#دلنوشته_رمضان
#سحر_بیست_و_هفتم....
و #ایــــن؛
#آخرین_لیلةالقدری است که #خدا آنرا برای #جاماندگانی #چو_من_ذخیره کرده است.
#رمضان_گذشت...
و من #حتی یک #نگاهِ_ویژه، مهمان #صاحب_الامرِ زمین، #نشده_ام.
#دویدن_های #صبح و #شبم ، نیز، آ#نقدر_آلوده است، که #راهِ آسمان را برایم باز #نمیکند!
اما #دلخوشم، به #این_سحـــر!
#شاید، #امشب برایم #راهی_باز شد.
#شاید من هم، با #اهل آسمان #محرم شدم.
شاید #گوشه_ای، مرا #نیــز، پذیرفتند.
#امشب_شاید به #سوی خانه #عزیز #مصر که نه، به #سوى خانه عزیز #اهل_زمین، #کوچه_ ای را پیدا کنم.
آی #اهل_آسمان؛ #امشب_کاش، #نگاهم کنید.
#کاش، #قبولم کنید،
کاش #نامِ مرا #هم، در #گوشه_ای از #سفره_آخرین_منجی زمین، #بنویسید.
به #جان_عزيزش_قسم،
#فقط_گدای یک #نگاه ویژه اویم...#همـــین
#گذشت....
#همه_رمضان_گذشت....
و مــن، #دور_آخرین سفره های #سحرم، #همچنان، به #دنبالش، می گردم.
اما #گاه_فراموش میکنم،
او #همیــن_جاست.....
و این #منم، که #سفره_دار #زمین را، گم #کرده_ام.
#خدا_کند، #پیدا شوم،
#خدا_کندکه.... #پيدايم کند!
#پيدايم_کن؛ پادشاه #تنهاي زمین
#من، در #مهمانی_رمضان هم #پيدايت_نکرده ام.
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
#ماه_رمضان
#مهدی_جان
#مهدیه_اردکان
@mahdie_ardakan