پرهام:
اعتراف میکنم وقتی کلاس پنجم بودم مامانم برام زردالوگذاشته بود منم وقتی زنگ خورد بادوستم زردالو خوردیم بعد دوستم بهم گفت هسته ی زردالو تو بده من منم بهش دادم اونم هسترو پرت کرد هوا خورد تو سر یه پسره اونم سرشو با یه دستش اروم گرفت بعد بالا رو نگاه کرد دوباره این کارو کردیم اونم بالارو نگاه کرد گفت هسته داره میبارهماهم این قد خندیدیم که تا اخر زنگ هر چی دستمون میومد پرت میکردیم طرف اون پسره
ای پسره سر به هوا مارا ببخش
ارسال اعتراف
@dokhi_khojmlbot
@etraf