بسم رب الشهد
هرشب جمعه یک خاطره ازشهید
نهی ازبی حجابی
زن وارد مغازه شد؛چهره ی شهید محمود کاوه در هم رفت .سرش را انداخت زیر .لبش داشت زیر دندانهایش پاره می شدهرچه زن می پرسید پسته کیلویی چند؟جواب نمی داد .اخرش هم گفت :ماجنس نمی فروشیم .
با عصبانیت بهش گفته بود مگه دست خودته .پس چرا مغازه ات را نمی بندی .همانطور که سرش زیر بود گفت :هروقت حجابت را درست کردی بیا تا بهت جنس بدم .کدام یک ازما چنین می کنیم که امربه معروف ونهی ازمنکر کرده باشیم شب جمعه است شادی روح این شهید ودیگر شهیدان واموات وگذشتگان خودتان سه صلوات محمدی باعجل فرجهم
دفتر نماینده شهرستان خمینی شهر