#خلاصه_خوبیها
قسمت بیست و هفتم
کارمان درست شد، من و رفقایم رفتیم پادگان او. کم کم به مین یابی و این چیزها علاقهمند شدم و رفتم دنبال این کارها. #مالک_عباسی برای این کار من را شناسایی کرد و فرستادم برای شرکت در کلاس های تخریب #علی_خیاط_ویس.
مکثی کرد و پرسید: «خسته شدی؟»
گفتم: «نه! باز هم تعریف کن.»
خندید. سرتاپا گوش بودم تا او بیشتر برایم بگوید. ادامه داد: «اوایل جنگ شاگردهای دکتر #چمران، میدان های استاندارد با هشت نوار مین را خنثی می کردند. یعنی در هر میدان مین فقط هشت ردیف مین وجود داشت که باید خنثی می شدند؛ اما کمکم تعداد و وسعت میدان هایی که باید خنثی می کردیم، بیشتر شد؛ تا جاییکه گاهی اوقات باید صد نوار مین را در یک منطقة وسیع خنثی میکردیم. در عملیات #طریق_القدس عرض میدان های مین به صد متر رسید. اولین عملیاتی هم که من بهعنوان یکی از افراد گروه مین ـ که بعدها به تخریب مشهور شد ـ شرکت کردم، همین عملیات طریق القدس بود. شب عملیات در حال خنثی سازی و بازکردن راهی برای عبور بودم که یکی از تانکهای ما رفت روی مین. از شدّت انفجار گلوله شدم و همانجا از هوش رفتم. کسی متوجه اوضاع من نشده بود. باران سیل آسایی از آسمان می بارید که باعث شد به هوش بیایم. پایم از کار افتاده بود و خون از آن فوّاره می زد. می دانی مرضیه؟ مین، سربازی است که خواب ندارد. اگر مینکاری بهعنوان یک اصل جا بیفتد، نیاز به پدافند با نیروی انسانی نداریم.»
#دفاع_مقدس #شهید_عاصمی
@shahidasemi