کاروان ای کاش راه کربلا گم کرده بود
شعرخوانی عاشورایی
زندهیاد ابوالفضل زرویی نصرآباد
(نویسنده، شاعر و طنزپرداز)
[شب تاسوعای حسینی ۲۱ اسفندماه ۱۳۸۱ در مجمع منتظران. حسینیه «خانه سبزینه»، محله «استاد معین»]
.
.
.
کاروان میرفت و زینب دست و پا گم کرده بود
موج میجوشید و کشتی ناخدا گم کرده بود
نالهها بر آسمان میرفت و تأثیری نداشت
مرغ آمین راه تأثیر دعا گم کرده بود
عید قربان بود عاشورا و آن صحرا منا
کاروان ای کاش راه کربلا گم کرده بود
شرمگین و بیسوار آمد به منزل ذوالجناح
غرق در پیکان، سوار خویش را گم کرده بود
طفل در سعی صفا و مروه دنبال پدر
در بیابان سر جدا پیکر جدا گم کرده بود
«نی» فغان میکرد و میزد بوسه بر نای حسین (ع)
بی همآوا بود و نای همنوا گم کرده بود
زخم امروز از رفیق یکدل دیروز بود
دوست در ناآشنایان، آشنا گم کرده بود