Gap messenger
Download

اعصاب هایم، قلبم، روحم. به دستانِ ناتوانم التماس می‌کنند بلکه با نوشته ای تازه آن ها را توصیف کنم. فایده ای ندارد. قلبم تیر می‌کشد، انگار که مچاله شود. درد می‌گیرد و راهی برای گریز از این درد نیست. "کاش هرگز به یاد نیاوری"، به من می‌گویند.حق با آنهاست، بیراهه نمی‌گویند. هر خاطره و هر تلاش برای یادآوری خاطره ای دیگر موجب آسیب جسم و روحم می‌شود. دردش زیاد است و بی آنکه بدانم، حتی در انجام کار خوابم میبرد و با کابوس از جای خود میپرم و ناله‌ای ضعیف و کوتاه مدت سر میدهم. تپش قلبم سبب سیاهی رفتنِ چشم های ضعیفم می‌شود. نفس نفس میزنم. به اطراف نگاه میکنم و میفهمم کسی متوجه من نشده‌است. تنها میشوم، کاش کسی می‌توانست ذهنم را بخواند، کاش کسی می‌توانست مرا درک کند.

19 April 2024 | 11:47