Gap messenger
Download

منتظراگه واقعی باشه......

#منتظر #غدیر
#عید_غدیر #امام_زمان
➖➖➖➖➖➖➖
🆔 @tasharrof313

5 August 2020 | 09:52

1
#پروفایل_غدیر
#غدیر #عید_غدیر

🆔 @zohoorgraph

4 August 2020 | 12:40

🟡 شرط عنایت حضرت صاحب الزمان علیه السلام

#دقیقه_ای-با_منتظران

➖➖➖➖➖➖➖
🆔 @tasharrof313

30 June 2020 | 01:44

🔹۷🔹
#آیت_الله_بهجت
#بشارت_ظهور

نزدیک بودن ظهور از زبان حضرت آیت الله بهجت (قدس سره)...

➖➖➖➖➖➖➖
🆔 @tasharrof312

12 June 2020 | 10:50

🔸۷🔸
#شیخ_علی_حلاوی
فرموده ی امام زمان علیه السلام به شیخ علی حلاوی از طریق دو نفر از علمای نجف راجع به قصیده ای که شیخ از رنج و محنت شیعیان سروده بود....
➖➖➖➖➖➖➖
🆔 @tasharrof313

12 June 2020 | 01:33

🔹6🔹

#خورشید_پنهان

برای امام زمان علیه السلام چه کرده ایم...
➖➖➖➖➖➖➖
🆔 @tasharrof313

12 June 2020 | 01:32

🔹۵🔹
#فرمایشات
#حاج_قدرت_الله_لطیفی_نسب

سخنان پیرغلام ناحیه مقدسه ؛ حاج قدرت الله لطیفی نسب درباره امام زمان علیه السلام...

➖➖➖➖➖➖➖
🆔 @tasharrof313

12 June 2020 | 01:32

🔹۴🔹
#علامات_ظهور
#ملخ_های_سرخ
اعلم ازدی از امیرالمومنین علیه السلام نقل کرده است: پیش روی قائم مرگی سرخ و مرگی سپید و ملخی بهنگام و ملخی ناهنگام...
➖➖➖➖➖➖➖
🆔 @tasharrof313

12 June 2020 | 01:32

#شیخ_علی_حلاوی
#قسمت_دوم

شيخ على بالاى پشت بام رفت؛ ديد مرد قصّاب صحيح و سالم بالاى پشت بام است، يكى از دو بزغاله را سر بريده و خونى كه از ناودان به صحن خانه ريخته، خون بزغاله است.
آن بزرگوار به مرد قصّاب امر فرمود بزغاله ديگر را به همان كيفيّت ذبح كند.
قصّاب هم اطاعت کرد و بزغاله ديگر را نزديك ناودان برده و ذبح كرد.
چون خون آن ميان صحن خانه ريخت چهل نفرى كه در صحن خانه بودند یقین کردند كه آن حضرت شيخ على را نيز به قتل رسانده و عن قريب نوبت به هريك از آن‌ها خواهد رسيد، لذا همه از صحن خانه شيخ علی بيرون آمده، رو به فرار نهادند، سپس آن حضرت به شيخ على فرمود: الان به صحن خانه برو و به اين جماعت بگو به بام آمده، مرا ديدار نمايند.
وقتى شيخ به صحن خانه آمد، احدى از آن چهل نفر را نديد، به بام مراجعت كرد و فرار آن جماعت را به عرض آن حضرت رساند.

آن بزرگوار فرمود: يا شيخ! ديگر اين قدر با من عتاب و خطاب مكن، اين بلد حلّه بود كه مى گفتى متجاوز از هزار نفر از مخلصين ما آنجا هستند؛ چه شد كه از ميان آن منتخبين كسى جز تو و اين مرد قصّاب نماند، جاى هاى ديگر را هم به همين نحو قياس كن! اين را فرمود و از نظر شيخ و مرد قصّاب ناپديد شد.
آن گاه شيخ، آن بقعه را مرمّت نموده، به مقام صاحب الزمان- عجّل اللّه فرجه- نامگذاری نمود و از آن وقت تاكنون آن مقام شريف محل تشرف و زیارتگاه خاص و عام است
➖➖➖➖➖➖
🆔 @tasharrof313

12 June 2020 | 01:32

🔸۶🔸
#شیخ_علی_حلاوی
#میزان_آمادگی_مردم_برای_نصرت_امام_زمان_علیه_السلام
#قسمت_اول

📜مرحوم آقا شیخ علی اکبر نهاوندی (صاحب کتاب عبقری الحسان) به نقل از حجت الاسلام آقا سید علی اکبر خویی که از معاصرین است در کتاب خود می نویسند:


🖋وقتى از نجف اشرف به جهت انجام مطلبى كه در نظر بود به محلّه سيفيّه رفتم، در اثناى عبور از بازار آن بلد، نظرم به قبّه مسجد مانندى افتاد كه بر سر درب آن زيارت مختصرى از حضرت صاحب الزمان- عجّل اللّه فرجه- و خليفة الرحمان نوشته بود و آن نوشته اين بود:
«هذا مقام صاحب الزمان»
مردم از دور و نزديك در آن مكان جنّت نشان، به زيارت مى رفته، به ساحت قدس حضرتش، تضرّع، زارى و توسّل مى جستند.
از اهالى حلّه وجه تسميه آن مقام به مقام صاحب الزمان- عجّل اللّه فرجه- را سؤال نمودم، همه یک حرف را گفتند: اين مكان، خانه يكى از اهل علم اين جاست كه به آقا شيخ على معروف بود و مردى بسيار زاهد، عابد، متّقى و هميشه اوقات ، منتظر ظهور حضرت مهدى عليه السّلام بوده و هميشه مشغول خطاب و عتاب با آن حضرت بوده است كه اين غيبت شما در اين عصر و زمانه جایگاهی ندارد، چرا كه یاران و شیعیان شما در بلاد های مختلف مانند قطرات باران بسیارند و در همين شهر بيش از هزار نفر هستند ، پس چرا ظهور نمى كنى تا دنيا را پر از قسط و عدل نمايى؟
تا آن جا كه بعضی وقت ها به بيابانى می رفت و همين عتاب و خطاب‌ها را به آن بزرگوار مى نمود، ناگهان ديد يك عرب بدوى نزد او حاضر شد، به ايشان فرمود: جناب شيخ! به چه كسى اين همه عتاب و خطاب مى نمايى؟
عرض كرد: خطابم به حجّت وقت و امام زمان عجّل اللّه فرجه است كه مخلصين صميمى اى در اين عصر دارد كه فقط بيش از هزار نفر آن‌ها در حلّه است و با ظلم و جورى كه عالم را فراگرفته، چرا ظهور نمى كند؟
آن مرد عرب فرمود: يا شيخ! من صاحب الزمان- عجّل اللّه فرجه- هستم، با من اين همه خطاب و عتاب مكن! مطلب چنين نيست كه تو فهميدى، اگر سیصد و سيزده نفر اصحاب من موجود بودند، هر آينه ظاهر مى شدم و در بلد حلّه ( شهر حله) كه مى گويى متجاوز از هزار نفر مخلص واقعى دارم، جز تو و فلان شخص قصّاب، كسى كه خالص برای من باشد نيست. اگر مى خواهى كه واقع امر بر تو مكشوف شود، برو و در شب جمعه، مخلصين مرا كه مى شناسى دعوت كن و در صحن حياط خود، براى ايشان مجلسى آماده نما و فلان قصّاب را هم دعوت كن، دو بزغاله بر بام خانه ات بگذار و در پشت بام خود منتظر ورود من باش، تا من حاضر شده، واقع امر را به تو بفهمانم و تو را متوجه كنم كه اشتباه نموده اى.
چون اين مكالمات را با آقا شيخ على به پايان رساند از نظرش غايب شد.

شيخ علی با كمال فرح و سرور به حلّه برگشته، ماجرا را به آن مرد قصّاب گفت و به تصويب يكديگر از ميان هزار نفر و بیشتر كه همه آن‌ها را از اخيار و ابرار و منتظران حقيقى آن حضرت غايب از دیده ها مى دانستند، چهل نفر را انتخاب نمودند و شيخ علی از آن‌ها دعوت نمود كه شب جمعه به منزل او بيايند تا به شرف لقاى امام عصر- عجّل اللّه فرجه- مشرّف شوند، چون شب موعود رسيد، مرد قصاب با آن چهل نفر در صحن حياط خانه شيخ على اجتماع نمودند و همه با طهارت و رو به قبله، مشغول ذكر و صلوات و دعا و منتظر امام زمان علیه السلام بودند.
شيخ علی طبق دستور آن حضرت ، از قبل دو بزغاله بالاى پشت بام برده بود، چون مقدارى از شب گذشت، ديدند نور عظيم درخشانى در جوّ هوا ظاهر شد كه تمام آفاق را پر كرده و بسيار از آفتاب و ماه درخشنده تر است. آن نور به سمت خانه شيخ علی متوجّه گرديده، آمد تا بر بالاى پشت بام خانه شيخ قرار گرفت. قدرى نگذشت كه صدايى از پشت بام بلند شد و آن مرد قصّاب را امر فرمود که بالای پشت بام برود ، قصّاب حسب الامر به پشت بام رفت، بعد از مدتی آن امام همام به او امر فرمود: يكى از دو بزغاله را نزديك ناودان بام برده، سر ببرد، طورى كه خون آن تماما از ناودان، ميان صحن خانه بریزد .
قصّاب به فرموده آن بزرگوار عمل نمود. چون آن چهل نفر خون‌ها را ديدند ظنّ قوى پيدا كردند كه آن بزرگوار سر قصّاب را از بدن جدا نموده و اين خون او است كه از ناودان جارى شده، سپس صدايى از پشت بام بلند شده، شيخ على صاحب خانه را امر فرمود به پشت بام بالا رود....

➖➖➖➖➖➖
🆔 @tasharrof313

12 June 2020 | 01:32

🔹۳🔹

#تـلـنـگـر
این مکان دیوار ندبه است از مقدس ترین اماکن یهودیان و مسیحیان...

➖➖➖➖➖➖➖
🆔 @tasharrof313

12 June 2020 | 01:31

🔹۱🔹
#دستور_العمل
#آقاسیدعبدالکریم_کشمیری

📜دستورالعمل آیت‌الله سید عبدالکریم کشمیری رضوان الله تعالی علیه برای رفاقت با حضرت حجت علیه‌السلام

🔘دستوری بفرمایید برای قرب به امام زمان علیه السلام و نزدیک شدن به آن حضرت:

🔹خلوت با حضرت
روزی یک ساعت با حضرت خلوت کند. یک جای خلوت، متوجه به حضرت بشود؛ زیارت سلام علی آل یاسین را بخواند. بعد هم زیاد بگوید: «یا صاحب الزمان اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی» و «المستعان بک یا بن الحسن» زیاد بگوید. توسل بکند به ایشان؛ یک خرده یک خرده رفاقت پیدا می شود.

🔘 برای تعجیل فرج امام زمان علیه‌السلام به نظر شما خلق‌الله چه کار بکنند؟چون بالاخره این کار از مردم خواسته شده، چه باید بکنند که این امر، زودتر اتفاق بیفتد؟

🔹توسل به خود امام زمان؛ خدا را قسم بدهند به حق امام زمان

➖➖➖➖➖➖➖
🆔 @tasharrof313

12 June 2020 | 01:30

🔹۲🔹

#تـلـنـگـر

⚪ سرخ پوستان سه قبیله از قبائل داکوتای شمالی و منطقه قطب، در هنگام نیاز و نیز گم کردن راه در یخ های قطبی و جنگل، از فردی به نام مهدی کمک می طلبند که تا این اواخر از ارتباط این نام با اسلام و یا اصولا مکتب اسلام نیز اطّلاعی نداشتند پس از اطلاع از این موضوع، تعدادی از دانشجویان سرخ پوست به اسلام گرویدند.

 📚منبع:
 خبرنامه فرهنگى اجتماعى سازمان تبليغات اسلامى، شماره منبع: 13 خرداد 1366، ص 6(به نقل از صبح اميد، صدر الدين هاشمى دانا، ص 126).

➖➖➖➖➖➖
🆔 @tasharrof313

12 June 2020 | 01:30

🔸۶🔸
#ابو_راحج_حمامی
#نتیجه_توسل_به_امام_زمان_علیه_السلام

📜در کتاب العبقری الحسان جلد ۴ صفحه ۷۷۰ الی ۷۷۲ ذکر شده است که: علّامه مجلسى- قدس اللّه نفسه القدسى- در كتاب غيبت بحار الانوار از كتاب سلطان المفرج عن اهل الايمان، تأليف عالم كامل سيّد على بن عبد الحميد نيلى نجفى نقل كرده كه او گفته: روستای ابو راجح حمّامى كه در حلّه بود ، در ولايات و ميان مردم مشهور و شایع شده بود، و عدن ای از بزرگان و اهل صدق این قضیه را نقل كرده اند كه شيخ شمس الدين محمد بن قارون رحمة الله علیه یکی از آنان است و نقل کرده است:

🖋 در حلّه حاكمى بود كه به او مرجان صغير مى گفتند ، او از ناصبيان بود . به او گفتند: ابو راجح پيوسته صحابه را سبّ مى كند، پس آن خبيث امر كرد او را حاضر کردند.
چون حاضر شد، دستور داد او را بزنند. آن بى دين ها چنان او را زدند كه به هلاكت شد و همه بدنش حتّى صورتش را آن قدر زدند كه از شدّت ضربات ، دندان هايش ريخت، زبانش را بيرون آوردند و او را به زنجير آهنى بستند، بينى اش را سوراخ كردند و ريسمان از مُوْ را داخل سوراخ بينى او كردند، سر آن ريسمان مو را به ريسمان ديگرى بستند، سر آن ريسمان را به دست جماعتى از سربازان خود دادند و به آنان دستور دادند كه او را با آن جراحت و آن هيأت در كوچه هاى حلّه بگردانند و بزنند. آن اشقيا او را بردند و آن قدر او را زدند تا بر زمين افتاد و به حد هلاكت رسيد.
خبر حالت او را، به حاكم لعين رساندند و آن خبيث دستور به قتل او داد.
درباریان گفتند: او پيرمرد است و آن قدر جراحت به او رسيده كه او را خواهد كشت، احتياجى به كشتن ندارد، خود را در خون او داخل مكن! چنان در شفاعت او مبالغه نمودند، تا آن كه دستور داد که او را رها بکنند، روى زبان او از هم رفته و ورم كرده بود، خانواده اش، او را به خانه بردند و شكّ نداشتند كه همان شب خواهد مرد.
صبح كه شد، مردم نزد او رفتند. ديدند او ايستاده و مشغول نماز است و کاملا سالم و صحیح شده ، دندان هاى ريخته او برگشته و جراحت هاى او خوب شده ، اثرى از جراحت هاى او نمانده و استخوان های شکسته صورتش همه ترمیم شده.
مردم از حال او، تعجّب کردند و ماجرا را پرسیدند ، گفت: من به حالى رسيدم كه مرگ را می ديدم و زبانى نمانده بود كه با آن دعایی بکنم، با زبان دل دعا کردم و از مولاى خود حضرت صاحب الامر و الزمان عليه السّلام استغاثه نمودم و امام علیه السلام را دیدم ، ایشان دست شريف خود را بر روى من كشيدند و فرمودند: برو براى عيال خود كار كن! که خداوند بهتو عافیت عطا کرد، آن گاه در اين حالت كه مى بينيد، روز خودم را آغاز کردم.
شيخ شمس الدين می گوید: به خداى تبارك و تعالى قسم مى خورم اين ابو راجح مردى ضعيف اندام، زرد رنگ، بد صورت و کوسه (بدون محاسن) بود و من هميشه در حمام او حمام مى رفتم و او را بر همان حالتی که وصف کردم مى ديدم .
صبح روز بعد من با آن‌هایی بودم كه پیش او رفتند . ديدم مرد صاحب قوّت و درشت قامتى شده، ريش او بلند و رويش سرخ شده و مانند یک جوانی شده كه در سنّ بيست سالگى باشد؛ به همين هيأت و جوانى بود و تغيير نيافت تا از دنيا رفت.
چون خبرش شايع شد، حاكم او را حاضر نمود. وقتى حاضر شد و حاكم لعين اثر جراحات را در او نديد و ديد دندان هاى ريخته او برگشته، از اين حال، رعب و ترس عظيم تمام وجودش را فرا گرفت.
آن حاکم قبل از این ماجرا ، وقتى در مجلس خود مى نشست، پشت خود را به جانب مقام حضرت عليه السّلام و قبله و مقام ابوراجح كه در حلّه است مى كرد ، اما بعد از اين قضيّه، روى خود را به مقام آن جناب مى كرد و با اهل حلّه به نيكى و مدارا رفتار مى نمود.
چند وقتى بعد از آن زندگی كرد و مُرد و آن معجزه باهره برای منقلب شدن حال او هیچ تاثیری نداشت.

➖➖➖➖➖➖➖
🆔 @tasharrof313

12 June 2020 | 01:30

#مزار_مطهر
#عبدالغفار_خویی

تصویر قبر مطهر این طلبه ی منتظر و صاحب مقام تشرف در قبرستان دارالسلام در شهر شیــراز ...

➖➖➖➖➖➖
🆔 @tasharrof313

12 June 2020 | 01:30

#قسمت_دوم

عبد الغفار می گوید: می گویم اما اگر این سرّ مرا به کسی بگویی بلا فاصله هم کور می شوی و بعدش هم معلوم نیست به چه سرنوشتی مبتلا شوی آنوقت خودت را باید ملامت کنی
می گوید: نه قول می دهم که به کسی نگویم می گوید ساعت ۲ نیمه شب که می آیم به پشت در آنجا من می روم محضر مولایم حضرت صاحب الزمان صلوات الله علیه و آنجا با اصحاب و انصارش نماز صبح را می خوانم و آنجا مطالبی را از یاران امام عصر صلوات الله علیه درس می گیرم و تا طلوع آفتاب و بعد می آیم و این سِرّ مرا بجز آقای آشیخ جعفر محلاتی کس دیگری نمی داند حالا تو هم که متوجه شدی و به تو گفتم شرطش این است که به کسی نگویی پس به هر حال آن هم به کسی نمی گوید تا از دنیا می رود بعد از چند سالی که آنهم نمی دانم چقدر طول می کشد آقای سرباز از دنیا می رود مرحوم آیت الله شیخ جعفر محلاتی می آید و علما را جمع می کند و تشیع خیلی آبرومندی از او می کنند و خودش غسل می دهد و خودش کفن می کند و در قبرستان بزرگ شیعه هم دفنش می کنند و ماجرایش را روی سنگ قبرش می نویسند لذا آنهایی که ایمان دارند و می دانند ، می روند از قبرش حاجت می گیرند.

 اینجا مرحوم حاج قدرت الله فرمودند:
غرض این است که این آقا یک همچنین آقای بزرگواری است ، ما رفتیم با رفقا هروقت یعنی شیراز می رفتیم.
این بار اما با یک اخلاص عجیبی رفتیم و حالم هم اون روز خیلی منقلب بود و یک جانمازی هم رفقا آورده بودند کنار قبرش انداختند و چون بغل قبرش یک درخت توت خیلی بزرگی هم هست که توت هم داشت اتفاقا بچه ها و خانمها و زنها می آیند از آن توت به قصد شفا می خورند و خوب می شوند و ما رفتیم آنجا و جانماز را پهن کردیم و دو رکعت نماز هدیه برایش خواندیم و صد تا هم ذکر دیگر برایش گفتیم و از او خواستیم که در اون عالم ، ما که اینجا هر چه دعا می کنیم دعایمان به جایی نرسیده تو اقلاً آنجا بیا و همت کن با اولیاء خدا و بندگان صالح خدا ، دعا کنید برای فرج آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) و بعد رفتم در سجده و شروع کردم صلوات فرستادن یک دفعه دیدم که روحش ظاهر شد و به صدای بلند در گوشم گفت که ما هم برای فرج آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) بسیار دعا می کنیم و از جمله کسانی که در زمان ظهور حضرت رجعت می کنند و می آیند ، یکی از آنها من هستم من می آیم رجعت می کنم در زمان ظهور مولا صاحب الزمان می آیم و بشارت می دهم که خیلی خیلی ظهور حضرت مهدی علیه السلام نزدیک است ، گفتم که : تو می گویی نزدیک است ما از این نزدیکی ها خیلی شنیده ایم نزدیک است یعنی چقدر نزدیک است؟
گفت : بله بشارت می دهم که خیلی خیلی نزدیک است اینقدر نزدیک است که مثل اینکه پشت دروازه ی تهران است که انشاء الله خدا به همه ما عمر بدهد و ان شاء الله با عافیت کامل بتوانیم درک کنیم و این را گفت و دیگر رفت خیلی ما شاد شدیم و روحیه ی عجیبی پیدا کردیم ، با اینکه پا و کمرم خیلی درد گرفته بود چون قبرستانش خیلی بزرگ است روی این سنگها از اولش با پای پیاده چون با ماشین که نمی شود رفت داخلش ، کمرمون هم بیشتر درد گرفته بود و از آنجا آمدیم زیارت جناب احمد بن موسی جناب شاه چراغ و نماز هدیه هم برای ایشان خواندیم و از آنجا هم رفتیم زیارت امام زاده میرسید محمد که از اولاد حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه است ، آخر صحن ، و آنجا هم نماز خواندیم و از ایشان هم خواستیم که بابا شما دعا کنید و نفسهای شما پاک و پاکیزه است و شما از خدا بخواهید ، آنجا هم یکباره حالت مکاشفه دست داد و همان حرف هایی که جناب سرباز گفتند تائید شد.
فردای آن روز آمدیم و رفتیم امام زاده سید علاء الدین حسین چون در شیراز امام زاده خیلی است از برادران همان احمد بن موسی شاه چراغ است و او هم سید بسیار بزرگواری است ، از امام زاده های جلیل القدر است و آنجا هم شاید یکی دو ساعتی شد و با او حال کردیم و نشستیم و با او صحبت کردیم یواش یواش و دیدیم که ایشان هم تائید کرد و همان حرف های سرباز را بیان کرد.

➖➖➖➖➖➖➖
 🆔 @tasharrof313

12 June 2020 | 01:30

🔸۵🔸
#عبدالغفار_خویی
به نقل‌ از : #حاج_قدرت_الله_لطیفی_نسب
#قسمت_اول

📜حاج قدرت الله لطیفی نسب می فرمودند : در سفری که دو سه روزه رفته بودیم شیراز ، به زیارت امامزاده های جلیل القدر مثل جناب احمد بن موسی و دیگران و زیارتهای متعددی رفتیم ، مِن جمله به زیارت قبر جناب الشمس عبد الغفار که نام سربازی است رفتیم .
قصه عجیبی دارد این سرباز، از اولیا الله است و خیلی بزرگوار است . (داستانش را) خلاصه می کنم در چند جمله :

🖋در زمان مظفر الدین شاه یا احمد شاه من دقیق یادم نیست این سرباز بوده و پولی بوده ، تا قبل از رضا شاه ملعون سربازها پولی بودند ، مثل ژاندارمرها این یکی ازآن سرباز ها بوده و پول می گرفته و در کردستان نیز بوده .
یک وقت چند تا از این ناصبی ها شروع می کنند به وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام و بی بی حضرت زهرا سلام الله علیها جسارت می کنند و سب و شتم می کنند و دشنام می دهند و این هم شیعه متعصب خونش به جوش می آید و ناراحت می شود شب که اینها همه می خوابند برمی خیزد و هر هشت نفر اینها را می کُشد و بعد همان شبانه فرار می کند و می گوید یا صاحب الزمان خودم را به شما می سپارم و لباسهای سربازی خودش را هم تعویض میکند و لباس کهنه تنش می کند و توی کوهها و بیابانها که می آمد و المستغاث بک یا صاحب الزمان می گفته مثل ماجرای جناب ابو لؤلؤ رضوان الله علیه که می رسد به مولا امیرالمؤمنین علیه اسلام می گوید یا علی به دادم برس و حضرت می فرماید کُن فی الکاشان(و خودش را ناگهان در کاشان می بیند)، این عبدالغفار هم که در کوهها می رفته و پا به فرار، می بیند آقایی به او رسید و می گوید عبد الغفار چیه اینقدر ناراحتی؟
 آقا می فرمایند: برو شیراز پیش آقا شیخ جعفر محلاتی ما سفارشت را به او می کنیم کار تو را اصلاح می کند. شیخ جعفر محلاتی هم یکی از علماء بزرگ آن زمان بود که پدر مرحوم آشیخ بها الدین محلاتی که از مراجع تقلید بود و همین سال چهارم انقلاب به رحمت خدا رفت که در علی بن حمزه که یکی از اولادان حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه است و همین دفعه هم ما رفتیم سر قبرش و فاتحه برایش خواندیم زیارت علی بن حمزه که رفتیم برای ایشان هم فاتحه خواندیم طبق تاریخی که روی قبرش نوشته شده است او حدود 60سال پیش به رحمت خدا رفته به هر حال آقا به او می فرمایند که ناراحت نشو برو شیراز وقتی رفتی پیش آیت الله شیخ جعفر محلاتی ما سفارشت را به او می کنیم او به خود می آید و می بیند که در شیراز است و می پرسد که منزل آشیخ جعفر محلاتی کجاست؟
نشانش می دهند. شیخ جعفر هم شب خواب می بیند که حالا خواب بوده یا در عالم بیداری بوده اینها رو دیگه الان نمی شود در موردش بحث بکنیم حضرت به او سفارش می کنند که جوانی بنام عبدالغفار می آید پیش تو وقتی آمد از او کاملا پذیرایی کن و یک حجره ای در مدرسه به او بده تا او شروع کند به درس خواندن و بی نهایت از او مراقبت کن.
شیخ صبح مواظب بوده که ببیند او می آید و یک وقت می بیند که آمد و سلام کرد و می گوید اسمم عبدالغفار است.
می گوید برای چه آمده ای؟
جریان را تعریف میکند.
شیخ به او می گوید:
سِرِّ تو باید مخفی باشد و فقط من بدانم و شما ، در مدرسه یک حجره ای به او می دهند و شهریه ای هم برایش معین می کنند و به سبک طلاب در می آید کتاب درس هم به او می دهند و جامع المقدمات را و می گویند که: شروع کن به درس خواندن
عبدالغفار هم شروع می کند به درس خواندن .
این سرباز جوان شش سالی که آنجا درس می خوانده و یک کمی پیشرفت می کند به لحاظ علمی ، یک شب خادم آنجا که پیرمردی بوده مریض می شود و حالت تردد پیدا می کند و خوابش نمی برد و می بیند که حجره عبدالغفار روشن است و نوری غیر عادی است و این نور چراغ نیست که روشن است تا یک ساعت یا یک ساعت و نیم به اذان می شود و می بیند که عبدالغفار لباسش را پوشیده و آمد پشت در مدرسه و خادم هم طبق برنامه هر شب درب را قفل کرده بود و عبدالغفار رفت بلافاصله خادم پشت سر او آمد و می بیند که در قفل است و او نیست و متعجب می شود که موضوع چیست؟ و بعد هم نزدیکی های طلوع آفتاب می بیند که او آمد و رفت در حجره اش و این موضوع سبب می شود که مسئله را پیگیری کند و هر شب بعد از ساعت ۲ نیمه شب بلند می شده و خادم می دیده که بله این برنامه هر شب اوست و می آید پشت در و با اینکه درها قفل است این می رود بیرون و بعد نزدیکی طلوع آفتاب می آید.
یک روز می آید در حجره اش و می گوید عبدالغفار کجا می روی شبها ؟
می گوید سبب سؤالت چیست؟
می گوید باید بگویی اگر نگویی فریاد می زنم و سرّ تو را برای همه طلاب فاش می کنم....

➖➖➖➖➖➖
🆔 @tasharrof313

12 June 2020 | 01:29

#حاج_قدرت_الله_لطیفی_نسب

🔶تصویر حاج قدرت الله لطیفی نسب در مراسم کلنگ زنی تجدید بنای مسجد جمکران به امر امام زمان علیه السلام
«سال ۱۴۳۸ هـ ش»

➖➖➖➖➖➖➖
🆔 @tasharrof313

12 June 2020 | 01:29

#مزار_مطهر
#حاج_قدرت_الله_لطیفی_نسب

انّما الدّنیا فناء
مضجع شریف عبدصالح ، عارف واصل ، پیرغلام ناحیه مقدّسه و مجدّد بنای مسجد مقدّس جمکران جناب آقای حاج قدرت اللّٰه لطیفی نسب که در چهارم شعبان المعظم ۱۴۲۸ به ملکوت اعلیٰ رحلت فرمود.(و قبر ایشان در قم ، صحن عتیق حضرت معصومه سلام الله علیها ، حجره ۳۵ می باشد)

➖➖➖➖➖➖➖
🆔 @tasharrof313

12 June 2020 | 01:28