Gap messenger
Download

داستانهای ملا نصر الدین
خروس زدن ملا

ملا چند مرغ و یک خروس داشت روزی آنها را در جوال کرده به قصد فروش به دوش انداخته رو به شهر نهاد در راه با خود فکر کرد که هوا گرم است و مرغان بیچاره به زحمت هستند بهتر است که آنها را آزاد کرده و با آنها بروم پس مرغها و خروس را رها کرد بدیهی است که مرغها هریک به طرفی فرار نمودند از جمله خروس هم به طرفی از بیابان می‌رفت، ملا چماق به دست گرفته عقب‌سر خروس افتاد فریاد میزد پدرسوخته نصف شب در تاریکی نزدیک شدن صبح را می‎بینی اما روز روشن جاده شهر را نمی‌شناسی؟.
@zangtafrih

7 July 2017 | 10:47