#داستانک_طنز
گوشی دست تون!
تصویر سازی ها از سعید مرادیتصویر سازی ها از سعید مرادیچند وقت پیش می خواستم از گزینش یک مرکز مهم برای کسی سوالی بکنم. با شک و تردید که آیا راهم میدن داخل یا نه، رفتم تو. نگهبان جلوی در گفت «بفرمایید؟» با استرس کارم رو گفتم و نگهبان که پسر جوانی بود گفت: «موبایلتون لطفا!» منم که تو عمرم گذرم این جور جاها نیفتاده بود گفتم: لابد خیلی مکانیزه هستن و از داخل بهم زنگ می زنن جوابم رو میدن!
با دستپاچگی گفتم: «ببخشید کاغذ و خودکار همراهم نیست، خودتون یادداشت می کنید؟» پسره که هاج و واج زل زده بود به من گفت: «خانوم محترم گوشی تون رو بدید به من و تشریف ببرید داخل»!
@Boridehketab
من مثلا عاشقم!
به جز او هیچ کس را نمی شناختم که بتوانم در کنارش دوباره خود را چون کودکی بیابم .
تنها با او بود که می توانستم دوباره همانقدر احمق و آگاه و دانا ،پر شهوت ،صمیمی ،نزدیک حتی رقت انگیز باشم .اگر عشق واژه ای نبود که با احساس مالکیت و تزویر ،ضایع و تحریف نشده بود ،اگر واژه ای بود که مفهومش همان بود که من می خواستم،امکان داشت من بر لبه ی آن باور باشم که گرفتار عشق او شده ام.
پلی به سوی جاودانگی
ریچارد باخ
#بریده_کتاب
@Boridehketab
#ریشه_ضرب_المثل
کلکش را کندند!
جوگیها، قبایل چادرنشینی بودند که به تناسب فصل، به روستاها میرفتند و در خارج از آبادی چادر میزدند. حرفه اصلی آنها آهنگری بود. پس از نصب چادرها، اولین کارشان این بود که زمین جلوی چادر را میکندند و «کَلَک» را جلوی آن نصب میکردند. کلک آتشدانی سفالی بود که برای سرخ کردن فلزات به کار میبردند. بعضی اوقات بین روستاییان و جوگیها به دلایل مختلفی از جمله سرقت شبانه جوگیها اختلاف پیدا میشد. کشاورزهای روستا هم به محل اقامت جوگیها میرفتند و کلک نصبشده را میکندند و در عرفشان میگفتند «کلک فلانی را کندند» یعنی مزاحمتش را رفع کردند.
برگرفته از «ریشههای تاریخی امثال و حکم»
گردآوری مهدی پرتوی
@Boridehketab
#سفرنامه
شهر کاملا آبی رنگ در مراکش!
شهر شفشاون، یکی از دیدنی ترین شهرهای مراکش است. این شهر، جذابیت گردشگری اش را مدیون رنگ آبی است که اهالی بر دیوارهای شهر پاشیده اند. این شهر در شمال غرب کشور مراکش و در کنار کوه های ریف قرار دارد. خانه ها و خیابان های آبی رنگ شفشاون مراکش یادآور آسمان آبی و آبی دریا هستند، اما بیشتر دلیلی مذهبی پشت رنگ این شهر است تا این که دلیل تزیینی داشته باشد.
در آن دوران که گروهی از مردمی که در این شهر زندگی می کردند تصمیم گرفتند تا شهر را رنگ کنند، از یکی از رنگ های سنتی آبی استفاده کردند و عقیده داشتند که می تواند یادآور قدرت خداوند باشد. اقامت در هتل های این شهر و استفاده از کافه ها و رستوران های آن بسیار ارزان است.
این شهر همچنین یک مقصد خوب برای خرید کردن است زیرا در آن جا صنایع دستی بومی بسیاری برای فروش عرضه می شود، که فقط در مراکش می توان از چنین کارهای دستی سراغ گرفت.
سفرنامه «چای نعنا»
منصور ضابطیان
@Boridehketab
#اندکی_صبر
دوست نداشتن!
اگر مرا دوست نداشته باشی
دراز میکشم و میمیرم
مرگ نه سفری بیبازگشت است
و نه ناگهان محو شدن
مرگ دوست نداشتن توست
درست آن موقع که باید دوست بداری
رسول یونان
@Boridehketab
#داستانک_طنز
باربند کارآمد!
دو مرد در اداره مشغول صحبت با هم بودند و خاطرات سفر تعطیلات شان را تعریف می کردند. یکی از آن ها با خوشحالی گفت: «بالاخره یک باربند جعبه ای خریدم! خیلی به دردبخور است... مخصوصا تو این مسافرت واقعا به کارم اومد و ازش لذت بردم. دیگه صدای بچه هام رو هنگام رانندگی نمی شنیدم و کیف می کردم!»
@Boridehketab
#اندکی_صبر
من از اقلیم بالایم مرا در خاطرت بسپار
تو را باید به یاد شعر مولانا بیندازم!
بیابان بود و ما بودیم ومقصد منزل لیلی
نیفتادم زپا تا عقل را از پا بیندازم ...!
محمد سلمانی
https://Gap.im/Boridehketab
درمانده ام، درمانده!!!
خیلی درماندهام، این همه سؤال مطرح است و هیچ راهحلی بنظرم نمیرسد!
و چنان فلکزده و ناتوانم که میتوانم برای ابد روی نیمکت دراز بکشم و بدونِ اینکه تفاوتش را حس کنم. چشمانم را باز و بسته نگهدارم، قادرم نه چیزی بخورم و نه خوابی بکنم...!
نامه به فلیسه
فرانتس کافکا
#بریده_کتاب
https://Gap.im/Boridehketab
سلام