برنامهریزی هوشمندانه کلید حل این مسئله است! این چند راهکار به شما کمک میکند که هم تکالیف نوروزیتان را انجام دهید، هم در دوره نویسندگی شرکت کنید و هم نوشتن را ادامه دهید:
۱. اولویتبندی و تقسیمبندی کارها
لیست کارها: همه تکالیف، جلسات دوره و برنامههای نوشتن را یادداشت کنید.
تقسیم زمانی: مشخص کنید که چقدر زمان برای هر مورد نیاز دارید و آن را در طول روز پخش کنید.
۲. زمانهای خالی را پیدا کنید
صبح زود یا شب قبل از خواب: نیم ساعت برای نوشتن یا مرور درسهای دوره اختصاص دهید.
بین تکالیف استراحت کنید: در این زمان میتوانید یک تمرین کوتاه نویسندگی انجام دهید یا ویدئوهای دوره را ببینید.
۳. ترکیب تکالیف با نوشتن
اگر برخی تکالیف نیاز به نوشتن دارند (مثل انشا)، سعی کنید آنها را خلاقانهتر و با مهارتهای نویسندگی انجام دهید.
درسهایی که در دوره یاد میگیرید را در نوشتههایتان تمرین کنید.
۴. تعیین اهداف کوچک و واقعبینانه
به جای انتظار برای داشتن چندین ساعت وقت آزاد، هدف بگذارید که روزانه ۲۰-۳۰ دقیقه روی نوشتن کار کنید.
هر روز فقط یک تمرین کوتاه نویسندگی انجام دهید.
☕️ ۵. انگیزه و استراحت فراموش نشود
وقتی تکالیف را انجام دادید، خودتان را با زمانی برای نوشتن و کارهای موردعلاقهتان تشویق کنید.
ترکیب مکان و محیط را تغییر دهید تا خسته نشوید (مثلاً گاهی در یک کافه یا پارک بنویسید).
نتیجه: اگر با برنامهریزی هوشمندانه پیش بروید، نهتنها از پس تکالیف نوروزی برمیآیید، بلکه نویسندگی را هم رها نمیکنید و از دورهتان بیشترین استفاده را خواهید برد!
http://dastannevis.com
در یک مکالمه واقعی، لحن، مکثها، زبان بدن و ناگفتهها اهمیت زیادی دارند. اما در نوشتار، نویسنده باید این ظرافتها را با انتخاب دقیق کلمات و تنظیم مناسب لحن دیالوگ منتقل کند. بسیاری از نویسندگان به این نکته توجه کافی ندارند.
http://dastannevis.com
وقتی می نویسی برو جایی که لذت هست. برو جایی که درد وجود دارد. کتابی بنویس که دوست داری بخوانی. کتابی که سعی کردی پیدا کنی اما نتوانستی.
این جمله، یک توصیه عمیق و الهامبخش برای نویسندگان است که آنها را به نوشتن از قلب، تجربه، و احساسات واقعیشان تشویق میکند. بیایید بخشبهبخش بررسیاش کنیم:
۱. وقتی مینویسی برو جایی که لذت هست.
این قسمت اشاره دارد به نوشتن درباره موضوعاتی که برای نویسنده شادیآور، الهامبخش و پرانرژی هستند. وقتی از چیزی که دوست داریم بنویسیم، نوشته زندهتر، پرشورتر و تأثیرگذارتر میشود. همچنین، این جمله نشان میدهد که نوشتن میتواند یک تجربه لذتبخش باشد، نه فقط یک کار سخت و طاقتفرسا.
۲. برو جایی که درد وجود دارد.
در کنار لذت، درد هم بخشی از زندگی و ادبیات است. نوشتن درباره درد و رنج، هم میتواند نوعی التیام باشد و هم راهی برای خلق داستانهایی تأثیرگذار و واقعی. بهترین کتابها معمولاً از عمیقترین زخمها و احساسات نویسنده سرچشمه گرفتهاند. این جمله دعوتی است به شجاع بودن در نوشتن، رفتن به عمق احساسات، و نادیده نگرفتن بخشهای سخت زندگی.
۳. کتابی بنویس که دوست داری بخوانی.
این جمله نویسنده را تشویق میکند تا از خودش بپرسد: «اگر قرار بود یک کتاب کاملاً مطابق با سلیقه من وجود داشته باشد، چه ویژگیهایی میداشت؟» این رویکرد، نویسنده را از کلیشهها و انتظارات بازار دور کرده و به خلق چیزی منحصربهفرد و صمیمی سوق میدهد.
۴. کتابی که سعی کردی پیدا کنی اما نتوانستی.
در بسیاری از موارد، خوانندگان به دنبال کتابهایی با موضوعات، سبک یا احساسی خاص میگردند اما چیزی مطابق میلشان پیدا نمیکنند. این جمله میگوید که اگر چنین کتابی وجود ندارد، خودت آن را بنویس! نوشتن چیزی که کمبودش را حس میکنی، نهتنها به خودت، بلکه به خوانندگانی که همین احساس را دارند، کمک خواهد کرد.
نتیجهگیری:
این جمله، چکیدهای از فلسفه نویسندگی اصیل است: از قلبت بنویس، به احساساتت احترام بگذار، از ترس نوشتن درباره دردهایت فرار نکن، و کتابی خلق کن که هم خودت عاشقش باشی، هم خوانندگانی که به دنبال همان احساسات و تجربهها میگردند.
http://dastannevis.com
یکی از چالشهای نویسندگان این است که دیالوگی بنویسند که هم طبیعی باشد و هم جذاب. اگر دیالوگ خیلی شبیه مکالمات روزمره باشد، ممکن است کسلکننده شود، و اگر بیش از حد ادبی یا نمایشی باشد، غیرواقعی به نظر میرسد.
http://dastannevis.com
۱. نویسندهای که چیزی نمینویسد
نویسنده بودن نهفقط یک عنوان بلکه یک عمل مداوم است. اگر کسی که خود را نویسنده میداند، مدت زیادی بدون نوشتن بماند، از جوهرهی خلاقانهی خود فاصله میگیرد.
۲. هیولایی است...
"هیولا" در اینجا میتواند استعارهای از حالتی باشد که در آن، نویسنده بهجای آفرینش، به تخریب درونی خود میپردازد. ننوشتن باعث انباشته شدن ایدهها، اضطراب، و حتی احساس بیهودگی میشود که در نهایت میتواند به یک هیولای درونی تبدیل شود.
۳. در حال برنامهریزی برای ازدواج با دیوانگی
"ازدواج" نشاندهندهی یک پیوند دائمی و اجتنابناپذیر است. وقتی نویسنده مدت طولانی از نوشتن دور باشد، این دوری او را به سمت بینظمی ذهنی، وسواس فکری، و حتی جنون سوق میدهد. تخیل و احساسات کنترلنشده، بدون یافتن راهی برای بیان شدن، میتوانند به نوعی آشفتگی ذهنی منجر شوند.
نتیجهگیری
این جمله میگوید که نوشتن برای نویسنده نهتنها یک انتخاب، بلکه یک ضرورت حیاتی است. ننوشتن بهتدریج او را به شخصی آشفته و ناتوان در کنترل دنیای درونیاش تبدیل میکند. تنها راه نجات از این مسیر، بازگشت به نوشتن است، حتی اگر با جملات ساده و بینقص نبودن آغاز شود.
http://dastannevis.com
بسیاری از نویسندگان دیالوگ را صرفاً بهعنوان وسیلهای برای انتقال اطلاعات در نظر میگیرند، اما دیالوگ میتواند شخصیتپردازی کند، روابط بین شخصیتها را نشان دهد و حتی داستان را به جلو ببرد. یک دیالوگ خوب چیزی فراتر از صحبتهای معمولی است؛ باید هدفمند باشد.
http://dastannevis.com
انتقال تداعیهای نویسنده به خواننده
هنگامی که نویسنده داستانی مینویسد، فقط کلمات را کنار هم نمیچیند، بلکه مفاهیم، احساسات، و تصاویر ذهنی خاصی را هم منتقل میکند. او میخواهد که خواننده هنگام خواندن، همان حس و فضایی را تجربه کند که خودش در ذهن داشته است. این تداعیها میتواند شامل موارد زیر باشد:
احساسات (مثل ترس، شادی، دلتنگی)
تصاویر ذهنی (مثل یک غروب پاییزی یا بوی نان تازه)
ایدهها و مفاهیم (مثل عدالت، عشق، تنهایی)
برانگیختن تداعیهای مشابه در خواننده
وقتی خواننده متن را میخواند، ذهن او فعال میشود و شروع به تداعیسازی میکند. اگر نویسنده در انتقال تداعیهای خود موفق باشد، خواننده نیز حس و فضایی مشابه را درک خواهد کرد. مثلاً اگر نویسنده از "بوی خاک بارانخورده" صحبت کند، خوانندهای که این بو را تجربه کرده است، همان حس تازگی و آرامش را در ذهنش تداعی میکند.
چرا این کار مهم است؟
باعث همذاتپنداری خواننده با داستان میشود.
به تصویری شدن و ملموس شدن متن کمک میکند.
احساسات و تجربیات عمیقتری را در ذهن خواننده ثبت میکند.
در واقع، نویسنده مانند یک جادوگر کلمات است که با نوشتن، دنیایی را میسازد و خواننده را وارد آن میکند، بهگونهای که او نیز همان حس را تجربه کند.
http://dastannevis.com
حکایتی زیبا از مثنوی معنوی
صوفی با خرش وارد خانقاهی شد، صوفیان مقیم خانقاه به خادم گفتند برو خر او را بفروش تا از پول آن امشب سماعی برپا کنیم. خادم چنین کرد. شب هنگام همه صوفیان و از جمله صوفی خر باخته شروع به پایکوبی و سماع و سرود خوانی کردند؛ ترجیع بند سرودشان هم این بود که: خر برفت و خر برفت و خر برفت
صبح وقتی صوفی خواست خانقاه را ترک کند از خادم سراغ خر خود را گرفت؛ خادم گفت آن سماع و سرود دیشب از فروش خر تو بود. صوفی با اعتراض گفت: چرا این موضوع را به من خبر ندادی؟ خادم گفت: دیشب چندبار آمدم و موضوع را درِ گوشَت گفتم، ولی تو چنان غرق در شور و هیجان بودی که حرف مرا متوجه نشدی؛ وانگهی خود تو وقتی دیشب با آن شور و هیجان سرود * خر برفت و خر برفت * را تکرار میکردی هیچ از خودت پرسیدی که معنا و منظور از آن چیست؟
صوفی گفت: من کاری به معنا نداشتم؛ چون همه میخواندند من هم خواندم.
مثنوی معنوی مولوی
#گلنازتقوایی
http://dastannevis.com
قانونهای نوشتن
• سرعت بخشیدن کار اهمیت دارد. سرعت را بالا ببرید و جریان افکار را افزایش دهید.
http://dastannevis.com
روایت و فعل دو عنصر اساسی در داستاننویسی هستند که به شکلگیری ساختار و جریان داستان کمک میکنند. در ادامه، نقش هر یک را توضیح میدهم:
نقش روایت در داستاننویسی
روایت همان شیوهای است که داستان از طریق آن به مخاطب منتقل میشود. روایت شامل زاویه دید، سبک، و شیوه ارائه اطلاعات است. برخی از مهمترین نقشهای روایت عبارتاند از:
ایجاد ارتباط با خواننده – روایت به خواننده کمک میکند تا با شخصیتها و دنیای داستان ارتباط برقرار کند.
جهتدهی به داستان – نحوه روایت میتواند بر درک و تفسیر خواننده از داستان تأثیر بگذارد. برای مثال، روایت اولشخص حس نزدیکی ایجاد میکند، در حالی که روایت سومشخص زاویه دید گستردهتری ارائه میدهد.
ایجاد تعلیق و کشش – نویسنده میتواند با تنظیم سرعت روایت و ارائه اطلاعات به شکل تدریجی، حس تعلیق ایجاد کند.
انعکاس درونیات شخصیتها – روایت میتواند احساسات، افکار، و انگیزههای شخصیتها را به خواننده منتقل کند.
نقش فعل در داستاننویسی
فعل یکی از مهمترین ابزارهای نویسنده در انتقال حرکت و پویایی در داستان است. نقشهای کلیدی فعل شامل موارد زیر است:
ایجاد ریتم و پویایی – افعال فعال (مانند "دوید"، "پرتاب کرد") باعث ایجاد حس حرکت و هیجان در داستان میشوند.
انتقال حس و لحن – انتخاب زمان و نوع فعل (گذشته، حال، آینده) تأثیر زیادی در لحن و فضای داستان دارد. برای مثال، استفاده از حال ساده میتواند حس زندهبودن داستان را افزایش دهد.
تقویت شخصیتپردازی – نوع افعالی که برای هر شخصیت استفاده میشود، میتواند اطلاعاتی درباره شخصیت و خلقوخوی او ارائه دهد.
ایجاد انسجام در روایت – افعال به پیوستگی و هماهنگی بین جملات کمک میکنند و داستان را روانتر و قابلفهمتر میسازند.
ترکیب روایت و فعل در داستاننویسی
استفاده درست از روایت و فعل باعث میشود داستان جذاب، قابللمس و تاثیرگذار باشد. برای مثال، نویسندهای که از افعال قوی و مستقیم در کنار روایتی جذاب استفاده کند، میتواند خواننده را به درون داستان بکشاند و تجربهای پرکشش خلق کند.
http://dastannevis.com
انیمیشن " The simpsons " یه دیالوگ حق داشت:
چون اهمیتی نمیدم معنیش این نیست که نمیفهمم!
http://dastannevis.com
یک نویسنده سالم و خلاق، هم از نظر ذهنی و هم از نظر جسمی و احساسی در تعادل است. این ویژگیها به او کمک میکنند تا در مسیر نوشتن پایدار بماند و بهترین نسخهی خودش را ارائه دهد. در ادامه، برخی از مهمترین ویژگیهای یک نویسنده سالم و خلاق را بررسی میکنیم:
۱. سلامت ذهنی و عاطفی
انعطافپذیری ذهنی: توانایی پذیرش ایدههای جدید و تطبیق با چالشهای نوشتاری
مدیریت استرس و اضطراب: توانایی کنترل فشارهای درونی، از جمله ترس از شکست یا قضاوت شدن
مثبتاندیشی: داشتن نگرش مثبت به فرآیند نوشتن و یادگیری از اشتباهات
۲. سلامت جسمی و سبک زندگی مناسب
تغذیه مناسب و خواب کافی: ذهن خلاق نیاز به انرژی دارد، پس تغذیهی سالم و خواب منظم اهمیت زیادی دارد
ورزش و تحرک بدنی: حتی پیادهروی روزانه میتواند تمرکز و خلاقیت را افزایش دهد
مدیریت زمان و استراحتهای هدفمند: جلوگیری از فرسودگی ذهنی با استراحتهای کوتاه و منظم
۳. خلاقیت و نوآوری
حفظ کنجکاوی: پرسیدن سوالهای جدید و جستجوی پاسخ
آزمایش سبکهای مختلف: تجربه کردن ژانرها و سبکهای مختلف نوشتن
ذهن باز و ریسکپذیری: ترس نداشتن از امتحان کردن ایدههای جدید و حتی شکست خوردن
۴. انضباط و تعهد نوشتاری
داشتن برنامهی منظم نوشتن: مثلاً تعیین یک زمان مشخص روزانه برای نوشتن
هدفگذاری و پیگیری پیشرفت: مشخص کردن اهداف کوتاهمدت و بلندمدت در نوشتن
مطالعهی مداوم: خواندن کتابها و داستانهای متنوع برای تقویت مهارتهای نویسندگی
۵. تعامل و یادگیری مداوم
ارتباط با نویسندگان دیگر: شرکت در انجمنهای نویسندگی یا کارگاههای آموزشی
پذیرش نقد و بازخورد: توانایی دریافت بازخورد و استفاده از آن برای بهبود نوشتهها
آموزش مداوم: یادگیری تکنیکهای جدید و آشنایی با ترندهای ادبی
اگر یک نویسنده این ویژگیها را در خود تقویت کند، نه تنها از نوشتن لذت خواهد برد، بلکه به مرور زمان به یک نویسندهی حرفهای، پرانرژی و الهامبخش تبدیل خواهد شد.
http://dastannevis.com
#داستان_نویس_نوجوان اولین رسانه اطلاع رسانی آموزش داستان نوجوان از سال ۱۳۹۶
شنبه ۲ فروردین ۱۴۰۴
اساطیر به داستانهایی گفته میشود که برای توصیف رویدادهای خاص، شخصیتهای افسانهای و روایات فراطبیعی استفاده میشود. این داستانها در سنتهای مختلف فرهنگی و باورهای قدیمی وجود دارند و به طور کلی به عنوان یک مثال الهیاتی، تاریخی یا فرهنگی تفسیر میشوند.
اساطیر اغلب به عنوان نوعی از هنر روایی به شمار میآیند و اغلب برای تربیت و ارتقای اخلاق و ارزشهای اجتماعی در جامعه استفاده میشوند. در بسیاری از موارد، این داستانها از نظر تاریخی، فرهنگی و اسطورهای ارزش بالایی دارند و ممکن است در برخی منابع تاریخی به عنوان یکی از مهمترین منابع اطلاعاتی در مورد یک فرهنگ مشخص تلقی شوند.
http://dastannevis.com
آغازین سرود شاهنامهی فردوسی بزرگ:
«به نام خداوند جان و خرد/ کزین برتر اندیشه برنگذرد»
آغازین سرود ایلیاد هومر اثر حماسی یونان باستان:
«ای الهه شعر، بخوان سرود خشم و غضب آشیل، پسر پِله را ...»
تفاوت اندیشه نیاکان ما مشخص است ...
#گلنازتقوایی
http://dastannevis.com
چندین نویسنده در آثارشان از فصل بهار بهعنوان نماد تولد دوباره، امید، تغییر و رشد استفاده کردهاند. در ادامه، برخی از نویسندگانی که داستانهایشان در مورد بهار است یا این فصل در آثارشان نقش مهمی دارد، معرفی میشوند:
نویسندگان کلاسیک و معاصر با محوریت بهار
آنتوان دو سنتاگزوپری – شازده کوچولو
در این کتاب، بهار نمادی از امید و زندگی دوباره است، بهویژه در بخشهایی که دربارهی گلها و طبیعت صحبت میشود.
لئو تولستوی – آنا کارنینا
در برخی از قسمتهای داستان، بهار بهعنوان فصل دگرگونی و تصمیمات جدید توصیف شده است، بهویژه در زندگی شخصیتهای اصلی.
فرانسیس هاجسون برنت – باغ اسرارآمیز
یکی از شناختهشدهترین داستانهایی که بهار را بهعنوان نماد شفابخشی و تغییر به تصویر میکشد. رشد دوبارهی باغ و تغییر شخصیتها کاملاً در ارتباط با این فصل است.
توماس هاردی – دور از اجتماع خشمگین
در این رمان، بهار نمایانگر تحولات عاطفی و عاشقانه است و نقشی مهم در ایجاد فضای رمانتیک داستان دارد.
یوکیو میشیما – صدای امواج
در این رمان ژاپنی، بهار بهعنوان زمینهای برای عشق جوانانه و تغییرات زندگی شخصیتها به تصویر کشیده شده است.
هربرت جورج ولز – بهار میآید
یکی از داستانهای کوتاه وی که مستقیماً دربارهی تغییرات فصل بهار و تأثیر آن بر زندگی افراد است.
جی. دی. سالینجر – نغمه غمانگیز
در این داستان، بهار نمادی از کودکی و معصومیت ازدسترفته است که با نگاهی نوستالژیک روایت میشود.
شرلی جکسون – قرعهکشی
در حالی که داستان در فضایی بهاری آغاز میشود، در ادامه یک تضاد تاریک با این فصل ایجاد میشود و بهاری متفاوت را به تصویر میکشد.
مارسل پروست – در جستجوی زمان از دست رفته
او در این مجموعه، بارها از بهار برای توصیف خاطرات، نوستالژی و تغییرات شخصیتی استفاده کرده است.
http://dastannevis.com
فصل بهار و نوشتن داستان میتوانند ارتباطهای زیادی داشته باشند، بهخصوص از نظر محتوا، تمثیل و الهامبخشی. در ادامه چند مورد را بررسی میکنم:
۱. بهار بهعنوان نماد شروع تازه
بهار نماد تولد دوباره، تغییر، امید و رشد است. در داستاننویسی، میتوان از این ویژگیها برای خلق روایتهایی دربارهی شخصیتهایی استفاده کرد که از نو آغاز میکنند، بهبود مییابند یا مسیر تازهای در زندگی پیدا میکنند.
ایده: داستان دربارهی فردی که پس از یک زمستان سخت (چه واقعی، چه استعاری) تصمیم میگیرد زندگیاش را تغییر دهد و به استقبال فرصتهای جدید برود.
۲. تغییر و تحول شخصیتها
همانطور که طبیعت در بهار تغییر میکند، شخصیتهای داستان هم میتوانند تحول پیدا کنند. بهار میتواند استعارهای برای رشد درونی شخصیتها باشد.
ایده: شخصیتی که در ابتدای داستان بسته و سرد است، اما با پیشروی روایت و تأثیر اتفاقات، مانند طبیعت در بهار، دگرگون میشود.
۳. رنگها، حسها و فضای داستان
بهار پر از رنگ، نور، عطر گلها و صداهای زنده است. این ویژگیها میتوانند در توصیف صحنههای داستانی و خلق فضای احساسی نقش مهمی داشته باشند.
ایده: نوشتن داستانی که در آن توصیفهای زنده و پرانرژی از طبیعت، منعکسکنندهی احساسات شخصیتها باشد.
۴. بهار و عشق و دوستی
بسیاری از داستانهای عاشقانه یا دوستانه میتوانند از حس سرزندگی و تازگی بهار الهام بگیرند. هوای تازه، طبیعت زیبا و تغییرات مثبت میتوانند بستر مناسبی برای این نوع داستانها باشند.
ایده: یک داستان عاشقانه که در بهار آغاز میشود و شخصیتها در شکوفهباران احساساتشان را کشف میکنند.
۵. موقعیتهای خاص برای داستاننویسی
در بهار مناسبتهایی مانند نوروز، عید پاک، روز طبیعت و جشنهای بهاری وجود دارند که میتوانند پایهی ایدههای جذابی برای داستان باشند.
ایده: یک داستان دربارهی ماجراهای یک خانواده در سفر نوروزی، یا اتفاقی جادویی که در روز طبیعت رخ میدهد.
نتیجهگیری
بهار میتواند زمینهای برای داستانهای انگیزشی، عاشقانه، فانتزی و حتی داستانهای رشد شخصیت باشد.
http://dastannevis.com
#داستان_نویس_نوجوان اولین رسانه اطلاع رسانی آموزش داستان نوجوان از سال ۱۳۹۶
جمعه ۱ فروردین ۱۴۰۴
میدانی باید رفت یه طرف یا شروع کرد. من شروع میکنم؛ ولی همیشه نمیشود. عمر نوح هم بدک نیست؛ ولی باید قانع بود و من هستم. مثلاً یکچهارم قار قار کلاغ برای من بس است. یادم هست به یکی نوشتم: سهچهارم قناری را میشنوم.
میبینی قانع شدهام. راست است که حجم قار قار بیشتر است؛ ولی درعوض خاصیت آن کمتر است. مادرم میگفت قار قار برای بعضیها خاصیت دارد. من روزها نقاشی میکنم. هنوز روی دیوارهای دنیا برای تابلوها جا هست. پس تندتر کار کنیم.
سهراب سپهری
http://dastannevis.com