Gap messenger
Download

هنوز هم در یادم هست،پشتِ شیشه‌ی خانه‌ی‌مان با کاپشنی قرمز موهایی تیره و چشم های درشت و مژه‌هایی بلند که با هر چشم چرخاندنش نگاه را خیره میکرد،هاااا...میگفت و نقاشی میکشید.
مادرِ شیرینم می‌گفت منحوسِ زیبایی‌ست.شیرینم تلخ می‌گفت! راهیه راهی طولانی بودم و سختی های زیادی در پیش داشتم.کلافگی و دوری از مادر...ترس!
روزِ رفتنم ماهیِ‌کوچک را به جبر و دور از اخمو‌خان در اغوش گرفتم، مادرش به او گفت آرام باش و آرام گرفت. روسری‌ به سرش کرده بودند،روسری ای سبز رنگ با گل‌های درشتِ قرمز. وقتی صدایش کردم خاله‌قِزی؟ برای اولین بار صدایش را شنیدم که گفت: بگو ماهی،ماه‌پیشونی.
ماه‌پیشانی...ماهی! از اخمو خان متنفر شدم که ماهی قرمز داشتند و قایمش میکرد.

28 May 2024 | 11:04