تأویل آیۀ 54 سوره مبارکۀ نور
کانال پرسمان نور در پیام رسان های داخلی
@porsemanenoor
سؤال شمارۀ 1426:
چرا در آیه «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» و نیز سه آیه بعد از آن، کلماتی که با «نفس» مرتبطند، تماماً مؤنثاند؟
پاسخ:
«یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ؛ ارْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً؛ فَادْخُلی فی عِبادی؛وَ ادْخُلی جَنَّتی»(فجر/28-27).
همانگونه که در پرسش مطرح شد، تمام کلمات مرتبط با واژگان «نفس»، کلماتی مؤنثاند. «أیتها»، «المطمئنة»، «ارجعی»، «ربّکِ»، «راضیة»، «مرضیة»، «فادخلی» و «ادخلی».
دلیل برخورد با واژه هایی چون «نفس» به عنوان یک عنصر مؤنث به این دلیل است که چنین واژه هایی، مؤنث مجازی می باشند که معیارهایی نیز برای شناسایی آنها وجود دارد؛ به عنوان نمونه، مُصَغر واژۀ «نفس» کلمه مؤنث «نُفَیسه» است که نشانگر مؤنث بودن کلمه اصلی نیز خواهد بود زیرا علمای علم ادب گفتهاند: «إنَّ التصغیرَ یُرَدُّ الأشیاءَ إلى أُصُولِها»؛ «تصغیر بستن، سبب بازگشت چیزهایی که تصغیر بسته شدهاند به اصلشان میشود».
از اینرو با تصغیر بستنِ کلماتی که مؤنث هستند ولی در لفظ دارای تاء تأنیث نیستند، تاء ظاهر میشود؛ مانند هند که هنگام تصغیر میشود «هُنَیدَة» و یا مانند «قوس» که میشود «قُوَیسَة».
بنابراین؛ چون «نفس» مؤنث مجازی است، ضمیری که به آن برگشت میکند و نیز بدل، صفت، حال و ... ، همگی باید برای مطابقت با آن مؤنث آورده شوند، چنانچه در این آیه نیز «المطمئنة» که صفت برای نفس است و همچنین ضمیر در «ارجعی» که به نفس رجوع میکند و «راضیة مرضیة» که حال برای آن میباشند مؤنث آورده شدهاند.
@porsemanenoor
سؤال شمارۀ 1425:
چرا با آنکه لفظ «جن» و «انس» مذکرند، برخی فعلهایی که در قرآن به آنان اسناد داده میشود مؤنث است؟
پاسخ:
به طور کلی در زبان عربی در إستعمالات در مطلق اسم جنس، هم مؤنث جایز است هم مذکر یعنی به إعتبار مختلف از حیث لفظ و معنا میتوانیم فعل إسنادی به آنها را مذکر و یا مؤنث بیاوریم؛ مانند؛ «المرأة» در مثال: «نِعمت المرأةُ سُعاد» و «نِعمَ المرأةُ سُعاد» که به اعتبار لفظ «المرأة» فعل «نِعمت»، مؤنث آورده شده و به اعتبار معنایش که جنس است و مذکر، فعل «نِعم» مذکر آورده شده است.
در بحث فعلی، جِن در مقابل إنس استعمال میشود و به عموم جِنیان و نوع آنها اطلاق میگردد. به عبارت دیگر، جِنّ به جماعتی از فرزندان «جانّ» که پدر تمام جنیان است، إطلاق میشود، چنانکه «إنس» نیز اسم جنس است که برای نوع و جماعت انسانها استعمال میشود.
هر چند این دو کلمه از حیث لفظ، مفرد و مذکر هستند، اما گاهی به اعتبار آنکه «معنای جمع» در این دو کلمه نهفته است، فعل إسنادی و ضمیر إرجاعی به آنها، جمع آورده میشود. همچنین گاهی نیز به اعتبار لفظ «جماعة» که مفرد مؤنث و حاکی از معنای جمعیِ این دو کلمه میباشد، فعل اسنادی و ضمیر ارجاعی به این دو کلمه مفرد مؤنث آورده میشود.
مانند اسناد فعل جمع مذکر غایب «ظَنُّوا» و ارجاع ضمیر «هُم» و اسناد فعل جمع مذکر مخاطب «ظَنَنْتُمْ» و ارجاع ضمیر آن در آیه: «وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا کَما ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَبْعَثَ اللهُ أَحَداً»(جن/7)؛ به «انس» و جن، و یا اسناد فعل «اجتمعت» که صیغه مفرد مؤنث مغایب است به «الانس» و «الجن» در آیه «قُل لَّئنِِ اجْتَمَعَتِ الْانسُ وَ الْجِنُّ عَلىَ أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَاذَا الْقُرْءَانِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کاَنَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا»(إسراء/88). همچنین اسناد فعل مضارع «تقول» که صیغه مفرد مؤنث مغایب است به «الانس» و «الجن» به اعتبار لفظ مفرد مؤنث «جماعة» که حاکی از معنای جمعی این دو میباشد.
إسناد فعل مذکر در برخی موارد و مؤنث در برخی موارد دیگر به این دو کلمه در آیات قرآن، به اعتبارات مختلفِ «لفظی» و «معنایی» بوده و در استعمالات عرب نیز نه تنها در لفظ جن و انس، بلکه در مطلق اسم جنس، هم مؤنث جایز است هم مذکر.
@porsemanenoor
قرآن در کلام بزرگان
مقام معظّم رهبری (حفظه الله):
«شما جوان مسلمان، مرد و زن مسلمان، كودكان مسلمان بايد با قرآن انس پيدا كنيد. قرآن را به معناى حقيقىِ مخاطب قرار گرفتنِ در مقابل خدا، بخوانيد و در آن تدبر كنيد و از آن بياموزيد. مرحله بعدش هم عمل است؛ اما من مرحله قبل از عمل را عرض مي كنم: آموختن قرآن، فهم معارف قرآن، تدبر در آيات قرآن و كلمات قرآنى.»
ديدار با قاريان قرآن؛ ۲۲/شهریور/۱۳۸۶
@porsemanenoor
تأویل آیۀ 71 سوره مبارکۀ أحزاب
کانال پرسمان نور در پیام رسان های داخلی
@porsemanenoor
سؤال شمارۀ 1424:
آیا مسئله اختیار با مهر نهادن خدا بر قلوب تبهکاران، منافات ندارد؟
پاسخ:
ختم و طبع الهى بر قلوب(روحانى و باطنى) برخى انسانها، به معناى هدایتناپذیرى و بسته شدن دلهاى آنان از درک و فهم معارف الهى و بازنگشتن به نیکى و خوبى است.
مهر و طبع بر قلب و سمع و بصر عدهاى از طرف خداوند، نتیجه عملکرد اختیارى خود آنها و در پى هشدارهاى مکرر الهى و عدم توجه آنها به این هشدارها است. بهعلاوه؛ اگرچه بر قلب و سمع و بصر آنها مهر نهاده میشود، لکن مختوم و مطبوع شدن قلب و بسته شدن و واژگونى دل، مراتب و درجاتى دارد؛ اگر به گونهاى باشد که سیاهى و ظلمت گناه و عناد و... تمام قلب را بپوشاند، هرگز به نیکى و هدایت باز نمیگردند. هرچند بازگشت به روشنایى و هدایت امرى محال و غیر ممکن نخواهد بود و تا دم مرگ امکان تغییر و تحول وجود دارد؛ در نتیجه اختیار ار آنها سلب نشده و به اختیار خود، هم میتوانند به سیره خود عمل کنند و هم میتوانند با اراده و عزمى راسخ - اگر چه مشکل و سخت است - راه خود را تغییر دهند، و به راه هدایت درآیند و از رهنمودهاى الهى بهره گیرند تا به سعادت نهایى دست یابند.
به دیگر سخن؛ به هر میزانى که دل آدمى به زنگار گناه آلوده گردد، واژگون و مختوم و مطبوع گشته، به همان اندازه از فهم آیات الهى و استفاده از هدایت و نور الهى محروم میگردد و واژگونى و بسته شدن دل، اختصاص به کافران و منافقان ندارد.
@porsemanenoor
سؤال شمارۀ 1423:
با توجه به هزاران سال عبادت شیطان؛ آیا استحقاق نداشت که خداوند او را یارى کند؟
پاسخ:
بعد از امتحانی که خداوند متعال در باب سجده بر حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السّلام از ابلیس به عمل آورد و او در این امتحان نتوانست سربلند بیرون بیاید خداوند چنین می فرماید: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ»(سوره بقره/34). و [ياد كن] هنگامى كه به فرشتگان گفتيم: به آدم سجده كنيد، [پس] سجده كردند مگر ابليس كه سر پيچيد و تكبّر ورزيد و از كافران شد. عبارت ذیل آیه تصریح دارد که ابلیس از ابتدا کافر بوده و عبادات او برای حضرت حق خالص نبوده فلذا این آزمایش باعث شده که بر همگان خصوصاً خود ابلیس معلوم شود که کافر است و ایمان ندارد.
شیطان به این هم اکتفا ننمود و به استکبار روی آورد و با عباراتی که در ذیل به آنها اشاره می شود بر این عمل خود صحه گذاشت:
«قَالَ أَنَا خَيرٌْ مِّنْهُ خَلَقْتَنىِ مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِينٍ»(أعراف/12)؛ «گفت: من از او بهترم، مرا از آتش پديد آوردهاى و او را از گِل آفريدى». «قَالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِينًا»(إسراء/61)؛ «گفت: آيا براى كسى كه او را از گِل آفريدى، سجده كنم؟!». «قَالَ أَنَا خَيرٌْ مِّنْهُ خَلَقْتَنىِ مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِينٍ»(ص/76)؛ «گفت: من از او بهترم، مرا از آتش آفريدى و او را از گل ساختى.»
بنابراین گناه ابلیس فقط کفر او نبود بلکه پافشاری بر آن با استکبارش بود، لذا جا داشت همان موقع عذاب شود ولی به خاطر آن عباداتش خداوند متعال به او فرصت داد و همان موقع آو را عذاب ننمود.
@porsemanenoor
معمّا های قرآنی (26)
کانال پرسمان نور در پیام رسان های داخلی
@porsemanenoor
تأویل آیۀ 54 سوره مبارکۀ نساء
کانال پرسمان نور در پیام رسان های داخلی
@porsemanenoor
سؤال شمارۀ 1422:
اینکه قرآن میفرماید: «افرادى که در دنیا کور هستند، در آخرت هم کور خواهند بود»(إسراء/72)، کوری در آخرت، به چه معنا است؟
پاسخ:
مراد از کورى در قرآن کریم، کورى جسمانى در دنیا نیست، بلکه مراد این است که شخص عمداً خود را به کورى زند؛ یعنى با اینکه جلوههاى وجود خدا و حقانیت نبى صلّی الله علیه و آله و ولىّ علیه السّلام را میبیند و به حق و حقیقت میرسد، قلباً به آنها معتقد نمیشود. گویا اصلاً چشم او این آثار و کرامتها را ندیده است. او طورى با قضایاى دینى برخورد میکند، که گویى نه آنها را دیده و نه آنها را شنیده است؛ لذا از گفتن حق و اقرار به آن نیز خوددارى میکند و به تعبیر قرآن کور و کر و لال "عمدى" است.
در آخرت که مجازاتها اغلب از قسم تجسم اعمالاند، کور دلى او در ظاهرش نمایان شده و باعث عذاب و شکنجه او میشود و در محشر که آیات الهى و مؤمنان جلوهگرند، او کور است و توان مشاهده جمال دلرباى حق و چهره نورانى مؤمنان و نعمات بهشتى را ندارد و راهى به سوى بهشت پیدا نمیکند. لکن پس از ورود به جهنم براى تشدید عذاب، چشمش بر عذابهاى گوناگون و جهنّمیان معذّب باز میشود، چنانکه در دنیا نیز چنین بود، چشم خود را از حق و حقایق میدوخت و بر اباطیل و دنیا و دنیاگرایان میگشود!
پس ادراک از او سلب نمیشود، بلکه ادراک همه در قیامت به اوج خود رسیده و همه در مورد امور غیبى مثل وجود خدا، وحى، ملک، بهشت و جهنم و... به عین الیقین میرسند و احدى را یاراى انکار و تردید در این امور نیست.
@porsemanenoor
سؤال شمارۀ 1421:
از نظر عاطفى؛ کشته شدن بچه توسط حضرت خضر علیه السّلام چه توجیهى دارد؟!
پاسخ:
از مجموع آیات و روایات استفاده میشود که کشته شدن جوان به دست حضرت خضر علیه السّلام، حادثهاى اتفاقى و یا از روی میل نفسانى و یا غضب نبود؛ چرا که قرآن کریم، از خضر علیه السّلام به عنوان بندهاى از بندگان خود که مشمول رحمت و علم خاص الهى بود، نام میبرد؛ لذا کشته شدن آن جوان به دست خضر علیه السّلام، به دستور و حکم خداوند متعال و بدون اینکه گفتوگو و مشاجرهاى خاص میان خضر علیه السّلام و آن جوان انجام پذیرفته باشد، صورت گرفت، و خضر علیه السّلام با آگاهى و عمد اقدام به کشتن او نمود.
از آنجا که پدر و مادر جوان کشته شده، از مؤمنانى بودند که خداوند عنایت ویژهاى به آنان داشت و حضرت خضر علیه السّلام از مبتلا شدن آنان به عصیان و گمراهى، توسط آن جوان میترسید، و وجود این فرزند، سبب کفر و فساد و ضررهاى بیشترى در آینده میشد، خداوند اراده فرمود به جاى این جوان، فرزند دخترى به پدر و مادر او بدهد تا نسلهاى زیادى از او به درجه نبوت برسند. و بر اساس گزارشها، هفتاد پیامبر از همان یک دختر، قدم به عرصه وجود نهادند و وجود این پسر، مانعى از نزول این برکات الهى بود.
بنابر این، کشته شدن جوان، فواید و نتایج فراوانى را به همراه داشت که برخى از آنها عبارتاند از: محفوظ ماندن ایمان پدر و مادر او؛ جلوگیرى از ناراحتیهایى که پدر و مادر جوان به خاطر احساسات و عواطف خانوادگى دچار آن میشدند؛ سربلند بیرون آمدن از امتحان و قضا و قدر الهى؛ رسیدن به خیرى(دختر) که با کشته شدن جوان تحقق پذیرفت؛ آگاهى حضرت موسى از اسرار و علوم غیبى و حقایق باطنى؛ اجراى حدود الهى به دست حضرت خضر علیه السّلام؛ جلوگیرى از سنگین شدن پرونده سیاه أعمال جوان به خاطر کارهایى که در آینده مرتکب آن میشد، و... .
@porsemanenoor
قرآن در کلام بزرگان
مقام معظّم رهبری (حفظه الله):
«تلاوت قرآنى مطلوب است كه انسان با تدبر بخواند و كلمات الهى را بفهمد، كه به نظر ما مى شود فهميد. اگر انسان لغت عربى را بلد باشد و آنچه را هم كه بلد نيست، به ترجمه مراجعه كند و در همان تدبر كند؛ دو بار، سه بار، پنج بار كه بخواند، انسان فهم و انشراح ذهنى نسبت به مضمون آيه پيدا مى كند كه با بيان ديگرى حاصل نمى شود؛ بيشتر با تدبر حاصل مى شود؛ اين را تجربه كنيد. لذا انسان بار اول وقتى مثلاً ده آيه ى مرتبط به هم را مى خواند، يك احساس و يك انتباه دارد؛ بار دوم، پنجم، دهم كه همين را با توجه مى خواند، انتباه ديگرى دارد؛ يعنى انسان انشراح ذهن پيدا مى كند. هرچه انسان بيشتر انس و غور پيدا كند، بيشتر مى فهمد؛ و ما به اين احتياج داريم.»
ديدار اعضاى هيأت دولت ۱۷/مهر/۱۳۸۴
@porsemanenoor
تأویل آیۀ 71 سوره مبارکۀ أحزاب
کانال پرسمان نور در پیام رسان های داخلی
@porsemanenoor
سؤال شمارۀ 1420:
چرا در قرآن به داستان حضرت موسی علیه السّلام بیشتر از داستان پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله توجه شده است؟
پاسخ:
ذکر داستان یک فرد در قرآن کریم، بیانگر فضیلت او نیست و در مقابل اگر سخن از شخصى به میان نیامده، نشان از پایین بودن مقام او نخواهد بود؛ چرا که از یکسو شاهد داستان برخى انسانهاى منحرف و منفور؛ مثل فرعون، ابولهب، سامرى و شیطان در قرآن هستیم، و از سوى دیگر اثرى از زندگى بسیارى از پیامبران الهى در این کتاب آسمانى نمییابیم. دلیل آن چیزى جز مصالح و اهداف قرآن کریم در بیان معارف الهى نیست.
در انتها به دو نکته که در سؤال مورد تأکید قرار گرفته اشاره میکنیم:
شباهت فراوان مسلمانان به قوم بنیاسرائیل، سبب ذکر داستان حضرت موسى علیه السّلام در قرآن و تکرار آن شده است و این مطلبى است که آیات قرآن نیز به آن اشاره میکنند.
در همین ارتباط رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند: «اُمتم سنت بنى اسرائیل را پیشه كنند و در آن گام بردارند و پا جاى پاى آنان گذارند، مانند آنان رفتار نمایند به گونه اى كه اگر آنان به سوراخى خزیدند اینان نیز با آنان در آن سوراخ خزند.»
ادعاى نپرداختن به زندگى پیامبر در قرآن کریم، یک پیشداورى غیر منصفانه است؛ زیرا با دقت در شأن نزول آیات، روشن میشود که بسیارى از آیات قرآن در خصوص جوانب گوناگون زندگى حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و اهلبیت علیهم السّلام و اصحاب ایشان است.
@porsemanenoor
سؤال شمارۀ 1419:
با اینکه لازم نیست آیات الهى همیشه بیانگر جزئیات باشد، ولى در بسیارى از داستانهای قرآن، آیه در حد ریز، به بیان جزئیات پرداخته و حتى در مواردى به صورت تکرار علت این مطلب چیست؟
پاسخ:
در بیان یک حقیقت یا قانون و حکم، تمام جزئیات و خصوصیات مربوط به آنرا نمیتوان ارائه کرد. و این مطلب در قرآن کریم رعایت گردیده است؛ چرا که اگر قرار بود تمام جزئیات و ریزهکاری ها در یک قانون بیان گردد؛ لازم میآمد تا بارى تعالى براى هر یک از مسلمانان، و با در نظر گرفتن ویژگیهاى خاص رفتارى، زمانى و... او، کتابى جامع و مستقل نازل میکرد.
به خاطر چنین پیامد منفى، ارائه معارف و قوانین در آیات الهى، جلوهاى واقع نگرانه و عاقلانه به خود گرفته و آیات قرآنى در موارد فراوانى در قالب تصریح یا تشبیه یا مثل و یا داستان، به بیان معارف و قواعد کلى پرداختهاند. بله! گاهى به دلایلى، خداوند در مقام تبیین یک حقیقت و یا قانون، مصادیق آنرا ذکر فرموده است، مانند قمار که در نزد قوم عرب افتخارى بزرگ به شمار میرفت و زشتى این امر بر مردم پوشیده بود؛ از اینرو خداوند در آیهاى به نحو جزئى و خاص، راجع به شراب یا قمار سخن گفته است.
این بیان جزئیات نه تنها مخالف سنت کلى گویى نیست؛ بلکه در همان راستا بوده و براى خروج مردم از تحیّر و سرگردانى است. در حقیقت چون قرآن از نزد خداوند حکیم نازل گردیده پس هر کجا که لازم بوده و شرایط اقتضا می کرده به ارائۀ جزئیات آن مطلب پرداخته است.
@porsemanenoor
معمّا های قرآنی (25)
کانال پرسمان نور در پیام رسان های داخلی
@porsemanenoor
تأویل آیۀ 80 سوره مبارکۀ نساء
کانال پرسمان نور در پیام رسان های داخلی
@porsemanenoor
سؤال شمارۀ 1418:
معنای تمثل روح در داستان حضرت مریم علیه السّلام چیست؟
پاسخ:
منظور از «تمثل» در آیه 17 سوره مریم این است که: فرشتۀ الاهى به صورت انسانى در آمد و در مقابل حضرت مریم علیه السّلام ظاهر شد و ایشان تصور کرد که او سیرتاً و صورتاً انسان است. البته جبرئیل فقط از نظر صورت و شکل ظاهرى مثل انسان بود، نه اینکه حقیقتاً و واقعاً انسان باشد؛ چرا که این معنا باعث انقلاب و دگرگونى در ذات او میشد و این غیر ممکن و محال است.
تمثل در آیه، بر همان معناى لغوى آن که تصور و ظاهر شدن چیزى براى کسى است، منطبق میباشد. تمثل در قرآن کریم فقط در قصۀ مریم وارد شده است و لیکن در روایات اسلامى و تواریخ، تمثل و مشابه آن(تنصب، تصوّر، تبدى، سَنَح، ظهور،...) بسیار دیده شده و در معانى وسیع کلمه به کار رفته است.
از جمله: تمثل ابلیس در دارالندوة در لباس پیرمردى خیراندیش و خیرخواه که به اغوا کردن سران قریش پرداخت. و یا دنیا و باطن آن که به صورت زن زیبا و دلربایى در برابر على علیه السّلام آشکار شد. و نیز مال و فرزند و عمل انسان که در هنگام مرگ در چهره هاى مختلف و خاص در برابر او مجسم خواهد شد. و یا ظاهر شدن اعمال و عبادات انسان در قبر و روز قیامت و تمثل و تجسم آنها در شکلهاى مخصوص. همچنین تمثل قرآن در صورت نیکو و درجۀ بلندى در بهشت براى مؤمن قارى قرآن و نظایر اینها که در منابع اسلامى آمده است.
@porsemanenoor
سؤال شمارۀ 1417:
با اینکه زکات بر حضرت علی علیه السّلام واجب نبود(به دلیل فقر ایشان)، چرا ایشان در حال نماز صدقه دادند؟
پاسخ:
اولاً: طبق آنچه در سیرۀ حضرت على علیه السّلام آمده، ایشان هیچگاه فقیر و تنگدست نبود، بلکه همواره با تلاش و زحمت، اموال فراوانی به دست میآورد، ولی آنها را در راه خدا انفاق میکرد، و چیزی برای خود باقی نمیگذاشت. در حقیقت ایشان می خواستند خودشان را هم سطح زندگی پایین ترین اقشار جامعه قرار دهند.
داستانهای متعدد به دوش کشیدن نان خرما و بر در خانهی بینوایان بردن ایشان مشهورتر از آن است که ما بخواهیم گوشهای از آنرا نقل کنیم. همچنین ایشان بخش مهمی از اموال و دارایی خود را صرف آزاد کردن بردگان مینمودند تا آنجا که مینویسند هزار برده را از دسترنج خود آزاد نمود. به علاوه سهم او از غنائم جنگی نیز قابل ملاحظه بود.
بنابراین، اندوختهی مختصری که زکات به آن تعلق میگیرد و یا نخلستان کوچکی که واجب باشد زکات آنرا بپردازد چیز مهمی نبود که علی علیه السّلام آنرا نداشته باشد.
پس اگر در جایی صحبت از فقر ایشان شده، به دلیل انفاق بیش از حد آن بزرگوار است. آنچه در آیۀ شریفه در بارۀ زکات دادن ایشان آمده است، یکی از این موارد است و بیانگر آن است که حتی در حال رکوع نیز ایشان از دستگیری فقرا چشمپوشی نمیکرد.
ثانیا: در قرآن مجید در موارد زیادی به صدقات مستحبی هم زکات گفته شده است. مثلا در بسیارى از سورههاى مکى کلمهی "زکات" آمده است که منظور از آن همان زکات مستحبّی است؛ زیرا وجوب زکات بعد از هجرت پیامبر صلّی الله علیه و آله به مدینه، تشریع شد.
@porsemanenoor
مقام معظّم رهبری (حفظه الله):
«دوستان سعى كنند در همۀ اوقات - بخصوص در ماه رمضان - تلاوت قرآن را از ياد نبرند. قرآن نبايد از زندگى تان حذف شود. تلاوت قرآن را حتماً داشته باشيد؛ هر چه ممكن است. تلاوت قرآن هم با تأمل و تدبر اثر مى بخشد. تلاوت عجله يى كه همين طور انسان بخواند و برود و معانى را هم نفهمد يا درست نفهمد، مطلوب از تلاوت قرآن نيست؛ نه اين كه بى فايده باشد - بالاخره انسان همين كه توجه دارد اين كلام خداست، نفس اين يك تعلق و يك رشتۀ ارتباطى است و خود همين هم مغتنم است و نبايد كسى را از اين طور قرآن خواندن منع كرد ليكن تلاوت قرآنى كه مطلوب و مرغوب و مأمورٌبه است، نيست.»
ديدار اعضاى هيأت دولت ۱۷/مهر/۱۳۸۴
@porsemanenoor