ههڵهبجه
گزارشگر: استيفان پرتين
" منازل ويران نشده بود...
از کنار يک منزل سه طبقه گذشتيم. اين منزل، پادگان عراقيها بود. به خياباني رسيديم. جنازههاي بسياري روي هم افتاده بودند. در طرف راست ما - کنار پلههاي منزلي - مردي همراه با دختر کوچکش ديده ميشد. گويا مرد مانع مرگ دخترش شده بود و هر دو با هم مرده بودند.
«پيرمحمد» يکي از محلههاي شهر است كه در شمال شهر قرار دارد. در اين محله، منازل سالم مانده بود. در هر سو جنازهها با چشماني باز ديده ميشدند، بدون خراش يا جراحتي در بدن! گاوها و گربهها نيز افتاده بودند. منازل ظاهراً اين طور نشان ميداد که سالم هستند. هيچ نشانهاي از بمباران ديده نميشد. درهاي منازل، باز بود. جنازههايي در راهرو و حياط خانهها ديده ميشدند که روي هم افتاده بودند. به روستاها و شهرهاي ديگري نيز سر زده بودم، اما هيچگاه به درون منازل نرفته بودم. اين بار تصميم گرفتم سري به منازل بزنم. همه در منازل مرده بودند. مرگي بيدردسر و بيتحرک، اما با شتاب. در حقيقت مرگي ناخواسته!"
@Razmandegan_org
#بمباران_شیمیایی #جنگ #دفاع_مقدس #بعث_عراق #سال_1366 #نسل_کشی