#شیطونک_و_مغرورک
#پارت_554
من: از دیدنتون خوشحالم منم سلما یکتام
سمیرا: عروس که نباید خودشو معرفی کنه
بنظر جدی میومد پس معذرت خواهی کردم
مریم: عروس نیازیم به عذر خواهی نداره
من: عا ...
سمیرا: فقط از دیدنمون خوشحال باش
و بعد جفتشون خندیدن که منم خندم گرفت
میگن آدمای منطقی اشک نمیریزن و آدمای جدی زیاد نمیخندن
بنظرم هر آدم منطقی حق گریه داره و هر آدم جدی نیاز به خنده
فقط منتها جوری که اینا جدی ان من یکم ترسیدم جلوشون خبتی کنم
مریم: ببخشید که زیاد نمیمونیم
من:(با تعجب)مگه میخاین برین؟
سمیرا: آره
یکم برای آدمای افسری حجاب پوش آهنگ زیادیه
البته شوخی میکنم جدی نگیرش
امیدوارم خوشبخت بشین
مریم: فک کنم قراره همدیگه رو بیشتر ببینیم
من: چطور؟
مریم: بهرحال جناب سرگرد دیگه همسرتونن باید براشون غذا بیاری
من: آها از اون لحاظ
مریم: منم ازدواجتونو تبریک میگم
امیدوارم زندگی خوبیو در کنار هم داشته باشید
(از داخل کیف زیر چادرش پاکتی در آورد)ناقابله
نتونستم کادو بخرم ببخشید
من: ممنون اصلا نیازی نبود
مریم: من نیاز دیدم
سمیرا: فقط میدونم بی ادببه ولی باید بگم من بعلاوه که نتونستم کادو بخرم حتی وقت خریدن پاکتم نکردم واقعا شرمنده اماز منو مریم یجاس
این روزا داریم رو پرونده ایی کار میکنیم که اهمیتش خیلی بالاس و باید بزودی نتیجه اشو بگیریم
برادر خودتونم تو بخش خودمونن شاید متوجه کار زیادش شده باشین
من: آره متوجهم ساسانم خیلی سرش شلوغه
مریم: جناب ساسان کی هستن؟
من: ببخشید منظورم سیناس