Gap messenger
Download

#عــشـق_دَر_بَ‍‌ن‍‌د_انـتـقـام ♥⚡️
#فصل_اول ✍🏻
🔖 #پــــارت ۳۲۳

.چشم هام از سوز اشک میسوخت
.اولین پلکم مساوی شد با سیل عظیم اشک هام
.سرمو کوبوندم به دیوار پشتم و آروم هق زدم
هر لحضه که فکر میکردم از این بدتر نمیشه یه اتفاقی می افتاد
.و منو بیشتر از بیش تو مرداب فرو میبرد
.صدای قدم های کسی باعث شد به خودم بیاد
.سرمو به سمت مخالف چرخوندم و سریع اشک هامو پاک کردم
صدای نازک شخصی تو فاصله نزدیک به گوشم رسید، خوب به
.صدا گوش کردم
.همون زنی بود که درو برام باز کرد
.برگشتم عقب
شما سحر هستید؟ -
سرشو به نشونه مثبت باال پایین کرد
.آره، دنبالم بیا -
.دسته ساکو تو دستم فشردم و پشت سرش رفتم
تند و فرز جاهای مختلف خونه و اتاقی که متعلق به من بود رو
.نشونم داد
.گلومو صاف کردم
به غیر از ما دوتا خدمتکار دیگه ای هست تو این خونه؟ -
مشکوک به سمتم برگشت
چطور؟ -
.لبخند محوی زدم و تو دلم خدا خدا کردم تا شک نکنه
.آخه خونه بزرگ تمیزکاریش سخت میشه -
در اتاق رو باز کرد
.نه، ارباب زیاد از شلوغی خوششون نمیاد -
به کمد اشاره کرد
اونجا لباس فرم هست بپوش سریع -
.بیا پایین چند ساعت دیگه وقته سر شامه
سرمو تکون دادم
.باشه، االن میام -
.از اتاق رفت بیرون

#ňєɢѧя★⃟🌿

16 March 2022 | 11:01