قصه از کجا شروع شد؟
یکی بود و یکی نبودش را شنیدم و سالهاست که در خوابم!
یکی که بود من بود...آن که نبود تو بودی و پروردگار،بگذار بگویم غصه از کجا شروع شد.از یک بعد از ظهرِ بهاری تویِ حیاطِ بزرگی که کودکی یک روزه خوابیده بود بر روی زمین، لای پارچه ای نازکِ سفید... پسر بچه ای گریان دور تر ایستاده بود.
و زیر لب تکرار میکرد...نحس...نحس...