مدل
استاده گفت هر کی بتونه ازین یه عکس قشنگ بگیره مدرکشو میدم
خود استاده هم یکم سعی کرد نتونست
حیف ونون و رفیقش میرن از طلا فروشی دزدی
دوستش با طلا ها فرار میکنه
حیف نونم صندلی میزاره تو مغازه میشینه
بعد پلیس میاد دستگیرش میکنه ازش میپرسه چرا تو فرار نکردی
میگه ما از اول توافق کردیم طلاها مال اون مغازه مال من
صبح دیدم ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯿﺨﻮﻧﻪ ﻭ ﺩﻋﺎ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﺍﺷﮏ ﻣﯿﺮﯾزه
ﺗﺎ ﻣﻨﻮ ﺩﯾﺪ ﮔﻔﺖ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺍﯾﻨﺎﻫﺎﺵ، ﺧﻮﺩ ﺑﯿﺸﻌﻮﺭﺷﻪ !!