Gap messenger
Download

#عروس_استاد
#پارت201


باز نفسش به لاله ی گوشم خورد و علارغم میلم خندم گرفت که به شوخی گفت
_زهر مار! مثلا دارم باهات لاس میزنم باید عشوه بیای نه که بخندی.
خندم شدت گرفت و گفتم
_آخه قلقلکم میاد.
یک تای ابروش بالا پرید و گفت
_پ قلقلکی هستی؟
متعجب به چشمای شیطونش نگاه کردم و تا خواستم حرفی بزنم خوابوندم روی مبل و شروع کرد به قلقلک دادنم.
جیغم به هوا رفت و با خنده گفتم
_تو رو خدا نکن خواهش میکنم.
انگار داشت لذت می برد که گفت
_بازم من و لخت می‌ذاری در بری؟
نفس بریده گفتم
_غ... غلط... ک... ر... د... م...
_کافی نیست بازم واسه من طاقچه بالا میذاری؟
دیگه نفسم از خنده بالا نمیومد که دستاش و عقب کشید.
چند نفس عمیق و پی در پی کشیدم و گفتم
_خیلی نامردی.
تازه متوجه ی نگاه خیره ش شدم.
نگاهم و ازش دزدیدم و خواستم بلند بشم که گفت
_یه کاری واسم می کنی؟
سرم رو به علامت چی؟ تکون دادم.گفت
_یه لباس خواب واسم پوشیده بودی،همون شبی که قصد جونم رو کرده بودی...
مکث کرد و ادامه داد
_همون و بپوش...مثل اون شب باش برام.همون قدر هات...
یک تای ابروم بالا پرید ادامه داد
_می‌دونی چند شب اون لباس و بو کشیدم و از تصورت کنارم بلند شدم و تا پشت در خونتون اومدم؟حالا که زنمی،مال منی،یه بار دیگه واسم دلبری کن...هات شو... دیوونم کن
خیره نگاهش کردم که صاف نشست. ته مونده ی ودکای توی لیوانش رو سر کشید و گفت
_لباس خواب بالا تو چمدونه.

13 August 2019 | 11:58