Gap messenger
Download

��السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود "عباس" و فرزندش "علي ‏اكبر" را نزد خود نگاه داشت.

— عمر بن سعد نيز فرزندش "حفص" و غلامش را نگه داشت و بقيه را مرخص كرد.

⚫ در اين ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام عليه‏ السلام كه فرمود: آيا مي‏خواهي با من مقاتله كني؟ عذري آورد. يك بار گفت: مي‏ترسم خانه‏ ام را خراب كنند! امام عليه ‏السلام فرمود: من خانه‏ات را مي‏سازم.

⚫ ابن سعد گفت: مي‏ترسم اموال و املاكم را بگيرند! فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالي كه در حجاز دارم.

— عمر بن سعد گفت: من در كوفه بر جان افراد خانواده‏ام از خشم ابن زياد بيمناكم و مي‏ترسم آنها را از دم شمشير بگذراند.

🔴 حضرت هنگامي كه مشاهده كرد عمر بن سعد از تصميم خود باز نمي‏گردد، از جاي برخاست در حالي كه مي‏فرمود: تو را چه مي‏شود؟ خداوند جانت را در بسترت بگيرد و تو را در قيامت نيامرزد. به خدا سوگند! من مي‏دانم كه از گندم عراق نخواهي خورد!

ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است.

📚 ( بحارالانوار، ج44، ص388.)

☑ 4. پس از اين ماجرا، عمر بن سعد نامه‏اي به عبيداللّه‏ نوشت و ضمن آن پيشنهاد كرد كه حسين عليه‏السلام را رها كنند؛ چرا كه خودش گفته است كه يا به حجاز برمي‏گردم يا به مملكت ديگري مي‏روم. عبيداللّه‏ در حضور ياران خود نامه ابن سعد را خواند، "شمر بن ذي الجوشن" سخت برآشفت و نگذاشت عبيداللّه‏ با پيشنهاد عمر بن سعد موافقت كند.

📚 ( ارشاد، شيخ مفيد، ج2، ص82)

💠 @AHKAME

8 September 2019 | 06:14