فرمود: «هَلَكَ مَن لَيسَ لَهُ مرشدُ يُرشِدُهُ» نابود میشود کسی که بدون ارشاد کننده در کوچه پس کوچههای زمان قدم بگذارد.
گمان میکند که اگر از سید حسین رد شد سریع کلید را میگیرد و وارد ظهور میشود. گاهی وقتها چنین القاء میشود که مانع اصلی سید حسین است. خیلی جالب است، وقتی این تاریخ را نگاه میکنید، هم خوشم میآید و هم بدم میآید؛ خوشم میآید میبینم که ثبت با سند در سلسلهٔ اجداد من میخواند یعنی تمام مراحلی که برای آنها بوده برای من هم هست، این نشان میدهد که من فرزند خلَف هستم، دلم هم میسوزد برای اینکه میبینم که این همه تابلو در طول این هزار و خردهای سال در کنار اتوبان زندگی بوده باز هم بعضیها هستند که نادیده میگیرند.
اگر یادتان باشد هستهٔ اصلی ترور علی در منزلی ریخته شد که آنها به این نتیجه رسیدند که مزاحم اصلی، خود علی است! چه کسانی؟ همانهایی که کلاس درس علی را شلوغ میکردند، نماز جماعت علی را پُر میکردند که ابن ملجم مرادی یکی از آنها بود، گفتند ما میخواهیم به خدا برسیم علی مزاحم است از علی باید عبور کرد. «لَا حُكْمَ اِلَّا لِله» این یک شعار قرآنی است، از همان شعارهایی که در آن مکر و نیرنگ است. شاگردان دیروز علی، سینه چاکان دیروز علی، فداییان دیروز علی و ترورکنندگان امروز، جلوی علی ایستادند و گفتند «لَا حُكْمَ اِلَّا لِله» حکم حکم خداست، فرمان فرمان خداست، «لا لَكَ يا عَلِيُّ» نه از تو. یعنی قرآن شد سوزن، علی کنار رفت، خیاط هم که ذات است و نخ هم که اینها هستند!
حالا شما بگویید ببینم علی به آنها گفت که «قرآن حجت صامت است، من حجت ناطق هستم» یعنی قرآن ساکت است حرف نمیزند، اوراق کتاب را که ورق میزنی با تو حرف میزند ولی همینطوری حرف نمیزند باید آن را بخوانی که حرف زدن قرآن در وجود تو طنین بدهد ولی من نه، من قرآن ناطق هستم من حرف میزنم. گفتند نه، این سوزن دیگر به درد نمیخورد، این سوزن را باید دور بیندازیم، خود این نخها راه را باز میکنند و میروند. راه را باز کردند، چه شد؟ شدند خوارج! منشعبین از صفین، شورشیان علیه علی، یک دسته تشکیل دادند به نام خوارج، یعنی خارج شدند از ولایت علی.
آن وقت اینها چه کاری کردند؟ به نظر شما اینها موفق شدند؟ به ذات رسیدند؟ اینها تشکیل ارتش دادند، این تاریخ است بخوانید؛ به مناطق حمله