گفته بودی «صبح میشه این شب»
برای همین تا سپیده دم بیدار ماندم
تا باور کنم روشنایی را
طلوع را...
پرده را کنار زدم و منتظر ماندم
اتفاقاً خورشید هم در آمد...
اما صبح نشد...
شب ماسیده بود به پنجره
به پرده... به دیوار وُ میز وُ صندلی وُ آینه
شب از اتاق بیرون نمیرفت...
#علی_سلطانی