Gap messenger
Download

🎥 امیرالمومنین(ع): من اسبِ تندروی جنگجو نمی‌خواهم؛ چون نه از میدان جنگ فرار می‌کنم و نه...

روایتی از یک گفت‌وگو در میدان جنگ درباره ترور امام علی(ع)

ــــــــــــــــ
#داناب (داستانک‌ونکات‌ناب)

دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir

8 August 2020 | 06:39

است.
🆔 @dastanak_ir
ابوحنیفه که از این گفتگو سخت ناراحت شده بود تأمّلی کرد و سپس با لحنی تند گفت: به این برادر خبیثت بگو آنها غاصبانه در خانه پیامبر صلی الله علیه وآله دفن نشده اند! بلکه عایشه و حفصه که دختران آن دو بزرگوار و همسران پیامبر صلی الله علیه وآله بودند و از پیامبر صلی الله علیه وآله مهریه طلبکار بودند، پدرانشان را در مهریه خودشان دفن کردند!
🆔 @dastanak_ir
فضل گفت : بله من این مطلب را هم به برادرم گفته ام ، ولی او باز آیه ای برای من می خواند و می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله به همسرانش بدهکار نبوده است.

برای اینکه خداوند فرموده است:
«ای پیامبر ما همسران تو را که مهرشان را پرداخته ای برای تو حلال کردیم»

طبق این آیه، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله مهریۀ زن هایش را داده بود و وقتی که از دنیا رفت به زن هایش بدهکار نبوده است.

ابوحنیفه اندکی تأمّل کرد و گفت: به این برادرت بگو درست است که همسران پیامبر صلی الله علیه واله مهریّه طلبکار نبوده اند، اما سهم الارث که از ماتَرَک پیامبر داشته اند و ماتَرَک (یعنی آنچه پیامبر اکرم بعد از مرگش از خود باقی گذاشته) نیز همین خانه اش بوده و شرعاً سهمی هم از آن خانه به همسرانش می رسد و چون عایشه و حفصه وارث پیامبر صلی الله علیه وآله بوده اند پدرانشان را در سهم الارث خودشان دفن کرده اند و بنابراین غصبی در کار نبوده است!

فضل گفت : بله من این را هم به برادرم گفته ام. ولی او می گوید: شما آقایان سنّی ها مگر نمی گویید: پیامبر ارث نمی گذارد و خودتان حدیث نقل می کنید که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرموده است:
«ما پیامبران اصلاً ارث نمی گذاریم و هر چه از ما باقی مانده صدقه است»

پس طبق گفتة خودتان عایشه و حفصه سهم الارث نداشته‌اند. به همان دلیلی که شما حضرت فاطمه علیها السلام را از #فدک محروم کردید و گفتید: پیامبر صلی الله علیه وآله، ارث نمی گذارد آن دو همسر نیز نباید ارث ببرند. آیا دختر از پدر ارث نمی برد اما همسر از شوهر ارث می برد؟!

سخن که به اینجا رسید ، ابوحنیفه حسابی از کوره در رفت و با لحنی خشم آلود فریاد کشید:

این مرد را بیرون کنید! این خودش رافضی است و اصلاً برادر هم ندارد!

✍ منبع: الفصول المختاره، سيّد مرتضي، ص74


ــــــــــــــــ
☑ هر روز یک داســـتانڪــ در👇
🆔 @dastanak_ir

7 August 2020 | 09:03

﷽/ خیلی جالب؛ خیلی زیبا

🔹 با فضل بن حسن (از علمای شیعه) به بغداد رفتیم که دیدیم در مسجدی مجلس بزرگی تشکیل شده است.
پرسیدیم: این مجلس متعلّق به کیست؟
🆔 @dastanak_ir
گفتند: مجلس درس امام اعظم ابوحنیفه است.

فضل بن حسن گفت:
من می روم و با این مرد مباحثه می کنم و تا او را ملزم و مجاب نکنم از این مکان نمی روم.

گفتم: این عالم بزرگی است و از عهدۀ بحث با او بر نمی آیی.
گفت: من معتقد به مذهب حقم و حق مغلوب نمی شود.
🆔 @dastanak_ir
وارد مجلس شدیم و نشستیم و در یک فرصت مناسب، فضل از جا برخاست و گفت:
ایها العالم، من برادری دارم که رافضی است (یعنی شیعه است) و من هر چه می خواهم به او بفهمانم که ابوبکر بعد از پیامبر اکرم، افضل امّت و خلیفۀ به حق بوده قبول نمی کند و می گوید: علی بن ابیطالب، افضل و خلیفۀ به حق است. شما یک دلیل قاطعی به من یاد بدهید که به او بفهمانم و او را به راه راست بیاورم.

ابوحنیفه گفت: به برادرت بگو بهترین و روشن ترین دلیل این است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، همواره در میدان های جنگ، آن دو بزرگوار (ابوبکر و عمر) را کنارخود می نشاند و علی را مقابل نیزه و شمشیر دشمن می فرستاد! و این نشان می دهد که آن دو نفر، محبوب پیامبر بوده اند و چون آن حضرت می خواسته که آنها بعد از خودش جانشین باشند آنها را حفظ می کرد! و چون علی را دوست نمی داشت، طردش می کرد؛ و به میدان می فرستاد تا کشته شود و این بهترین دلیل بر افضلیت ابوبکر و عمر است!

🆔 @dastanak_ir
فضل گفت: بله من این را به برادرم می گویم. ولی او از قرآن به من جواب می دهد که خداوند فرموده است:
«خداوند، مجاهدین را بر قاعدین ( نشستگان) برتری داده و اجری بزرگ برای آنان آماده است» و به حکم این آیه، علی چون مجاهد بوده افضل از ابوبکر و عمر است که قاعد بوده اند.

ابوحنیفه گفت: به او بگو از این بهتر می خواهی که ابوبکر و عمر قبرشان کنار قبر پیامبر و چسبیده به قبر آن حضرت است؛ در حالی که قبر علی از قبر پیامبر دور افتاده و در عراق است!

فضل گفت: بله این را هم به برادرم می گویم. امّا او می گوید: آن ها غاصبانه در کنار پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، دفن شده اند!
برای این که خداوند فرموده است:
« ای مؤمنان بدون اذن و اجازۀ پیامبر، داخل خانه اش نشوید…»
و می دانیم که رسول اکرم صلی الله علیه وآله در خانۀ خودش دفن شده و آن دو نفر بدون اذن در خانۀ آن حضرت دفن شده اند و محل دفن ایشان غصبی

7 August 2020 | 09:03

🔸 هر اندوه بیهوده‌ای را با تعقل و تفکر می‌توان برطرف کرد
🔸 غیرعاقلانه‌ترین غم چیست؟

🌼 راه‌های رسیدن به حال خوش معنوی و نشاط زندگی (ج۱۳)

🔻 اگر می‌خواهی حال خوش معنوی پیدا کنی با عقل خودت، اقدام به اندوه‌زدایی کن؛ یعنی خوب فکر کن و اندوه‌های بیخود را از دلت بیرون بریز! اگر خوب فکر کنی، خواهی گفت: «اصلاً من چرا ناراحت بودم؟! چرا غصه می‌خوردم؟!»

🔻 مثلاً به خودت بگو: «۱. این مشکل برطرف خواهد شد، ۲. هستند کسانی که بیشتر از تو مشکل دارند، ۳. این یک امتحان الهی است، ۴. خدا از اینکه تو داری زجر می‌کشی ناراحت است و برایت جبران خواهد کرد، ۵. یک زمانی می‌رسد که اصلاً این غصه‌ها از یادت می‌رود و...»

🔻 علی(ع) می‌فرماید: ریشه و اصل عقل، قدرت است و ثمره و میوۀ عقل هم شادی است «أَصْلَ الْعَقْلِ الْقُدْرَةُ وَ ثَمَرَتَهَا السُّرُورُ» یعنی اگر کسی عقل داشته باشد و از عقلش درست استفاده کند، به سرور می‌رسد و شاد می‌شود.

🔻 غیرعاقلانه‌ترین غم چیست؟ غم در اثر حسادت! فکر کن «آن کسی که به او حسادت می‌کنی، اصلاً به تو چه‌کار دارد که از موفقیتش ناراحت شده‌ای؟! مگر روزیِ تو را به او داده‌اند؟! این غصه، به چه دردِ تو می‌خورَد؟!»

🔻 یکی از روش‌های برطرف کردن غم، فکر کردن دربارۀ مرگ است. به ما توصیه شده که با یاد مرگ، اندوه را از دل ببریم و به سرور برسیم «ذِکْرُ الْمَوْتِ مَسَرَّةُ کُلِّ زَاهِدٍ وَ لَذَّةُ کُلِّ مُؤْمِنٍ» کسی که زیاد به مرگ بیندیشد، غم از دلش می‌رود.

🔻 اندوه بیهوده یعنی کفر، ناسپاسی و بی‌خدایی! با عقلت، این اندوه‌ها را از دلت بیرون بریز تا به حال خوش معنوی برسی؛ این یک راه مهم برای رسیدن به سرور معنوی است.

👤علیرضا پناهیان
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانک‌ونکات‌ناب)

دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir

4 August 2020 | 12:52

شاگرد:
استاد چه کار کنم که خواب #امام_زمان💚 رو ببینم؟‌

◁ استاد

شب یک غذای شور بخور،آب نخور و بخواب. شاگرد دستور استاد رو اجرا کرد و برگشت.

❢❢شاگرد
استاد دیشب دائم خواب آب میدیدم. خواب میدیدم بر لب چاهی آب مینوشم. کنار نهر آبی در حال خوردن هستم! در ساحل رودخانه ای مشغول...

◁استاد فرمود
تشنه آب بودی خواب آب دیدی.تشنه #امام_زمان💚بشو تا خواب #امام_زمان💚ببینی...

سلامتی امام زمان صلوات فراموش نشود.


ــــــــــــــــ
#داناب (داستانک‌ونکات‌ناب)

دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir

31 July 2020 | 05:32

✨✨

✅داستان کوتاه

✍در روزگاران قدیم دو همسایه بودند که همیشه با هم نزاع و دعوا داشتند. یک روز با هم قرار گذاشتند که هر کدام دارویی بسازد و به دیگری بدهد تا یکی بمیرد و دیگری که میماند لااقل در آسایش زندگی کند! برای همین سکه ای به هوا انداختند و شیر و خط کردند که کدام یکی اول سم را بخورد. قرعه به نام همسایه دوم افتاد. پس همسایه اول به بازار رفت و از عطاری قوی ترین سمی که داشت را خرید و به همسایه اش داد تا بخورد.

همسایه دوم سم را سرکشید و به خانه اش رفت. قبلا به خدمتکارانش گفته بود حوض را برایش از آب گرم پر کنند و یک ظرف دوغ پر نمک هم آماده بگذارند کنار حوض. او همینکه به خانه رسید، ظرف بزرگ دوغ را سر کشید و وارد حوض شد. کمی دست و پا زد و شنا کرد و هر چه خورده بود را برگرداند و پس از آنکه معده اش تخلیه و تمیز شد، به اتاق رفت و تخت خوابید. صبح روز بعد سالم بیدار شد و به سراغ همسایه اش رفت و گفت: من جان سالم به در بردم، حالا نوبت من است که سمی بسازم و طبق قرار تو آن را بخوری. او به بازار رفت و نمد بزرگی خرید و به خانه برد. خدمتکارانش را هم صدا کرد و به آنها گفت که از حالا فقط کارتان این است که از صبح تا غروب این نمد را با چوب بکوبید! همسایه اول هرروز میشنید که مرد همسایه که در تدارک تهیه سم است!!! از صبح تا شب مواد سم را میکوبد. با هر ضربه و هر صدا که میشنید نگرانی و ترسش بیشتر میشد و پیش خودش به سم مهلکی که داشتند برایش تهیه میکردند فکر میکرد. کم کم نگرانی و ترس همه ی وجودش را گرفت و آسایشی برایش نماند. شبها ترس، خواب از چشمانش ربوده بود و روزها با هر صدایی که از خانه ی همسایه میشنید دلهره اش بیشتر میشد و تشویش سراسر وجودش را میگرفت. هر چوبی که بر نمد کوبیده میشد برای او ضربه ای بود که در نظرش سم را مهلک تر میکرد. روز سوم خبر رسید که مرده است. او قبل از اینکه سمی بخورد، از ترس مرده بود!!

🔻این داستان حکایت این روزهای بعضی از ماست. کرونا یا هر بیماری دیگری مادامیکه روحیه ی ما شاداب و سرزنده باشد قوی نیست. خیلی ها مغلوب استرس و نگرانی میشوند تا خود بیماری


ــــــــــــــــ
#داناب (داستانک‌ونکات‌ناب)

دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir

30 July 2020 | 10:26

✅وقتی امام رضا(ع) جهیزیه یه دختر فقیر رو جور میکند

✍در یک شب سرد زمستانی، تاجر ثروتمندی به زیارت امام رضا (ع) مشرف شد. هر روز به حرم می آمد؛ اما دریغ از یک قطره اشک؛ دل سنگین بود و هیچ حالی نداشت. با خودش فکر کرد که دیگر فایده ای ندارد؛ برای همین، برای برگشت بلیط هواپیما گرفت. هنوز تا پرواز، چند ساعتی وقت داشت. در کوچه ای راه می رفت که دید پیرمردی بار سنگینی روی چرخ دستی اش گذاشته و آن را به سختی می برد. تاجر کمکش کرد و همزمان به او گفت: «مگر مجبوری این بار سنگین را حرکت بدهی؟» پیرمرد گفت: «ای آقا! دست روی دلم نگذار دختر دم بختی دارم که برای جهیزیه اش مانده ام. همسرم گفته است تا پول جهیزیه را تهیه نکرده ام به خانه برنگردم. من مجبورم بارهای سنگین را جابه جا کنم تا پول بیشتری در بیارم.»

تاجر ثروتمند، همراه پیرمرد رفت و بارش را در مقصد خالی کرد و بعد هم به خانه او رفت. وقتی در خانه پیرمرد رسید، فهمید که زندگی سختی دارند. یک چک به اندازه تمام پول جهیزیه و مقداری هم برای سرمایه به پیرمرد داد. وقتی از آن خانه بیرون می آمد خانواده پیرمرد با گریه او را بدرقه می کردند. پیرمرد گفت: من چیزی ندارم که برای تشکر به تو بدهم؛ فقط دعا می کنم که عاقبت به خیر شوید و از امام رضا (ع) هدیه ای دریافت برای زیارت وداع به حرم مطهر برگشت تا بعد از آخرین سلام، به فرودگاه برود. وقتی به حرم وارد شد، چشم هایش مثل چشمه جوشید و طعم زیارت با حال خوش و با معرفت را چشید.

ــــــــــــــــ
#داناب (داستانک‌ونکات‌ناب)

دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir

29 July 2020 | 03:00

مرد پولداری با لباس تمیز خدمت رسول خدا (ص) آمد و نزديک حضرت نشست ، سپس مرد فقیری با لباس‏هاى چركين وارد شد و پهلوى مرد پولدار نشست ، پولدار لباس‏هايش را از زير پاى او جمع کرد و کشید . رسول خدا (ص) به او فرمود : ترسيدى چيزى از فقر او به تو برسد ؟
گفت : نه
فرمود : ترسيدى از دارایى تو چيزى به او برسد ؟
گفت : نه
فرمود : ترسيدى لباست کثیف شود ؟
گفت : نه .
فرمود : پس چه چیزی باعث شد اين رفتار را انجام دهی ؟
گفت : يا رسول اللَّه ! من همدمى (شيطانى دارم) كه هر كار زشتى را در نظرم زينت دهد ، و هر كار خوبى را زشت نمايش دهد (و مرا وسوسه می کند) ، من نصف مالم را به او مي دهم ،
پيغمبر (ص) به مرد فقیر فرمود : آیا قبول می کنی ؟
گفت : نه
مرد پولدار گفت : چرا ؟
گفت : زيرا می ترسم من هم مانند تو (مغرور شوم و) چنین رفتاری انجام دهم .

متن عربی :
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ جَاءَ رَجُلٌ مُوسِرٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) نَقِيُّ الثَّوْبِ فَجَلَسَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَجَاءَ رَجُلٌ مُعْسِرٌ دَرِنُ الثَّوْبِ فَجَلَسَ إِلَى جَنْبِ الْمُوسِرِ فَقَبَضَ الْمُوسِرُ ثِيَابَهُ مِنْ تَحْتِ فَخِذَيْهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَ خِفْتَ‏ أَنْ يَمَسَّكَ مِنْ فَقْرِهِ شَيْ‏ءٌ قَالَ لَا قَالَ فَخِفْتَ أَنْ يُصِيبَهُ مِنْ غِنَاكَ شَيْ‏ءٌ قَالَ لَا قَالَ فَخِفْتَ أَنْ يُوَسِّخَ ثِيَابَكَ قَالَ لَا قَالَ فَمَا حَمَلَكَ عَلَى مَا صَنَعْتَ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ لِي قَرِيناً يُزَيِّنُ لِي كُلَّ قَبِيحٍ وَ يُقَبِّحُ لِي كُلَّ حَسَنٍ وَ قَدْ جَعَلْتُ لَهُ نِصْفَ مَالِي فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لِلْمُعْسِرِ أَ تَقْبَلُ قَالَ لَا فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ وَ لِمَ قَالَ أَخَافُ أَنْ يَدْخُلَنِي مَا دَخَلَك‏ (الكافي ج‏2 ص 263-262)


ــــــــــــــــ
#داناب (داستانک‌ونکات‌ناب)

دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir

27 July 2020 | 07:09

▫

توی یک جمع بی حوصله نشسته بودم
طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم
خواندم سه عمودی

یکی گفت : بلند بگو

گفتم : یک کلمه سه حرفیه _
ازهمه چیز برتر است؟

داداش گفت: پول

تازه عروس مجلس گفت: عشق

شوهرش گفت: یار

کودک دبستانی گفت: علم

داداشم پشت سرهم گفت : پول، اگه نمیشه طلا، سکه
گفتم: عزیزم اینها نمیشه
گفت: پس بنویس مال

گفتم: بازم نمیشه
گفت: جاه

خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه
مادر بزرگ گفت:
مادرجان، "عمر" است.

سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار

ديگری خندید و گفت: وام

یکی از آن وسط بلندگفت: وقت

خنده تلخی کردم و گفتم: نه
اما فهمیدم
تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی
حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست در نمی آید !

هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم

شاید کودک پا برهنه بگوید: کفش
کشاورزبگوید: برف لال بگوید: حرف
ناشنوا بگوید: صدا
نابینا بگوید: نور

و من هنوز در فکرم
که چرا کسی نگفت: " خدا "



ــــــــــــــــ
#داناب (داستانک‌ونکات‌ناب)

دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir

23 July 2020 | 02:03

به مناسبت سالروز #ازدواج_آسمانی امیرالمومنین و حضرت زهرا سلام الله علیهما


❤نحوه ی صدا کردن همسر

♦حضرت امیر وقتی میخواستند حضرت زهرا «س» را صدا کنند میفرمودند:
نفسی لک الفدا (جان علی به فدایت)
حبیبتی زهرا، بنت رسول الله،زهرا جان
و
♦جوابی که از حضرت زهرا«ع» میشنیدند:
روحی لک الفدا(روحم به فدایت علی)
ابوتراب، ابالحسن، علی جان

♦زیبا صداکردن زن و مرد ، بهترین شیوه برای ابراز محبت است و نوعی شخصیت دادن به طرف مقابل است.

❤پیامبراکرم«ص» فرمودند:

♦سه چیز است که محبت شخص را درباره دیگری خالص میکند.
♦یکی از آنها این است که طرف مقابل را به اسمی صدا بزند که وی میپسندد.

📚کافی,ج۲،ص۶۴۳



ــــــــــــــــ
#داناب (داستانک‌ونکات‌ناب)

دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir

22 July 2020 | 09:35

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

مختصری از زندگانی امام محمد تقی علیه السلام
نام: محمّد
لقب: جواد، التقی
کنیه: ابو جعفر
نام پدر: علی بن موسی الرضا علیه السلام
نام مادر: خیزران
روز ولادت: 10 رجب سال 195 ه ق
مکان ولادت: مدینه
مدت امامت 17 سال
مدت عمر: 25 سال
روز شهادت: 30 ذیقعده سال 220 ه ق
قاتل: معتصم
محل دفن: کاظمین

📚 @dastanak_ir
ولادت
نهمین امام شیعیان نام مبارکش محمد است و القاب و کنیه‌های فراوانی دارد؛ مشهورترین لقبش جواد و هادی است و معروف‌ترین کنیه‌اش ابوجعفر.
امام جواد علیه السلام در 10 ماه رجب سال 195 هجری قمری در مدینه چشم به دنیا گشود. پیشگویی ولادت آن امام از زبان پدر بزرگوارش چندین بار مطرح شده بود. ولادت امام جواد همچون ولادت سایر ائمه معصومین علیهم السلام با ویژگی‌های مخصوصی همراه بوده است. مادر بزرگوار امام جواد علیه السلام خیزران نام دارد؛ زنی از خاندان ماریه قبطیّه یکی از همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله.


دوران امامت امام محمد تقی (ع)
دوران کودکی امام جواد علیه السلام از دوران شیرخوارگی تا زمانی که در سن هفت سالگی به امامت رسید، با حوادث گوناگون آمیخته است. با شهادت امام رضا علیه السلام و به امامت رسیدن امام جواد در سن کودکی، یکی از موضوعاتی که حتی برخی از یاران امام هشتم را دچار شک و تردید کرد، کم‌ سن‌ و‌ سالی امام جواد جهت مقام امامت بود. به همین دلیل در مواردی امام رضا علیه السلام و در موارد دیگری، خود امام جواد به تبیین آن پرداختند و به شبهه‌ها پاسخ گفتند.
اگر چه امام جواد علیه السلام نسبت به سایر امامان در سن بسیار کمی به امامت رسید، اما دوران هفده ساله‌ی امامت او، دورانی نسبتاً طولانی و پر حادثه است.


جایگاه امام نزد خدا
امام جواد علیه السلام به دلیل قابلیت و لیاقت و بهره‌مندی از موهبت الهی از جایگاهی رفیع در پیشگاه خداوند، پیامبر اکرم، پدر بزرگوارش و تمام کسانی که بهره‌ای از شناخت امام دارند برخوردار است. اگر چه دشمنان دین و حاکمان معاصر امامان معصوم علیهم السلام همواره در مقام توطئه و سرکوب و تحقیر آنان بوده اند، اما حقانیت و صداقت و نورانیت امامان شیعه پیوسته نقشه‌های دشمنان را خنثی و بی‌تأثیر می‌ساخته است و در برخی موارد، حتی دشمنان تحت تاثیر وجود پر برکت آنان قرار می‌گرفته‌اند.


ازدواج امام محمد تقی (ع)
امام جواد علیه السلام نیز با هوشمندی و درایت مخصوص‌به‌خود، در برخورد با حاکم ستمگر عباسی، مامون ، که قاتل پدرش امام رضا علیه السلام بود به گونه‌ای عمل نمود که مامون نیز افتخار خویش را در انتخاب او برای ازدواج با دخترش ((ام فضل (لبابه) می‌دید.
در دوران زندگی مشترک امام جواد علیه السلام با ام فضل (تا هنگام شهادت) حوادث گوناگونی اتفاق افتاده است.

 
دوران امامت تا شهادت
همسر دیگر امام جواد علیه السلام، سمانه مغربیه نام دارد که مادر امام هادی علیه السلام است. امام جواد علیه السلام همچون امامان دیگر با بهره‌مندی از علوم و معارف ناب توحیدی و دریافت حقایق از عوالم بالا در صحنه‌های مختلف، گوشه‌هایی از اقیانوس نامتناهی علم و حکمت خویش را در زندگی سراسر رحمت خویش به نمایش گذاشته است.
دفتر زندگی امام همانند سایر ائمه معصوم علیهم السلام آکنده است از برگ‌هایی زرین از مکارم اخلاق ، مناقب و معجزات ، استجابت دعاها ، ارتباط متواضعانه، صمیمانه و همدردی با اصحاب و یاران است.


زندگی پربرکت امام جواد با نقشه معتصم ،حاکم ستمگر عباسی، و دخالت مستقیم ام فضل همسر آن حضرت پایان یافت. آن حضرت در تاریخ 220 هجری قمری به شهادت رسید و در کنار قبر جدّ بزرگوارش حضرت امام موسی کاظم در کاظمین به خاک سپرده شد.
سخنان به ‌یادگار مانده از حضرت جواد علیه السلام در موضوعات مختلف هر یک به‌ صورت مشعلی فروزان تا ابدیّت فراسوی راه انسانها می‌درخشد و در بزرگراه کمال و سعادت، حق را روشنی می بخشد. سخنان آن حضرت درباره جد گرامی‌اش ،رسول خدا صلی الله علیه و آله، و مادرش، حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام، و پدرش حضرت رضا علیه السلام نشانگر محبت و علاقه عمیق آن حضرت به این بزرگان می باشد.

‌‌‌‌ــــــــــــــــ
🚩 #داستانک و نکات #ناب👇

📚 @dastanak_ir

21 July 2020 | 10:24

😄زنگ تفریح 😍😍

✅کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست.

🍁بالای سرش را نگاه کرد. تعدادی میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند. فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد.

در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را ازسرش برداشت و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند. به فکرش رسید… که کلاه خود را روی زمین پرت کند.

لذا این کار را کرد. میمون ها هم کلاه ها را به طرف زمین پرت کردند. او همه کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد.

سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدربزرگ این داستان را برای نوه اش تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند.

🍁یک روز که او از همان جنگل گذشت در زیر
درختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد. او شروع به خاراندن سرش کرد. میمون ها هم همان کار را کردند. او کلاهش را برداشت، میمون ها هم این کار را کردند.

🍁نهایتا کلاهش را بر روی زمین انداخت.
ولی میمون ها این کار را نکردند.

یکی از میمون ها از درخت پایین آمد و کلاه را از روی زمین برداشت و در گوشی محکمی به او زد و گفت: فکر می کنی فقط تو پدربزرگ داری؟!!


ــــــــــــــــ
#داناب (داستانک‌ونکات‌ناب)

دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir

19 July 2020 | 11:39

🌹 ⚘﷽⚘
✨💫✨

#ضرب_المثلها

به رخ کشیدن

این اصطلاح را هنگامی به کار می برند که با برشمردن خوبی هایی که به کسی کرده اند و یا بدی هایی که از کسی دیده اند، او را خجالت زده کرده و از میدان به در کنند.
بر خلاف تصور بسیاری از فارسی زبانان واژه ی رخ در این اصطلاح به معنی چهره و صورت نیست و ارتباطی با این معنا ندارد.
این واژه از اصطلاحات بازی شطرنج و نام یکی از مهره های آن است. رخ نام مرغی عظیم الجثه و افسانه ای است که فیل و کرگدن را نیز می رباید و چون این مهره در بازی شطرنج اگر مانعی بر سر راه خود نداشته باشد از دور مهره هایی چون فیل و اسب را به راحتی از پای در می آورد این نام را بر آن نهاده اند ( لغت نامه ی دهخدا ).
🆔 @dastanak_ir

شطرنج بازان نیز همیشه کوشش می کنند تا این مهره ی حریف را که پس از مهره ی وزیر مهم ترین مهره است، هر چه زودتر از میان بردارند و حریف را به شکست نزدیک تر نمایند. در اصطلاح بازی شطرنج هرگاه بازی کنی مهره ای را در کمین مهره ی رخ قرار بدهد تا در نخستین فرصت آن را بکشد این کار او را را به رخ کشیدن می نامند ( عبدالله مستوفی ، کتاب شرح زندگانی من، جلد سوم، برگ ۲۴۶ ).

با وارد شدن این اصطلاح در زبان عامه، هر گفته یا کاری را نیز که هدف به شکست کشاندن کسی در بحث و استدلال دنبال نماید و مایه شرمندگی وی گردد به رخ کشیدن نامیده اند.

ــــــــــــــــــ
با داســـتانڪـــ #بدرخشید👇👇
🆔 @dastanak_ir
🆔 @dastanak_ir

🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺

19 July 2020 | 08:40

یخ‌های آتشین
آیت‌الله جوادی آملی نقل‌ می‌کند: یک روز در ایام عمره بعد از نماز صبح روبروی ضریح مطهر نشسته بودم. فرد میان سالی آمد و گفت: حاج آقا، آیه «کلا لو تعلمون علم الیقین لتر ون الجحیم، هرگز چنان نیست که خیال می‌کنید، اگر شما به آخرت علم یقین داشتید، آن‌گاه حتما جهنم را خواهید دید.» (تکاثر، 5 و 6) را برای من توضیح بدهید که منظور چیست؟
مختصر توضیحی دادم. گفت برای من اتفاق افتاده است. کارم در ایران آب‌میوه‌ فروشی است. رسم بود که قالب‌های یخ را جلو مغازه می‌گذاشتند.
یک روز صبح نماز خواندم و آمدم جلوی مغازه دیدم از این قالب‌های یخ شعله‌های آتش زبانه می‌کشد. دانستم که کسب من آلوده است. به یکی از علمای شهرمان مراجعه کرده و گفتم قضیه چیست؟ گفت: چگونه آب‌میوه می‌گیری؟ گفتم: فرض کنید لیوانی 100 تومان باشد، من برای خنک شدن آب‌میوه، مقداری یخ درون لیوان می‌اندازم و با آن به مشتری می‌دهم.
عالم گفت: این یخ همان مال حرام است. زیرا بیشتر حجم لیوان را یخ گرفته و نه آب‌میوه. از آن تاریخ توبه کردم و راه برایم روشن شد. دو لیوان تهیه می‌کنم، در یکی آب‌میوه و در لیوان بزرگتر مقداری یخ می‌اندازم و هر کس خواست،‌ می‌تواند از آن استفاده کند. (همان، 92/3/8، درس تفسیر آیت‌الله جوادی آملی 92/2/30)


ــــــــــــــــ
#داناب (داستانک‌ونکات‌ناب)

دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir

18 July 2020 | 04:52

✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🍃🌼
🌸
✨ بوی حسین✨

چند روز پيش داشتم به حرفاي يه بنده خدايي گوش ميدادم رسيد اينجا يه طوري شدم…

ميگفت: يه دوستي داشتيم، اهل مشارطه و مراقبه و محاسبه.
از اونا بوده كه خيلي رو كاراش حساس بوده ...

اين آقا تو همون جووني ميميره، شب اولي كه تو قبر گذاشتيمش ماهم گفتيم خب دوستمون بوده حق به گردنمون داره اين يه شبه كه سختترين شب هر آدميه بيايم وایسيم بالا قبرش و براش دعا بخونيم.

هر چي بلد بوديم رو كرديم، قرآن، كميل، زيارت عاشورا، توسل، دعاي جوشن كبير تا صبح وصل به دعاي ندبه و دعاي عهد و …

ساعت حدوداي ۲ نصفه شب يكي از بچه ها يهو از جاش بلند شد، مثه بيد مي لرزيد پرسيدم: محمد چيه؟‌ گفت: كسي اينجا بود؟ گفتم نه، ديديم داره گريه ميكنه گفت: همين الان يه لحظه تو خواب بيداري بودم، يه سيد بزرگوار اومد پيشم، تكونم داد گفت: اينجا چي كارميكني؟

گفتم: رفيقمون بوده از غروب آفتاب تا حالا پيششيم، گفت چرا خوابيدي؟ ‌

گفتم آقا يه لحظه خسته شدم خوابيدم .

گفت: خواب معنا نداره بلند شيد! نكير و منكر و آوردن بالا سرش ميخوان ازش سوال كنن بلند شيد يه كاري كنيد براش!!

تا اينو گفت بچه ها منقلب شدن شروع كردن به دعا خوندن و روضه خوندن.

منم تو اين لحظه رفتم بالا سرش، سرمو چسبوندم رو قبرش گفتم: السلام عليك يا اباعبدالله، آقاجون نوكرتيم يه عمر برات سينه زده گريه كرده نكنه اين لحظه هاي آخري دستشو رها كني نكنه تنهاش بذاري گذشت اون شب.

شب هفتش بازم يكي از همون بچه ها خوابشو ديد. گفت عليرضا چه خبر؟ شب اول قبر سخت بود؟

گفته بود خيلي سخت بود، نكير و منكر اومدن بالا سرم، هر چي ميگفتن، زبونم بند اومده بود هر چي گفتن من ربك؟ هيچي يادم نمي اومد، من نبيك؟ من امامك ؟ هيچي يادم نمي اومد.

يهو ديدم شما بالا قبرم نشستيد داريد روضه ميخونيد. گفتم من هيچي يادم نمياد اما فقط اينو ميدونم آقام حسينه!!… يهو ديدم، دارن ميگن:

رهاش کنیم بوی حسین میده.


چون در لحدم نكير و منكر ديدند
يك يك همه اعضای مرا بوئيدند

ديدند ز من بوی حسين مي آيد
از آمدن خويش خجل گرديدند

ــــــــــــــــ
#داناب (داستانک‌ونکات‌ناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir

22 June 2020 | 10:34

☘ داستان آیت الله شفتی و دعای سگ گرسنه

نمی دانم نام آیت الله شفتی را شنیده اید یا خیر؟
اما داستان جالب و آموزنده ای است. 🌸یکی ازعلمای ربانی قرن دوازدهم مرحوم سید محمد باقر #شفتی رشتی معروف به حجه الاسلام شفتی است که از مجتهدین برازنده و پرهیزکار بود، او بسال 1175 ه-ق درجرزه طارم گیلان دیده به جهان گشود و بسال 1260درسن 85سالگی در #اصفهان از دنیا رفت و مرقد شریفش درکنار مسجد سید اصفهان، معروف ومزار علاقمندان است.
وی درمورد نتیجه ترحم، و فراز و نشیب زندگی خود، حکایتی شیرین دارد که دراینجا می آوریم:
حجه السلام شفتی درایام تحصیل خود در نجف و اصفهان به قدری #فقیر بود که غالبا لباس او از زیادی وصله به رنگهای مختلف جلوه می کرد، گاهی ازشدت گرسنگی و ضعف غش می کرد، ولی فقر خود را کتمان می نمود و به کسی نمی گفت.
روزی درمدرسه علمیه اصفهان، پول نماز وحشتی بین طلاب تقسیم می کردند، وجه مختصری از این ناحیه به اورسید، چون مدتی بود گوشت نخورده بود، به بازار رفت و با آن پول جگر گوسفندی را خرید و به مدرسه بازگشت، درمسیر راه ناگاه درکنار کوچه ای چشمش به سگی افتاد که بچه های او به روی سینه او افتاده وشیر می خوردند، ولی از سگ بیش ازمشتی استخوان باقی نمانده بود و از ضعف، قدرت حرکت نداشت.
حجه الاسلام به خود خطاب کرده وگفت: اگر از روی انصاف داوری کنی، این #سگ برای خوردن جگر از تو سزاوارتر است، زیرا هم خودش و هم بچه هایش گرسنه اند، از این رو جگر را قطعه قطعه کرد و جلو آن سگ انداخت.
خود حجه السلام شفتی نقل می کند: وقتی که پاره های جگر را نزد سگ انداختم گویی اورا طوری یافتم که سربه آسمان بلند کرد و صدائی نمود، من دریافتم که او درحق من دعا می کند.
ازاین جریان چندان نگذشت که یکی از بزرگان، از زادگاه خودم شفت مبلغ دویست تومان برای من فرستاد وپیام داد که من راضی نیستم از عین این پول مصرف کنی، بلکه آن را نزد تاجری بگذار تا با آن تجارت کند و از سود تجارت، از او بگیر و مصرف کن.
من به همین سفارش عمل کردم، به قدری وضع مالی من خوب شد که ازسود تجارتی آن پول، مبلغ هنگفتی بدستم آمد و با آن حدود هزاردکان وکاروانسرا خریدم و یک روستا را در اطراف محلمان بنام گروند به طور دربست خریداری نمودم، که اجاره کشاورزی آن هرسال نهصد خروار برنج می شد، دارای اهل و فرزندان شدم و قریب صد نفر از در خانه من نان می خوردند، تمام این ثروت و مکنت بر اثر ترحمی بودکه من به آن سگ گرسنه نمودم، و او را برخودم ترجیح دادم.

📙 اقتباس ازکتاب صد و یک حکایت ،ص ١۵٨


ــــــــــــــــ
#داناب (داستانک‌ونکات‌ناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir

1 22 June 2020 | 10:34

🎥 چون اونا دخترند

ولادت حضرت معصومه و روز دختر مبارک


ــــــــــــــــ
#داناب (داستانک‌ونکات‌ناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir

22 June 2020 | 07:37

💠 تربیت‌شدۀ خط امام صادق علیه‌اسلام

🔹 از سوی دستگاه هارون‌‌الرشید، محمدبن‌‌ابی‌‌عمیر را احضار کردند و به او گفتند: تو شیعیان را می‌‌شناسی، آنها را به ما معرفی کن و خودت به سلامت برو! محمدبن‌‌ابی‌‌عمیر پیوسته این جمله را تکرار می‌‌کرد که من از #شیعیان، محمدبن‌‌ابی‌‌عمیر و محمدبن‌‌ابی‌‌عمیر را می‌‌شناسم. گفتند : دیگر چه کسی؟ گفت: محمدبن‌‌ابی‌‌عمیر. گفتند: دیگر؟ گفت: محمدبن‌‌ابی‌‌عمیر و همین‌‌طور ادامه داد.

🔸 دستور دادند او را بزنند و آن قدر او را زدند تا این‌‌که از هوش رفت. محمدبن‌‌ابی‌‌عمیر می‌‌گوید: وقتی مرا می‌‌زدند، چند لحظه حالت ضعفی در من ایجاد شد و خواستم حرف بزنم و نام چند نفر از اصحاب و برادران #مکتب_امام_صادق(ع) را بر زبان بیاورم. در همین حال استادم (که در آن زمان از دنیا رفته بود) در برابرم ظاهر شد و به من می‌‌گفت: حتی اگر زیر تازیانه‌‌ها جان دادی هم مبادا کلمه‌‌ای بگویی! ابن‌‌ابی‌‌عمیر می‌‌گوید: آرامش و توان و صبرم را بازیافتم و تصمیم گرفتم که هرچه شد، هیچ نگویم.

🔹 وقتی نتوانستند چیزی از زیر زبان او بکشند،‌‌ به همین صورت او را به خانه‌‌اش بردند و املاک و اموالش را مصادره کردند. او پارچه‌‌فروش بود و مال و ثروت فراوانی داشت، ولی در کمتر از یک روز به انسان فقیری تبدیل شد که دیگر هیچ‌‌یک از آن اموال را نداشت و در درگاه خانه‌‌اش می‌‌نشست و به روایات و احادیثش می‌‌پرداخت؛ با این حال اصلاً هیچ احساس شکستی نداشت؛‌‌ همچنان در بالاترین حد #مقاومت و #ثبات و #شجاعت بود و همچنان در اوج اعتقاد به این حقیقت بود ‌‌که خط امام جعفربن‌‌محمد الصادق(ع) آن خط صالحی است که انسان - اگر می‌‌خواهد انسانی صالح باشد - باید در راه آن ادامه مسیر بدهد و هرقدر می‌‌تواند در راه آن از مال و جانش خرج کند.

🔸 روزی یکی از کسانی که به ابن‌‌ابی‌‌عمیر مقروض بود و در پرداخت قرضش کوتاهی می‌‌کرد، نزد او آمد. پول را جلوی ابن‌‌ابی‌‌عمیر گذاشت و گفت : مرا عفو کن ای شیخ! اگر تا الآن در پرداخت قرضم تأخیر می‌‌کردم به‌‌خاطر آن بود که دستم تنگ بود، وقتی شنیدم که املاکت را مصادره کرده‌‌اند، تصمیم گرفتم خانه‌‌ام را بفروشم و #حقت را بدهم تا به کار دنیایت بیاید. این فقیه صالح و این انسانی که نمونۀ دستاوردهای مکتب امام صادق(ع) است، چه گفت؟ گفت : ازاساتیدم شنیدم که امام جعفر صادق(ع) می‌‌فرمود : «منزل مسکونی، برای وفای به دَین فروخته نمی‌‌شود». مالت را بردار که خدا بهترین روزی‌‌دهندگان است!

ــــــــــــــــ
#داناب (داستانک‌ونکات‌ناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir

20 June 2020 | 08:04

🌸🍃🌸🍃

#ضرب_المثل

#زر_دادم_و_درد_سر_خریدم

اکبر شاه، یکی از معروفترین پادشاهان سلسله ی گورکانی هند بود که در بالا بردن فرهنگ و رفاه زندگی مردم سرزمینش بسیار تلاش کرد. او انسانی فرهیخته و علاقه مند به ادب و دانش بود و همواره اجازه می داد که متکلمان و دانشمندان از مذاهب مختلف در قصر او آزادانه و بدون ترس به بحث و مناظره بپردازند .

اکبرشاه خودش هم قریحه ی شاعری داشت و گاهگاه به فارسی شعر می سرود. آورده اند که، شاه بعد از یک شب خوشگذرانی که در مصرف مسکرات افراط کرده‌بود ،بامدادان با سردرد شدیدی از خواب بیدار شد، آنچنان حال شاه بد شد که به ناچار آن روز را در بستر به استراحت پرداخت و چون ندیمان وخدمتگزاران برای عیادت به نزد او می رفتند این شعر را مکرر در پاسخ انها می گفت که

دوشینه ز کوی می فروشان
پیمانه ی می به زر خریدم
اکنون ز خمار سرگرانم
#زر_دادم_و_درد_سر_خریدم

مصرع انتهایی شعر اکبرشاه یعنی "زر دادم و دردسر خریدم"، بعدها به صورت مثل در آمد و کنایه از آن است که هرگاه کسی کاری را نسنجیده و بدون فکر انجام دهد که منجر به ناراحتی و آسیبی برای شخص شود، این مصرع را جهت عبرت و پشیمانی گوید.


ــــــــــــــــ
#داناب (داستانک‌ونکات‌ناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir

9 June 2020 | 06:22

🌹🌹 هدیه‌ی سیدالكریم علیه السّلام

🌹 طلبه سیّدی، پس از آنكه مقطعی از درسش را در نجف به پایان می برد به تهران می آید و مقدّمات ازدواج ایشان فراهم می گردد. دختری معرّفی می شود و به خواستگاری می روند، مسائل مطابق سلیقه طرفین طی می شود جز اینكه پدر دختر شرطی را برای داماد مطرح می كند، تا پس از تحقّق آن دختر به خانه بخت برود.

🌺 شرط پدر دختر تهیه این اقلام بود: یك جفت گوشواره، 4 عدد النگو، 2 عدد پیراهن، 2 قواره چادری و 2 جفت كفش.

🌹 اگر چه درخواست خانواده عروس چندان سخت و چشمگیر نبود، لكن برای آن عالم بزرگوار تهیه همین قدر هم مقدور نبود. ایشان ناامید از انجام شرط، عازم قم می شود. امّا قبل از حركت به سمت قم به قصد زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام در شهرری توقّف می كند.

🌺 آن عالم بزرگوار قبل از آنكه به حرم مشرّف شود، دقایقی را در حیاط صحن و مقابل ایوان می ایستد. تمام حواسش به شرطی است كه از عهده انجام آن برنیامده است. در این لحظه كاملاً متوجّه آن حضرت می شود و مشكل را با آن وجود مقدّس در میان می گذارد. در حالتی دل شكسته زار زار می گرید و برای آنكه كسی متوّجه نشود عبایش را روی صورتش می گیرد.

🌹چند لحظه بعد، كسی دست روی شانه‌اش می گذارد و آرام به گوشش می خواند: كه آقا، بسته تان را بردارید تا خدای نكرده كسی آن را نبرد! و ایشان ناراحت از اینكه او را از چنین حالی بیرون آورده اند، مكثی می كند و بعد چشم می اندازد، بسته ای جلوی پایش افتاده است! ابتدا اعتنا نمی كند، امّا، بلافاصله طنین صدایی را كه لحظاتی قبل او را متوجّه این بسته كرده بود در ذهنش می نشیند. نگاه جستجو گرش كسی را نمی یابد. بسته را می گشاید. درون بسته این اشیاء به طور مرتّب چیده شده بود:

🌺 2 جفت كفش زنانه، 2 قواره چادری، 2 عدد پیراهن، 4 عدد النگوی طلا و یك جفت گوشواره.

🌹 «اين طلبه كسی نبود، جز مرحوم آيت الله العظمی مرعشی نجفی از علماء فقيد و مراجع تقليد عظام كه پس از اين كرامت نيز «خادم افتخاری» آستان مقدّس حضرت عبدالعظيم عليه السّْلام شده و تا آخر عمر شريفشان اين مدال خادمی را به سينه داشتند.»

ــــــــــــــــ
#داناب (داستانک‌ونکات‌ناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir

9 June 2020 | 06:22