هرصبح برای یک مرد غریبه آیت الکرسی میخوانم.
بازدید فضای مجازیاش را چک میکنم؛
مبادا خواب مانده باشد و دیر به سرکار برسد.
هربار عطر خورشت قیمه در خانه میپیچد به یاد همان غریبه میافتم.
یادم مانده است آن غریبه هنگامی که غریبه نبود، چه علاقهای به این غذا داشت.
عکسهای صفحه شخصیاش را دنبال میکنم.
تار موهای سفیدش را میشمارم و قلبم به ازای هر یک تار سفید جدید به درد میآید.
غصهی گود شدن زیر چشمهایش را میخورم؛
دلشوره وعدههای آمادهای که این روزها میخورد درگیرم میکند.
ساعت پستهایش را که میبینم ناراحت بیخوابیاش میشوم.
بعد از اعلام تعداد قربانیهای کرونا راس ساعت دو بعد از ظهر، نگرانی حواس پرتی و رعایت نکردنهایش تمام وجودم را میگیرد.
هرگاه خبر برد پرسپولیس را از سر و صدای همسایه کناری میشنوم، لبخند میزنم که بیتردید او هم از این خبر خوشحال است و امشب با لبخند به خواب میرود.
گاهی که دلم برایش میلرزد و احساسی کهنه سرباز میکند تا درگیرم کند؛ احساس گناه سایه میاندازد روی تمام روزمرگیهایم.
او یک غریبهاست.
هم دل میداند؛
هم عقل؛
اما او یک غریبه ساده نیست!
او غریبهی من است!
این را دل باور دارد؛
عقل توجیه میکند؛
و اسلام انکار..!
- #کتایون_آتاکیشیزاده
مجموعه داستانهای کوتاه
- #نامهایکهازمیانمشتشبیرونکشیدهام
『 @Lonely_Station ...♡ 』