Gap messenger
Download

اخ دلم میره برات♥💦🔗
@roman
#esghsiti🍁
#shakib

10 13 April 2020 | 10:18

📣تبادل لیستی گپ📣
♻♻♻♻♻♻
#کانال رمان خانه👫
@roman_khanee
#کانال 😉تیکه ناب😒
@Tike_nab1
#کانال 🥀سکوت تلخ🥀
@Sokut_talkh
#کانال خنده پاره
@JOK2020
دنیای پروف
@DONYAIEPROFAILE
کلیپ،تکست و رمانای خفن🧿🌈💦
@roman
♻♻♻♻♻♻
تبادل لیستی گپ
@Tabadol_listi1

4 13 April 2020 | 10:13

تب تایم🦋💙💎

13 April 2020 | 10:12

🔴اینترنت رایگان دانش آموزی #فعال_شُد

🔹بسته رایگان 10گیگی برای دانش آموزان از امشب فعال می‌شود
#یکساله
دریافت کد بسته 🎁🤤💦✨
@insta_videos
@insta_videos
@insta_videos
من نهم بودم10گیگ داد😳😍👆

13 April 2020 | 10:12

بی نظیر بی حواس🌈🙂
#eshghsiti🍁
@roman

2 13 April 2020 | 12:28

نمیشع کع📎🍁❤
#eshghsiti🍁
@roman

1 12 April 2020 | 10:56

😂
#eshghsiti🍁
@roman

11 April 2020 | 07:23

bardasht raft🦋💎
@roman

10 April 2020 | 12:41

من جواب همون سوالایی شدم که هیچکس بهش جواب منطقی نداد....🌈💦
#اینجانب
@roman

10 April 2020 | 12:40

Ye arameshi dare negat😍
#eshghsiti🍁
@roman

8 April 2020 | 02:56

رمان بعدی چی باشه؟...

1 6 April 2020 | 09:50

من تو کل قرنطینه😐😂💦
@roman

6 April 2020 | 09:45

بزارم این رمان تموم شه رمان دومو بزارم یا رمان دومو شروع کنم؟...

5 April 2020 | 11:16

Aramesh💎🦋💦💙
#eshghsiti🍁 @roman

1 5 April 2020 | 01:17

#تقلب
#پارت_پنجم
- حاال چرا میخندی؟
- خوب دیگه. حاال...
دختری سبزه رو با قدی بلند و لبخندی شیرین و نگاهی پوشیده زیر یه عینک شیک با نشستن کنار نانادی رشته
کالم رو پاره و توجه نانادی رو معطوف خودش میکنه. نانادی با خنده دستش رو به سمت دختر دراز میکنه و سالم
بلند باالیی تحویلش میده.
- سالم سارا بانو هستم. از آشناییتون خوشبختم.
- منم نانادی. خوشبختم. اینم بابک. نیکنام. حدس میزنم هم بچه خر خون. اه اه اه.
- خوشبختم خانوم. شرمنده پارتی نداشتم وگرنه شاید خرخون نمیشدم.
- اوف. اینی که من میبینم اصال تو ذاتته خر خونی. قیافت تابلوست. بدو بدو هم اومده نشسته میز اول. اَییییییی.
در حالیکه پوزخند رو لبشه نگاهش رو به نانادی میدوزه:
- خوشم میاد کم نمیاری. گیرم من بدو بدو نشستم میز اول شما چرا نشستی؟
- آخ آخ آی گفتی. پشیمونم. بد. آخه یاد ندارم تا حاال جایی جز ردیف آخر کالس رو دیده باشم اما خر شدم دیگه.
جنابالی رو دیدم یهو جوگیر شدم فکر کردم بذا پهلو این پروفسور بشینم ببینم چه مزه ایه.
- خوب حاال چه مزه ایه؟
- هنوز که معلوم نیست. بذا این استاد گرامی تشریفشو بیاره اونوقت معلوم میشه.
- وای تو یدونه ای دختر. آخر شیطون. به آدم روحیه میدی.
- قابل شما رو نداره حاال اون خنده رو جمع کن تا این آقا بابک پرتمون نکرده از این میز اول.
....
قیام ناگهانی کالس و فروکش کردن صداها ناخوداگاه نگاه نانادی رو به سمت روبرو و روی صورت مانی یا به عبارت
بهتر استاد گرامی با اون اخم عمیق همیشگیش ثابت میکنه و طبق معمول نیش نانادی رو باز میکنه و باز طبق معمول
نگاه جدی و خشمگین مانی روی صورتش نیشش رو ناگهانی میبنده.
- راد هستم. مانی راد. دکترای حقوق از دانشگاه.... فرانسه. این ترم رو در حضور شما هستم با واحد درسی مقدمه
علم حقوق. قبل از هر چیز ورودتون رو به این دانشگاه تبریک میگم و براتون آرزوی موفقیت دارم. کلاس مقررات
خاصی داره که عدول از اونها مصادف با خروج شما از کلاس. کسی بعد از من حق داخل شدن به کلاس رو نداره.
خنده و شوخی بیجا سر کلاس ممنوع. حرف زدن با تلفن سر کلاس ممنوع. صدای تلفناتون رو سر کلاس قطع
میکنین. در ضمن هر کس تمایلی به حضور در کلاس نداشته باشه از نظر من مشکلی نیست و ترجیح میدم سر کلاس
حاضر نشه تا بخواد کلاس رو از نظم خودش خارج کنه.
- اوف پر رو. جاال همچین رو من زوم کرده انگار فقط من یه نفر تو این کلاسم. جو گیر. فهمیدیم جذبه. برات
دارم آقا مانی. آی حالتو بگیرم من.
لبخند جذابش رو روی صورت مانی زوم میکنه و با قیافه ای که مطمئنه حرص مانی رو در خواهد آورد رو یه مانی
تقریبا بین کالمش میپره: استاد اونوقت غیبتش چی میشه؟ شما حاضر میزنین یا ح... آی
بابک با صدایی عصبی و خیلی آروم و نگاهی خشمگین رو به نانادی: شیش ساکت شو دختر.
@roman
ادامه دارد...

3 April 2020 | 09:33

#تقلب
#پارت_چهار
نظرش این بود که به آدما از روی کفششون باید نمره داد و تصمیم گرفت که ارزش نگاه کردن و تلف کردن وقتش
رو دارن یا نه.
باالخره به سر در اصلی دانشکده حقوق رسید و با لبخند وارد ساختمون شد و لحظه ای بعد مقابل برد مملو از جمعیت
ایستاد و طبق معمول صداشو سرش انداخت و درست عین بچه دبستانی ها
- اونی که جلو تر از همس لطفا شماره کالس این مقدمه رو هم به ما اعالم بفرماید. با تشکر.
از میان همهمه و نگاه های بعضا متعجب و بعضا خندان، صدای جدی پسری بلند شد "033 "و همزمان از میان موج
جمعیت بیرون و به سمت راه پله ها روون شد.
نگاه نانادی بی دلیل اینبار ابتدا روی صورت فرد زوم و با جدیتی که از جدیت پسرک بهش منتقل شده بود رو به
پسرک ممنون آقای؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوب آقای.
پسرک نگاهش رو روی صورت نانادی لحظه ای چرخوند و بعد همونطور که راهی از کنار اون باز میکرد با صدایی باز
هم جدی: بابک. نیکنام.
- خوشبختم بابک. نیکنام.
بابک از شنیدن لحن خنده دار دختر در هین ادای اسمش لحظه ای ناخوداگاه به عقب و سمتش برگشت و بعد نگاه
جدیش رو یه بار دیگه مهمون چهره دختر کرد و زیر لب تنها زمزمه کرد ممنون.
همونطور که پله ها رو دو تا یکی باال میپرید از کنار پسرک رد شد و دوباره شروع کرد به حرف زدن با خودش : اوف
چقدر جدی. نگاش کن تو رو قران. از اون عینک و تیپ و قیافه و اخالق تابلوئه خرخون مدرسه ات بودی. ترسیدم
بابا. خشن.
با سالم بلند باالیی رو به کل بچه های داخل کالس راشو کج میکنه طبق معمول به سمت ته کالس که ناگهان حضور
بابک روی درست اولین نیمکت کالس یه فکر شیطانی رو تو سرش میندازه و با لبخند پلید گوشه لبش به سمت
نیمکت اول میره و درست کنار بابک میشینه، پسری قد بلند با موهای خرمایی روشن و چشمای سبز آبی و صورت
سفید و نگاهی که راحت میشه فهمید از یه طرف قطعا ایرانی نیست. یا مادر یا پدر. یه شلوار مردونه مشکی و پیراهن
مردونه صورتی خیلی کمرنگ و کفشای مردونه مدل شانل و عینک فریم لسی به چشم که جذابیت و جدیت صورتش
رو پر رنگ تر کرده. بوی گس ادوکلنش هم انگار روی جذبه اش تاثیر گذاشته باشه نا خوداگاه و تنها برای چند
لحظه باعث جدیت نانادی میشه که تنها همون چند ثانیه عمرش میشه و بعد دوباره فکرای پلیدش توی ذهنش بر
میگرده و ناخوداگاه خنده ای شیطانی روی لبش میشینه که از نگاه تیز بین بابک دور نمی مونه.
ناخوداگاه نگاهش روی صورت دخترک ثابت میمونه و شروع به تجزیه و تحلیل چهره اش میکنه. پوستی که قطعا
سفید بوده و با آفتاب و سوالر و هزار نوع کرم جور واجور به رنگ برنز در اومده و چشمای سبز لجنی و موهای
مشکی فر. لبای خوش فرم و بینی مدل ایتالیایی صاف و بی نقص با یه نگاه که شرارت توش موج میزنه و یه لبخند
بچه گونه و تخس. قد بلند و هیکل باریک و کشیده.
- ببینم با پارتی بازی دانشگاه قبول شدی؟
- چطور آقای خرخون؟
- آخه این شرارت و تیپ و قیافه شک دارم فرصتی برا درس خوندن گذاشته بوده باشه براتون.
- اوهوم... پارتیم خوب کلفتم بود جان شما.
@roman
ادامه دارد...

3 April 2020 | 02:37

#تقلب
#پارت_سوم
_یعنی میدونی. دلم میخواد خفه تون کنم با همین دستام. نا مردم اگه روی جنابالی رو کم نکنم. در ضمن قولتون
فراموش نشه. مقدمه حقوق یه بیست بی برو برگرد.
- متاسفم. هر کی بیست میخواد باید زحمت بکشه. استاد جماعت تو نمره دادن به خسّت معروفه
- اِ این نا مردیه. جنابالی شرط بستی اگه من نفر اول تا سوم شدم ترم اول مقدمه بیست میدی. واقعا که. هر چند
بیشتر از اینم از جنابالی انتظار نمیره. به درک. تقلبای من بیسته. احتیاجی به کَرَم جنابالی نداره. یه واو هم جا نمیذاره.
هیییییییییییییییی. خوشت اومد؟
- نانادی جان خاله قربونت برم بیا اصال پیش خودم. به حرف اینام اصال گوش نده. خوداشون از سال دوم خر زدن تا
دانشگاه یه چیزی قبول شن حاال چششون ور نمیداره تو هم خوش گذرونی ها و تفریحاتو کردی هم نفر سوم شدی.
- مریم جون به خدا ما هم پسر داریم ها. اونم دو تا عوض یکی. پس تو رو خدا تو بازار گرمی یه کم اینوری هم نگا
کن.
- حسودیتون شد هوای عروسمو دارم؟ ماشاال با این شاخ شمشادایی که شما دارین و با این بازار تحویل و قربون
صدقه هایی که دارن میرن باد نکنن باید کالتونو بندازین هوا.
- ای ول خاله خوشمان آمد. بسیار. حقا که شوهر فقط یعنی امیر تپل مپل خودم. مادر شوهرمم چشم دراره. بدو امیر
بیا بقل خاله قربونت برم الهی.
- پس خاله بریم گل بزنیم ماشینه بابا رو؟
- نه قربونت برم یه چند روز صبر کنی ماشین خودم میرسه همونو گل میزنیم.
- خجالت بکش نانادی. درست عین دو ساله ها میمونی. خدا به داد اون خل و چلی برسه که تو رو بخواد بگیره یه
روز. حقا که عقلت از این فسقلی هم کمتره.
****
- نانادی مامان پاتو نذاری رو گاز و د برو که رفتی ها. با احتیاط برو مامان. باشه؟
- مامان تو رو خدا کوتا بی. اون موقع که گواهینامه نداشت ماشین ما رو دو در میکرد عین آدم رانندگی نمیکرد
اونوقت حاال میخواد عین آدم بره؟ نانادی جان تصادف کردی آنچنان تصادف کن که دیگه یه راست بری اون دنیا ما
کمتر به درد سر بیفتیم قربونت.
- نترس گل پسر تا حلوای تو رو نخورم به جان تو اگه از جام تکون بخورم.
....
به عکس همه بچه های ترم اولی که با خجالت و غریبی یه گوشه محوطه کز میکنن از لحظه ای که پاشو تو دانشگاه
گذاشته بود در حال شر سوزوندن و از در و دیوار باال رفتن بود. یه روپوش مشکی کوتاه و تنگ با یه شلوار جین آبی
سرمه ای تنگ و یه جفت کفش ورزشی پومای مشکی که خوشبختانه چون قد بلندی داشت مشکل ساز نبود به پا
داشت و مقنعه اش هم طبق معمول در حال افتادن. همونجور که سالنه سالنه از روی هرّۀ جدول کنار راه آسفالت
داخل محوطه دانشگاه به سمت ورودی میرفت نگاهش رو روی کفش تک تک آدمها چه دختر و چه پسر لحظه ای
زوم میکرد و بعد به راهش ادامه میداد و البته گاهی که کفشی نظرش رو جلب میکرد سرش به سمت باال و به طرف
صاحب کفش میرفت و اگه ارزش داشت تنها برای چند ثانیه به خودش زحمت تماشای اون چهره رو میداد. همیشه...
@roman
ادامه دارد...

2 April 2020 | 07:05

اداره قطع😐😂😂❤
#پایتخت
@roman

2 April 2020 | 12:43