است که جلوی آنها انداخت.
«قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» زن و شوهر هستید؟ خیلی باهم خوب هستید؟ عاشق و معشوق هستید؟ من یک کاری میکنم که به جان هم بیفتید. فرزند و والدین هستید؟ آرزوی همدیگر هستید؟ عصای پیری هستید؟ نور چشم هستید؟ پل آرزوها هستید؟ چنان بین شما اختلاف میاندازم که بچه، پدر و مادرش را بکشد. این خاصیّت غیبت است! غیبت، سرزمین عداوتها است، غیبت محل رویش بدبینیها است.
حالا تو نمیخواهی که به استادش بدبین بشود؟ کاه را کوه کند و یک ریالی را بکند یک میلیاردی؟ بهانه است برای عداوت! باید دل بکنی از این مادر قلابی که اسمش غیبت است، این مادر نیست. اگر دل نکَنی همین مادر چنان بساطی از عداوت و دشمنی میچیند که برادر را به جان برادر میاندازد، همسایه را به جان همسایه میاندازد، کشتی نشسته را به جان کشتی نشسته میاندازد، شیعه را به جان شیعه میاندازد و شاگرد مدرسه توحید را به جان همکلاسیاش میاندازد. هر وقتی یک جایی از دشمنی دیدید هر چیزی که با شما دشمنی کرد، کسی با کسی دشمنی میکند؛ آثار دشمنیها در دادگاه خانواده است، صف عظیم طلاق، اینها را که میبینید به یاد بیاورید که تمام اینها بوی گند غیبت است، غیبت را میخواهی بشناسی؟ خیلی آسان و خیلی راحت است! وقتی غیبت را بشناسی دل به آن نمیبندی و به خاطرش ظهور را از دست نمیدهی.
ایستگاههای پایانی غیبت را ملاحظه کن.
بارها من به شما گفتهام؛ قبرستان! گاهی وقتها نه برای تلاوت آیه و زیارت اهل قبور، نه، گاهی وقتها برای عبرت بروید. سنگها را نگاه کنید، هر سنگی یک آدم است، هر سنگی یک انسانی بوده که مثل شما در زمین زندگی میکرده، فریب غیبت را میخورده، کوه آرزو داشته و اقیانوسی از تلاش داشته است. در بین اینها نگاه کنید؛ سنهای پایین، از پیرها بیایید پایینتر؛ میانسال، بیا پایینتر؛ جوان، بیا پایینتر؛ نوجوان. خط پایانیِ غیبت است.
بیمارستانها را ببینید چه خبر است! اینهایی که اینجا افتادهاند و دارند ناله میکنند زندگی خوبی داشتند و تا چند وقت قبل از بیماری نمیدانستند ناله چیست! تیمارستانها، چه آدمهای مُوَقری! چه آدمهای با شخصیّتی! همه چیزشان خوب است ها! مثلاً تیپ، حرف ندارد، ولی عقل ندارند. زندانها؛ آدمهای عاقل، یک دفعه زیر پایشان خالی شده است. تاریخ را