Gap messenger
Download

#شیطونک_و_مغرورک
#پارت_556


🌸🍀🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
عقل: آخه اداره اونا جای این کاراس؟
میرن واسه لاس زنی؟
بعدشم اونجا که شرکت نیست
همه خیلی جدی دارن روی کاراشون تمرکز میکنن
این یکی من: بنظرت علی بعنوان یه پلیس جدیه؟
عقل: اون استثناس
این یکی من: امیر گفت علیو دو سه تا همکار دیگشم اینجورین😒
عقل: توصیه میکنم خفه شی و انقدر نفوس بد نزنی
چرا که کسی با چادر نمیاد غلط کنه
این یکی من: تو زن ها رو نشناختی؟
قلب: فقط بیاین روی امیر تمرکز کنیم بنده خدا داره حرف میزنه ولی صداش نمیرسه به صدای شما دو تا یالغوز
امیر: ...حرف نمیزنی
من: چی؟
امیر: گفتم از چیزی ناراحت شدی که دیگه حرف نمیزنی؟
من: آها...نـ...
دست یکی رو شونم نشست که ترسیدم
امیر: (با تعجب) چیشد؟
من: هیچی
به پشت سرم نگاه کردم تا ببینم حضرتعالی کین؟
فکر کن تازه از کمای درونیت بیرون بیای و داری حرف میزنی و بی هوا دست یکی رو شونه ات بشینه
آرزو بود
آرزو: (لبخند خبیثی زد و بعد با سرفه مخفیش کرد) ترسوندمت؟
میگما سلما و آقا امیر مردونه زنونه داریم میکنیم
لطفا یکیتون جایگاهو ول کنه بره اونطرف سالن
نگاهی به اونطرف کردم که مرد بودن
په آرزوی دیونه چرا میگه یکیتون؟😒
امیر: باشه شما برید منم دیگه میرم
آرزو: من با سلما کار دارم
امیر: (آروم) منم باهاش کار دارم هوف
(واضح) باشه
دستمو یه فشار کوچیکی دادو رفت سمت مردها
تو این دو سه هفته خیلی خیلی راحت نشدیم ولی حس نزدیکی زیادی بهش میکنم
غیر چند باری که برای خرید رفتیم بیرون دیگه وقت نشد واسه تفریحم بریم
اگه شد یه پیک نیک خودم میچینم بریم شمال
البته دوستان کرمشون نگیره انشالله یه شمال دو نفره میوفتیم

16 April 2022 | 11:12