Gap messenger
Download

🍁🍁🍁

#عروس_استاد
#پارت205


آرمین با طعنه گفت
_به نظرت به کسایی میاد که دزدیده شدن؟
مهرداد بدون اینکه جوابش و بده با عصبانیت و سرزنش به من چشم دوخت.
از پله ها پایین رفتم و با شرمندگی گفتم
_داداش به خدا من...
وسط حرفم پرید
_برای خودم متاسفم که اندازه ی یه ارزن واسه خواهرم ارزش ندارم.ترانه و من اونجا توی اون حال اون وقت تو با مردی که بهت هشدار داده بودم واسه چی می‌خوادت فرار کردی اومدی یه چای پرت و با این سر و وضع...؟چرا اجازه میدی باهات مثل زنای بی کس رفتار کنه؟
آرمین سینه سپر کرد و گفت
_بی کس نیست شوهرش و داره.عقدش کردم نگاه به دست چپش بکن حلقه ی من دستشه...
به وضوح جا خوردن مهرداد و به چشم دیدم. با ناباوری به من نگاه می کرد و انگار با چشماش می گفت
_این چه خریتی بود ک تو کردی؟
رو به آرمین کرد و غرید
_کار خودتو کردی هان؟
آرمین جوابش رو با پوزخندی داد. مهرداد دستم رو گرفت و گفت
_بهت گفته بودم اون چه موجود خطرناکیه چرا این کار و کردی هانا؟الانم دیر نشده برو لباس بپوش میریم...
دستم و از دستش کشیدم و گفتم
_نه مهرداد من میخام با آرمین بمونم
عصبی داد زد
_مگه تو عقل نداری دختر؟چند بار بهت بگم این آدم خطرناکه؟
_نیست داداش،آرمین خطرناک نیست نمیدونم مشکل بین تون چی بوده اما به شوهرم اعتماد دارم.
_ولی به برادرت نداری... من بدت و نمیخوام این آدم با زبون خودش گفت که...
آرمین وسط حرفش پرید
_کم مزخرف بگو مگه خودتو سر خواهرت قمار نکردی و نگفتی اگه باختم خواهرم پیش کش تو هر کاری میخوای باهاش بکن... گفتی یا نگفتی؟همش تلاش کردی بین ما رو بهم بزنی اما میبینی که با همیم.
اخمام در هم رفت،به خودم که نمی تونستم دروغ بگم اما واقعا از مهرداد لجم گرفته بود که این طوری پشتم حرف می زد و جلوی روم ادعای برادری می کرد.
با خشم سری تکون داد و گفت
_باشه...اما این و بدون میدون واسه تو خالی نمی‌ذارم که هر بلایی خواستی سرش بیاری. این دختر اون دختر سال پیش نیست که با سیصد میلیون بخریش و بی صاحب گیرش بیاری. اون عقل نداره اما من پشتشم پس این فکر و از سرت در بیار که بهش آسیبی برسونی...
نگاهی به صورت جفت مون انداخت و با قدم های محکم از خونه بیرون زد و درو محکم پشت سرش بست

13 August 2019 | 11:59