باید آرام میگرفت: نه،پسر،بوی گُل میده.بوی یاس.ولی چروک شد، تا کُن بزارش.
بیشتر در آغوشش میگیردش: - عطرش آرومم میکنه.
زمزمهمیکند چیزهایی که به او هیچ نمیآید...
-راست میگفت...من از جنس مردان خرابم...به عکساش هم که نگاه میکنم لبهایم به هوای بوسه میلرزند...از کنارم که عبور میکند، به اشتیاق بویش مستِ مست،مست میشوم، من دلم رابطه میخواهد...یک اتصالِ مرموز.میخواهمش...