Gap messenger
Download

#شیطونک_و_مغرورک
#پارت_548


🌸🍀🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
اون یکی من: بخدا یکیتون از روی احساسات غلطی کنه میزنم خودمو میکشم🤕🤦♀
شما رو ارواح آق بابابزرگ هشمت فردوس خفه خون بگیرین
داره دلو روده ام از استرسو هیجان از نافم میزنه بیرون
🙄عا منظورم دهنمه
انگار تو گلومه منتظر یه حرکت نا به جای شماهاس
آرزو محکم بازومو تکون میداد
من: آرزو حالم خوش نیست انقدر تکونم نده وگرنه همین جا پخش میشم
آرزو: عاقد اومده تو حیاطه
هول کرده اینطرف اونطرفمو نگاه کردم بعد یادم افتاد همچی اوکیه نیاز به هیچی ندارم
حتی حجابم داشتم
امیر از تو نگاهش خواهش میبارید که اِی زن تو رو به جان شوهر عزیزت رحمی کن و زیبایی ات رو به رخ همگان نکش
منم گفتم چشم آقامون
اون یکی من: الان این زرو کی زد؟
این یکی من: من نبودم🤢 (و گلاب به روتون رفت دستشویی برای تخلیه معده اش بچم از صبح از استرس رو پاش بند نیس)
عقل: کله پاچه نزدم که از این زرا بزنم آبجی بزرگه(فک کنم کله پاچه ایی که ایشون میل کردنو این یکی من داره به طرز افتضاحی هضم میکنه🤦♀😑🌈)
قلب خنده های ریز میکند
و اون یکی من مشکوک شده و تا میخوره میزندش
اون یکی من: طبع شاعریو گویندگی گرفتی ور ور میکنی؟
برو بیرون از اتفاقات بیرون گزارش بده نه از حال زار سلمای دیونه
که هر چی خورده نخورده داره ....استغفرالله بالا میاره
اه من نباشم که از هم میپاشید نفله ها😏😕
گوینده سلما: بله دیگه آقای دامادم که نبودش و همین الان پیش پای شما نشست کنارم
امیر: استرس داری؟
موندم چی بگم
فقط با چهره عادی که تو پشتش آشوب بود بهش نگاه کردم

6 April 2022 | 10:56