Gap messenger
Download

مادمازل؟! من نمی‌خواهم تو عاشقم باشی...می‌خواهم فقط به من فکر کنی!
ببین چه بی‌تابانه‌نظاره‌ات می‌کنم یک بار نشد سرت را بالا بگیری و نگاهم کنی؟
روسری سیلک آبی کاربنی...چشم‌هایی تیره،مژه‌های بلند‌تاب خورده.گلویم نبض میزد.حالم بهم می‌خورد از این حسرت طغیان کرده در وجودم.
همسر؟هم...سر...مثل مادمازل باش. جلوتر از یک متری‌ام نمی اید.پی به ذات کثیفم برده،به ذات کثیف از شسته نشدن با عشق،به ذات چرکینم از عقده.دلم خلوتگاهم را میخواست...که جای جایِ چادر عروسش را بوسه باران کنم.سردرد بهانه‌ی خوبی بود...سرم که توی بالشت فرو رفت دلم می‌خواست گریه کنم...خفه،خفه..مخبط بمیر.

19 June 2024 | 10:36