Gap messenger
Download

#شیطونک_و_مغرورک
#پارت_555


🌸🍀🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
سمیرا: اتفاقا چند بار از زبون همکارای مرد شنیدم ساسان صدا کردن
مریم: خوب با اجازه
ایشالله بازم همدیگه رو میبینیم
من: امیدوارم
سمیرا: بازم آرزوی خوشبختی دارم
این آرزو رو به گوش آقای کیانفرم برسونید نگن همکارای خانوم کم لطفی کردن به مراسم نیومدن😐
شب بخیر خدافظ
مریم: خدافظ
من: اگه میموندین خیلی خوب میشد
هر جور خودتون راحتین
(از جام دوباره پاشدمو به مریم و سمیرا دست دادم)خداحافظ
خیلی خوش اومدین
مریم: ممنون
و با هم سمت در رفتن
امیرم بعد چند دقیقه اومدو سرجاش نشست
امیر: همکارا بودن
من: اگه اشتباه نکنم باید یکیشون آقا مهدی باشه
یدفعه یاد بیمارستانو اتفاقاش افتادم آروم زیر لب گفتم: لعنت بهت سلما🤦♀
امیر: عا آره
من: سمیرا و مریمم اومدن تبریک گفتن
امیر سوالی نگاهم کرد
من: چیشده؟
امیر: دوستاتن؟
من: دوستای توعن
امیر(با تعجب): چی؟
دوستای من؟
فهمیدم چی گفتم و خجالت زده دستمو روی دهنم گذاشتم
من: ببخشید یعنی همکارات
امیر دستمو از جلوی دهنم آورد پایین و دستمو تو دستش گرفت
امیر: صدا زیاده
نشنیدم
من: منظورم همکارات بود
امیر: آها
فامیلیاشونو نگفتن؟
چون من اسم همکارای خانومو نمیدونم
البته درست یادم نمیاد
من: مگه چند خانوم تو بخشت کار میکنن که نمیشناسیشون؟
امیر: خوب بخش های دیگه ام هستن
برای همین بخای خانومای کل اداره رو جمع بزنی شاید یه ۱۰ تایی بشن
این یکی من: فکر کنم نیازه منم باید تو اون اداره کوفتی حضور داشته باشم معلوم نیست چند تا خانوم اونجان
اون یکی من: گفت که ۱۰ تا
این یکی من: نخیر گفت شاید
اَه منم باید اونجا باشم
داره بهم خیانت میشه😫
عقل و اون یکی من:🤦♀🤦♀🤦♀

16 April 2022 | 11:12