۹۶
تحقیقات جدیدی را آغاز کردم.
به دنبال افرادی رفتم که
در جریان روایت بودند
و احتمالاً حرفهایی
برای گفتن داشتند.
از شخصیت های مهم مطرح شده در کتاب ،
دو نفر بیش از دیگران می توانستند
به من کمک کنند؛
مدیر دبیرستان زینب ،
سرکار خانم کچویی ،🧕
و امام جمعه شاهین شهر ،
حجت الاسلام حسینی ،🧔
و البته پس از این دو،
خانواده آقای روستا ،
زهرا خورشیدی ، آقای هویدافر و... .
از مسیر های زیادی جستوجو را آغاز کردم.
ادامه دارد...
← منܩࡅ࡙ࡅ߳ܝߊ نیستم
⊰ ⃟↯
ᴊᴏɪɴ᷍ ⇟
→ [ @man_mitra_nistam ]
ᴘᴀʀᴛ -³-
#پارت_سوم
مقدمه
پس از مشهد
علاقهمندان به زندگی شهدا
در اهواز ، شیراز ، اصفهان ، تهران ، اراک و...
و حتی در روستاهای دور بوشهر ،
زینب را یافتند.
زندگی او تلنگری دوباره
برای حرکت در راهی شد
که گاهی از یادها میرود🤯
و به فراموشی سپرده می شود.🥺
جای خوشحالی است
که زندگی نامه زینب کمایی
با تمام کاستی ها
که همه مربوط به ضعف و ناتوانی نویسنده
در بیان بزرگی و عظمت موضوع است
جای خودش را در بین
نوجوانان و جوانان باز کرد.
ادامه دارد...
← منܩࡅ࡙ࡅ߳ܝߊ نیستم
⊰ ⃟↯
ᴊᴏɪɴ᷍ ⇟
→ [ @man_mitra_nistam ]
ᴘᴀʀᴛ -²-
#پارت_دوم
مقدمه
....وخیم جسمی و روحی مادر شهید🩺
به من فرصت تأمل نمیداد.🧐
بزرگترین آرزوی مادر زینب انتشار سند
مظلومیت🥺دخترش🧕
و رسوایی چهره منافقین بود.
این آرزو آنقدر به حق بود که
نمی توانستم از آن بگذرم.
به همین دلیل کتاب با مقدورات
و منابع موجود
که البته قادر به اقناع نویسنده و مخاطب
در فهم روایت بود ، به چاپ رسید.
کتاب راز درخت کاج در سال ۸۸
بدون هیچگونه تبلیغات رسانهای
و حتی جلسه رونمایی منتشر شد.
زینب ، آرام و بی صدا🤫
وارد دوره جدیدی از حیات خود شد.
مادر زینب به آرزویش رسید
و زخم ها و خراش های وجودش التیام یافت.🤲
مدت کوتاهی از نشر کتاب نگذشته بود
که در سایه لطف و مرحمت امام هشتم ،
حضرت علی بن موسی الرضاعلیه السلام ،
جوانان پاک نهاد و مهربان مشهدی با زندگی زینب آشنا شدند.
زینب ، گل سرسبد کتابخانه «امیرحسین فردی»
مشهد شد و همجوار حرم امن الهی. 🧺
ادامه دارد...
← منܩࡅ࡙ࡅ߳ܝߊ نیستم
⊰ ⃟↯
ᴊᴏɪɴ᷍ ⇟
→ [ @man_mitra_nistam ]
«راز درخت کاج»
کتاب دیگری دربارهی شهید زینب کمایی
این کتاب قبل از کتاب «منمیترا نیستم»
تألیف شده است.
نویسنده هر 2 کتاب
خانم «معصومه رامهرمزی» هستند.
← منܩࡅ࡙ࡅ߳ܝߊ نیستم
⊰ ⃟↯
ᴊᴏɪɴ᷍ ⇟
→ [ @man_mitra_nistam ]
ᴘᴀʀᴛ -¹-
#پارت_اول
مقدمه
بعد از نوشتن
زندگینامه «شهید زینب کَمایی»
بارها در جمع خوانندگان کتاب قرار گرفتم
و نظرات و سوالات آنها را پیرامون
مطالب کتاب شنیدم. 🧏
برخی حوادث در کتاب «راز درخت کاج»
به دلیل فاصله زمانی⌛️
با موضوع و فقدان منابع اطلاعاتی
به شکل کلی مطرح شد
و سوالاتی را در ذهن🧠 مخاطب ایجاد کرد
از شهادت زینب تا روایت زندگیاش
زمان زیادی گذشته
و برخی منابع از بین رفته بود
شاهین شهرِ اصفهان پس از سالها ،
تغییرات جدی کرده و زندگی افراد درگیر با حادثه
بعد از بیست و هفت سال
دستخوش تحولات زمانه شده بود.
برای یافتن اطلاعات بیشتر نیاز به زمان بود ،
اما وضعیت........
ادامه دارد...
← منܩࡅ࡙ࡅ߳ܝߊ نیستم
⊰ ⃟↯
ᴊᴏɪɴ᷍ ⇟
→ [ @man_mitra_nistam ]
ـ ـ ـ :)
← منܩࡅ࡙ࡅ߳ܝߊ نیستم
⊰ ⃟↯
ᴊᴏɪɴ᷍ ⇟
→ [ @man_mitra_nistam ]
أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَىٰ غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ ۖ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا(۷۸) وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَىٰ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا(۷۹)
نماز را از زوال آفتاب تا نهایت تاریکی شب برپا دار و [نیز] نماز صبح را زیرا نماز صبح همواره [مقرون با] حضور فرشتگان است -⁷⁸-
و پاسی از شب را زنده بدار تا برای تو [به منزله] نافله های باشد امید که پروردگارت تو را به مقامی ستوده برساند -⁷⁹-
(آیه های ۷۸ و ۷۹ سوره اسرا)
← منܩࡅ࡙ࡅ߳ܝߊ نیستم
⊰ ⃟↯
ᴊᴏɪɴ᷍ ⇟
→ [ @man_mitra_nistam ]
start
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»
← منܩࡅ࡙ࡅ߳ܝߊ نیستم
⊰ ⃟↯
ᴊᴏɪɴ᷍ ⇟
→ [ @man_mitra_nistam ]
#نویسنده
مخاطبان «من میترا نیستم» را بیشتر چه گروه سنی میدانید؟
خانم معصومه رامهرمزی
من فکر میکنم ماجرای زینب بیشتر دختران نوجوان را جذب میکند. البته تماسهای زیادی از آقایان هم داشتهام که کتاب تأثیر خوبی روی آنها گذاشته است. در برنامههای کتاب هم پسرهایی میآمدند که سؤالاتی درباره شخصیت شهید کمایی و خاطرات کتاب داشتند. یک بار سربازی از بابلسر در فضای مجازی من را پیدا کرد و کلی با من صحبت کرد و گفت سر پست که میروم به یاد مراقبههای زینب هستم. او گفت از وقتی کتاب را خواندهام دوشنبه و پنجشنبه روزه میگیرم. موارد اینطوری زیاد داشتیم، اما در مجموع به دنبال الگوسازی برای دختران نوجوان است.
← منܩࡅ࡙ࡅ߳ܝߊ نیستم
⊰ ⃟↯
ᴊᴏɪɴ᷍ ⇟
→ [ @man_mitra_nistam ]
شهید زینب کمایی
الگویی مناسب برای نوجوان
شهید زینب کمایی نوجوانی اهل خودسازی و برنامهریزی برای رشد و تعالی روح و جسم خود بود که از این جهت میتواند نمونه و الگویی مناسب و قابل درک برای سایر نوجوانان قرار گیرد.
← من ܩࡅ࡙ࡅ߳ܝߊ نیستم
⊰ ⃟↯
ᴊᴏɪɴ᷍ ⇟
→ [ @man_mitra_nistam ]
#معرفی
کتاب«من میترا نیستم»
روایتی است از...زندگی دختری نوجوان و انقلابی به نام زینب کمایی که در ابتدای دهه شصت و در کوران تحرکات شوم سازمان منافقین به دلیل فعالیتهای مذهبی و سیاسیاش مورد خشم و کینه اعضای این گروه قرار می گیرد.
او شهیدی است که تنها به جرم داشتن حجاب و شرکت در راهپیمایی علیه بدحجابی توسط منافقین به شهادت رسید.
← من ܩࡅ࡙ࡅ߳ܝߊ نیستم
⊰ ⃟↯
ᴊᴏɪɴ᷍ ⇟
→ [ @man_mitra_nistam ]
قرار اینجا
باهم دیگه
کتاب....
← منمیترا نیستم رو بخونیم
به صورت
پارت های 8 الی 10 خطی
با ما همراه باشید.
خوشحال میشیم نظراتتون رو کامنت کنید.
سلام کتاب دوستان عزیزم