Gap messenger
Download

هم دليلي براي ملاقات او نداشتم به جز تشكر از لطف هايي كه در حقم مي كرد اما وقتي به آستانه ي18سالگي رسيدم عطشي براي ديدن او در خود احساس مي كردم كه اين عطش روز به روزبيشتر مي شد.روزي كه پرورشگاه رو براي هميشه ترك مي كردم رو به ثريا كردم و گفتم:
- از نظر من وثوق يه موجود ناشناخته و عجيبِ كه من دلم مي خواد اين موجود رو بشناسم نه به خاطر لطف هايي كه به من داره بلكه براي يافتن علت اين لطف ها و مهرباني ها و مطمئن باش كه اين كار رو خواهم كرد.
من توي سالهاي زندگي در پرورشگاه به خاطر خاطرات تلخ و شيريني كه در آنجا داشتم نام «خانه ي زندگي» رو براي اونجا انتخاب كرده بودم.
من تنها عضو هميشه ثابت اين خانه بودم و شاهد خيلي اتفاقات در آنجا,هميشه چندتا دختر بچه مي آمدند و چند تا مي رفتند . من شاهد خوشحالي دخترك هايي كه به فرزند خواندگي پذيرفته مي شدن بودم شاهد اشكهاي دختر كوچولو هايي كه يتيم شده و روزگار سرنوشت اونها روبا خانه ي زندگي پيوند زده بود نيز بودم.در تمام مدت 10سالي كه در خانه زندگي بودم فهميدم همه ي كسايي كه به اين خونه مي آن مثل من تنها و يتيم هستن و تنها فرقشون با من در اين بودكه اونا همه رفتني بودن و موقع انتخاب خانواده هاي حامي در صف انتخاب شوندگان قرار مي گرفتن به جز من .من هميشه موندني بودم . البته هيچوقت از اين موضوع احساس ناراحتي نمي كردم و اين رو هم مي دونستم كه اين موضوع از طرفه وثوق آب مي خوره و اونكه نمي خواد من هم مثل ديگر دخترها به خوانواده اي سپرده بشم .به عنوان حامي و قيم من صلاح را در اين مي ديد كه زير نظر ثريا باشم ومن هم چون خودم رو همه جوره مديون او مي دانستم هرگز به اين تصميم اعتراضي نداشتم و تمام سعي و تلاشم را مي كردم تا از امكاناتي كه براي پيشرفتم تدارك ديده به بهترين نحو استفاده كنم و دختر موفق وقدر شناسي باشم . تا اينكه...
همه چيز از روزي شروع شد كه نام من به عنوان يكي از قبول شدگان برتر رشته ي ادبيات فارسي دانشگاه تهران به چاپ رسيد . وثوق از طريق پيك هميشگي اش ثريا برايم پيغام فرستاد كه روزهاي ماندن در خانه ي زندگي به پايان رسيده و من از آن پس بايد در خونه اي كه او برايم در نظر گرفته زندگي مستقلي را آغاز كنم زندگي بدون ثريا به دور از خانه ي زندگي برايم درد ناك بود و نمي توانستم بپذيرم كه از آنجا خواهم رفت.اين پيغام وثوق كه در واقع بيشتر شبيه يك دستور بود تا پيشنهاد برايم غير قابل درك بود . شايد مي توانستم قيد زندگي در«خانه ي زندگي» را بزنم ولي زندگي برون ثريا هرگز !!مگه مي شد بدون ثريا زندگي كنم بالاخره تصميم گرفتم و از طريق ثريا براي وثوق پيغام دادم كه من اينجا را ترك نخواهم كرد و او هم در پاسخ من پيغام فرستاد كه به عنوان قيم قانوني من فقط تا روز پنجشنبه يعني دو روز مانده به ثبت نام دانشگاه اجازه ي زندگي در پرورشگاه را دارم .چند روز مانده تا پنجشنبه را با غم و اندوه دوري از آن محيط سپري كردم و بالاخره در روز موعود با ناراحتي و بدون

19 September 2019 | 11:52