خاطراتی از شهید «حسین خرازی»
خشم و کینه افسر عراقی از «حسین خرازی»
ما رو به خط کردند. از اول صف، یکییکی اسم و مشخصات میپرسیدند، میآمدند جلو. نوبت من شد. اسمم را گفتم. مترجم پرسید «مال کدوم لشکری؟» گفتم «لشکر امام حسین (ع)». افسر عراقی یکدفعه پرید. موهایم را گرفت، بهطرف خودش کشید. داد زد «حسین، حسین خرازی؟» چشماش انگار دو تا گلوله آتش؛ سرم را انداختم پائین، گفتم «نه».