#هنر_بیان
#تجربه
اوایل ازدواجمون تنها مشکل من این بود که باید خونه مادرشوهرم زندگی میکردم
خانم غری درونم دعوا راه مینداخت که من خونه مامانت نمیام. شوهری هم بدتر لج کرده بود که یا اینجا یا هیچ جا
بعد که دیدم تاثیر نداره شدم یه خانم قری و
به شوهرم گفتم:
بهتره از همین اول زندگی شروع کنیم رو پای خودمون وایستیم. بالاخره زوج جوونیم. قهر و دعوا داریم. اخر شبا سرصدا داریم. شاید بی پول شیم، کسی نفهمه.
به آقایی گفتم: نه نزدیک مامان من، نه نزدیک مامان تو!
یه کم فاصله داشته باشیم. اینجوری احترام مون حفظ میشه.
اینقد این حرفا رو تکرار کردم تا روی شوهری تاثیر گذاشت و با پول ماشین و وام ازدواج، یه خونه ی نقلی خریدیم.
میخوام بگم که با دعوا وقهر نمیشه هیچ کاری کرد با حرف زدن منطقی و روی خوش حرفتون رو به کرسی بنشونین!
امیدوارم شماهم بتونین با این روش کارتونو پیش ببرین