Gap messenger
Download

خاطره‌:
سال ۱۳۹۸، در کارواشی پشت میز نشسته و منتظرم شستشوی خودرو تمام شود. در حینی که مشغول تایپ با گوشی هستم، صدای مرد سالخورده‌ای که با جوان مجاورش گرم گفتگوست توجهم را جلب کرد. مرد از رزمندگان و جانبازان هشت سال دفاع مقدس بوده. در خصوص جوانمردان آن روزگار صحبت می‌کرد. میگفت راننده اتوبوسی را میشناخت، مردی مومن، خوش اخلاق، و مهربان. میگفت در جاده‌های پرپیچ‌وخم کردستان آن‌ها را جابجا میکرده که با قناصه سرش را هدف قرار‌داده اند. میگفت ما هیچ نفهمیدیم که چه شد که با سرعت نسبتا بالا در آن پیچ خطرناک متوقف شدیم. وقتی به سراغ راننده رفتیم، دیدیم که در لحظه پرکشیده و آخرین اقدام زندگی‌اش بالا کشیدن ترمز دستی بوده.
به فکر فرو رفتم، آیا از نظر علمی ممکن است؟ آیا از لحظه ای که تیر به مغزش برخورد کرده تا لحظه شهادت امکان‌پذیر بوده بتواند چنین کاری را هوشمندانه انجام دهد؟ یا شاید هم درست در لحظه‌ای قبل از شلیک، تیرانداز را دیده یا خطر را حس کرده. به هر حال هر چه که بوده، در آخرین لحظات زندگی‌اش جان پرستوها را نجات داد.
راستی نام راننده چه بود؟ بهتر است از مرد بپرسم. مرد کجا رفت؟
پ.ن: تصاویر ارتباط مستقیم به خاطره نقل شده ندارند، و از آرشیو حماسه‌سازان دفاع مقدس در اختیار رسانه رزمندگان قرار گرفته‌اند.

4 August 2020 | 11:26