
پرستار به صورت رنگ پریده و لب های ترک خورده مجروح حاج احمد نگاه کرد و بعد به پاهای زخمی اش، گفت: «برادر اجازه بدهید داروی بی هوشی تزریق کنم، این طوری کمتر درد می کشید.»
حاجی هم ناله ای کرد و گفت: «نه! بی هوشم نکن! دارویت را نگهدار برای آنهایی که زخم های عمیق تری دارند.»
حاج #احمد_متوسلیان
کتاب: خدمت از ماست، ص82
@modafean