قدمبهقدم با نیروها
ــــــــــ
اومدند در چادر فرماندهی:
- حاجی* میای عکس بگیریم؟
رفت.
ــــــــــ
داشتیم میرفتیم، صداش زدن.
- حاجی میای با ما غذا بخوری؟
رفت.
ــــــــــ
رو موتور بود. یکی دوید طرفش.
- حاجی منو میرسونی؟
سوارش کرد.
ــــــــــ
کفرم گرفت! بهش گفتم:
کاوه جون! ناسلامتی تو فرماندهای.
گفت: دوست ندارم از نیروهام جدا باشم. دوست دارم قدم به قدم با اونا باشم. تازه کجاشو دیدی؟! صبر کن عملیات بشه...
*) #شهیدمحمودکاوه
#اسوههایتشکیلاتی