وقتي من بچه هشت ساله بودم، مرحوم الهي قمشهاي كه با پدر من پسرعموي هم بودند، شبزندهداريهاي خيلي عالي داشتند. پدر من از بچگي به من ميگفتند كه پهلوي آقاي الهي قمشهاي بخواب تا ببيني كه ايشان شبها چه ميكنند. من نميفهميدم كه ايشان شبها چه ميكنند، به چه معناست. يادم ميآيد كه ايشان شبها بيدار ميشدند و مطالعه ميكردند و پدرم مرا تشويق براي مطالعه تابستانها ميكرد. ايشان به شهر ما آمدند. ما باغ فراوان داشتيم. چند شبي ايشان را به باغ دعوت كرده بوديم. پدرم نميگذاشتند ما در باغ بمانيم. ما بچهها بايد برميگشتيم.
يك شب من گفتم كه ميخواهم امشب اينجا بمانم تا ببينم، ايشان چه كار ميكنند. اولين بار بود كه پهلوي ايشان خوابيدم. خوابم نميبرد تا ببينم ايشان چه ميكنند. يك بار ديدم ايشان بلند شدند و وضو گرفتند و در تاريكي نشستند. ابتدا به نظرم آمد كه ايشان شعر ميخواندند. صداي ايشان پايين بود و به نظر آهنگين ميآمد. بعد آهسته آهسته صداي ايشان بلندتر شد و شروع كردند با صداي خيلي بلند گريه كردن (ايشان عادتشان بود و نميتوانستند با صداي كوتاه بگريند).
به نظر من رسيد كه ايشان دو ساعت لاينقطع با صداي بلند گريه ميكردند. من آن شب فهميدم كه پدرم چه چيزي را ميگويند بايد ياد بگيرم. بعد ايشان نماز خواندند و عبادت كردند. فردا صبح من در گوشهاي وقتي ديگران متفرق بودند، گفتم آقاي الهي. گفتند، بله. گفتم، شما ديشب زياد نخوابيديد. گفتند، چرا خوابيدم. گفتم، آخر من بيدار بودم. گفتند، عجب تو بيدار بودي؟ گفتم، بله. گفتند، چرا بيدار بودي؟ گفتم، پدرم گفته بودند كه ببينم شما چگونه شبها را ميگذرانيد.
ايشان به من گفتند، فلان كس (ابن عم) ميگفت، هر شب كه آدم تا صبح بخوابد، صبح مثل يك گاو بلند ميشود. ما ميخواهيم كه مثل گاو از خواب بيدار نشويم. من خيلي تعجب كردم كه يعني چه ايشان چنين ميگويند. بعد ايشان گفتند، در زندگي حيوانات دقت كن، حيوانات روزها را تا غروب به دنبال معيشت خود ميروند. تفاوت انسان و حيوان فقط در شب معلوم ميشود. در روز معلوم نميشود. شب حيوانها ميخوابند، اما انسانها در دل شب بيدار ميمانند. اين جمله درمن خيلي نافذ افتاد.
امروز سالگرد حکیم و فیلسوف و مترجم قرآن کریم حضرت آیت الله مهدی الهی قمشه ای است.
#نماز_شب
درسگفتار پاسخ به یک سؤال ،دهه 70/ دکتر مصطفی ملکیان
@rahyafte_com
Telegram (https://attach.fahares.com/4bOoG4aRDONd8f2ucKPMmw==)