Gap messenger
Download

داستانهای ملا نصر الدین
زن لوچ

ملا می‌خواست زن بگیرد و همسایه او آنقدر از زنی تعریف کرد که وی ندیده عاشق او شد مخصوصاً از چشمهای شهلایش که هرکس یک مرتبه ببیند حیران می‌شود. خیلی وصف کرد، بالاخره تسلیم شد او را عقد کرد. در شب عروسی خربزه‌ای خرید و به خانه آورد زن جدیدش لوچ بود به او اعتراض کرد که چرا اسراف کرده‌ای و دو خربزه خریدی ملا فهمید که زنش لوچ است ولی چاره نداشت. در سر سفره زن گفت: این شخص که در کنار تو نشسته کیست؟ ملا کار را زار دید گفت هرچه را دوتا ببینی عیبی ندارد لیکن خواهش دارم من یکی را دوتا نبینی.
@zangtafrih

28 May 2017 | 11:00