#همخونه_با_عشق
#پارت_اول
#عسـل
با چشمای ناباور زل زدم به پسر روبه روم...
باورم نمیشه این پسر سنگدل همون آراز مهربون چند روز پیش باشه..
همونی که بهم میگفت حتی اگر یه قطره اشک بریزم دنیا رو سرش خراب میشه
حالا داشت بهم میگفت منو نمیخواد
میگفت عاشق یه نفر دیگه شده
نسیم:پس اون همه عشق کجا رفت لعنتی
هاااان؟؟؟
بگو، بگو اونی که یه روزی بهم ابراز علاقه کرد کجا رفته ؟؟؟
بگو تا برم پیداش کنم لعنتی
من همون آراز سابقمو میخوااااام
داد میزدم و اشکام میریخت
شانس آوردم کسی اون طرفا نبود وگرنه با اون همه دادی که من زدم تا الان آبرویی واسم نمونده بود
آراز:آروم بابا، یه نفر میشنوه زشته
این حرفش باعث شد صدام بلند تر شه
تا جایی که با هر آوایی که از گلوم خارج میشد گلوم شروع به سوختن میکرد
نسیم:به درکککک، اصلا میخوام همه بفهمن چه بلایی سر من آوردی
بزار همه بفهمن باهام چیکار کردی
و شروع کردم بلند تر داد زدن
دیگه مطمئن بودم بعدش دیگه نمیتونم حرف بزنم
نسیم:آی مردم ، بیاین ببینین این(و با اشاره آراز رو نشون دادم)با من چیکار کرده
و رو کردم سمتش و بازم داد زدم
نسیم:بفهم،بفهم اینو،تو یه نامردی .... یه نامرد به تمام معنا
واقعا جای تعحب داشت ،
من حرف میزدم و اون حتی به روی خودشم نمی آورد
و فقط حنثی انگام می کرد
نسیم:دِآخه یه چیزی بگو لعنتی
آراز :از زندگیم برو ، میخوام ازدواج کنم...
#ادامه_دارد...
@HamkhoneBaEshgh