Gap messenger
Download

♥✨♥✨♥✨♥✨♥✨

#برزخ_ارباب
#پارت_102

آروم دستم رو روی پیشونیم گذاشتم و چشمام رو بستم تا شاید دردم کمتر بشه اما فایده نداشت!

با باز شدن در، چشمام به صورت اتوماتیک باز شد به شخص جلوی در نگاه کردم.
بهراد دست به سینه ایستاده بود و به من زل زده بود، چپ چپ‌ نگاهش کردم و گفتم:

_ خیلی وحشی
_ وحشی دوست نداری؟
_ گمشو بابا

خندید و به سمتم اومد، به تخت که رسید دستاش رو کنارم گذاشت، خم شد و گفت:

_ آخی عزیزم نتونستی نقشه ات رو عملی کنی؟

پوزخندی زدم و گفتم:

_ درسته سرم شکست اما می ارزید چون تونستم عملی کنم

بعد هم قبل از اینکه چیزی بگه با همون لبخندم گفتم:

_ چخبرا؟ بدنت که نمیخاره؟
_ نه
_ خر خودتی
_ نه اتفاقا خر تویی

یکم شک کردم و با تعجب بهش نگاه کردم، عادی ایستاده بود و اثری از خارش و این حرفا نبود.
به چشماش نگاه کردم که پوزخندی زد و گفت:

_ متاسفانه اطلاعات غلط بهت داده شده عزیزم
_ یعنی چی؟
_ من به پوست گردو حساسیت دارم، نه خودِ گردو و پودرش!

「 𝐉𝐨𝐢𝐧↬♥ @Love_foreveer

31 July 2023 | 04:18