آغوش جای عجیبیست آنجا که کلمات کم می آورند
صدا به صدا نمی رسد، چشم ها جایی را نمی بینند تنها پناه به آغوشی امن جای حرفهای ناگفته و صداهای ناشنیده را می تواند بگیرد.
حتی اگر آغوشی غریبه باشد آشنای کسی می شود و تمام زندگی اش را به بغل می گیرد تا پایانِ روزهای هراسان و تنهایی اش باشد.
حالا که کار جهان به جایی کشیده شده است که خنده ها و اشک هایمان نمایان نیست و نمی توانیم آدمهایمان را به بغل بگیریم تا آغوشمان برای هم حرف بزنند، از دور هم را می بوسیم و احساسمان را بین هزار ایما و اشاره فریاد می زنیم.
نمی دانستیم روزی می رسد که در خیال همدیگر را دیدن و بوسیدن و بوییدن معنای دیگر "دوستت دارم" باشد.
حال خیال می کنم روزی دوباره می رسد که تورا بغل می گیرم و می بوسم و برایت با لبخند و نگاه و زبانم می گویم "دوستت دارم" کافیست کمی صبر را زندگی کنم.
#پریسا_خان_بیگی
@1love