#شیطونک_و_مغرورک
#پارت_558
آرزو اشکمو در آورده بود ولی با خوشحالی آخریش زدم تو سرش
اونم دستشو رو سرش گرفتو با فوش نگام کرد و تا خواست بهم حمله کنه آیسانو رونیام پریدنو بغلم کردن
یعنی چهارتایی تو بغل هم بودیم
آیسان: آخجون دو تا عروسی تو راهه
رونیا: خوشبخت بشی سلمای کچل
من: کچل خودتی
آیسان: رونیا تو که نمیتونی سلما به پشمک معروفه
گوش سلما نزدیک صورتم بود
منم خیلی دوستانه گوششو گاز گرفتم و جیغش در اومد
و باعث بهم خوردن حلقه دوستانمون شد
میخاست بیاد منو بزنه که آرزو و رونیا جلوشو گرفتن
من: آیسان جان آروم باش
کی آخه میاد عروسو بزنه؟
آیسان: من منم میام میزنمت
زدن چیه؟ به قتل میرسونمت
گوشم هنوزم درد میکنه(و دستشو گرفت رو گوشش)
من: یعنی اگه متینم گوشتو گاز بگیره انقدر دردت میگیره؟
متین: متین چیکار کرده؟
من: (فکرشو نمیکردم متین پیداش بشه .خیلی هول کردم)چی؟ عا؟
رونیا: داشتن در مورد دستاورداتون حرف میزد سلما
آیسان حرصی با آرنجش زد به بازوش
رونیا: (خندید)خوب راست میگم
آرزو: خیلی دیونه بازی در میارید
سامیار: یعنی شما قاطی این دیونها نیستید؟
آرزو: (حرصی و ناراحت گفت)سامیار
سامیار: آقا اصلا دیونه نداریم
کی گفته اینجا دیونه هست؟ اون آدمه ...(فهمید داره در مورد کدوم آدم حرف میزنه حرفشو خورد)
آرزو باور کن حواسم نبود
آرزو: با من حرف نزن
سامیار: عا...با خودم بودم
آرزو بدجور لجش گرفته بود یدونه محکم زد به پشت سامیار
و ما اینجا شاهد قیافه قرمز شده از درد سامیار بودیم