مدرک وارد شدی؟ پس الآن سند و مدرکت چه شد؟ همه آنها باطل شد؟ تو خودت روی مواضعت هستی بعد میگویی که استاد ما هر چند سال یک بار تغییر مواضع میدهد؟ هوا روی مواضع خودش هست، تاریخ روی مواضع خودش هست، الان این تهاجم سرما برای آبان است یا برای بهمن است؟
این بهم ریختگی طبیعت نشانگر چیست؟ همه چیز در غیبت بیثبات و ناهنجار است.
«لَقالُوا اِنَّما سُكِّرَتْ اَبْصارُنا» حرف دیگری ندارند بزنند، جواب ندارند بدهند، منطق ندارند چون ما هرچه بوده از فضای قفس شسته رفته گفتیم و هیچ پیغمبری اینطوری امّت خودش را از بلاهای غیبت محافظت نکرد که ما کردیم و این هم دستمزد ماست.
از داخل قفس مراقبیم که گرگها، زمنالذئاب، گرگهای منبعث از فرمان غیبتمداران این پرندگان مهاجر الیالله را نگیرند، این همه مراقبت کردیم تازه حالا به خود ما برگشتند و میخواهند به خودمان لطمه بزنند.
«لَقالُوا اِنَّما سُكِّرَتْ اَبْصارُنا» گفتند ما گیج شدیم، مست شدیم، روی مخ ما کار کرد، روی اعصاب ما راه رفت، ما را جادو کرد.
«بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ» میگوید ما جادو شدیم.
ببینید، اینها سوراخ دعا را گم کردند. اگر یادتان باشد ما چند سال قبل یک نسخهای داشتیم که خود روزگار غیبت جادوگر است. جادو هم یعنی کوچک را بزرگ میکند بزرگ را کوچک میکند، حقّ را باطل میکند باطل را حقّ میکند، بالا را پایین میآورد و پایین را بالا میبرد، وقتی از جادو درآمدیم میگوید اِ، من چرا اینطوری کردم؟ من چرا به خطا رفتم؟ من چرا اشتباه کردم؟ من چرا اینطوری کردم؟ این «من چرا، من چراها» را قبل از اینکه به آن چاه بیفتی الان به خودت بگو، به نفْست بگو، بگو در این چند مورد که به من میخواهد تهاجم بشود و تیراندازی بکند، روی این چند مورد که اعتراض و ایراد و ابهام آفرینی هست دقت کنید. «بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ» ما جادو شده بودیم، فریفته شده بودیم والّا قبول نمیکردیم و وارد این راه نمیشدیم.
خدا همه شما را حفظ کند از بلاها دور باشید، برای همه شما دعا میکنم که در مبارزه با غیبتمداران و ازلامشان موفق و سربلند باشید و این آزمون هر چه زودتر با رسیدنتان به ظهور خفی یا جلی به پایان برسد.
خدانگهدار
#هشدار
#غیبت
#غیبتمدار
#اخلاص
#مخلص
#عدم_تطابق
#ناسخ_و_منسوخ
الَّذِينَ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ» دقیقاً همین خانهای که آباء و اجدادت نشستند و فریب این دارالغرور را خوردند و کتکش را خوردند و ناکام رفتند شما دارید همان برنامه را تکرار میکنید. «تَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنَا بِهِمْ» خدا میگوید من خیلی روشن به شما گفتم که ما با آنها چه کردیم، تاریخ را بخوانید جنگها، بیماریها، بیچارگیها، نزاعها، عوارض منفی، طبیعی و انسانی، بخوانید! دوباره باید روز از نو روزی از نو برای شما هم تکرار بشود؟ خودسوزی است آنگاه که مصائب عصر را بنگریم و چشمهایمان را به روی حقایق آن ببندیم.
--------------------------------------------
یک نسخه دیگر هم برایتان بخوانیم.
درس چهارم:
متولدین غیبت جملگی مست و جادو شدهاند که در رذائل نفسانی مبتلا به آن گردیدهاند.
- «لَقالُوا اِنَّما سُكِّرَتْ اَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ».
سوره حجر آیه ۱۵.
«لَقالُوا اِنَّما سُكِّرَتْ اَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ»، میگوید وقتی که پیامآوران ذات تدریس میکنند و حوزهٔ الهیّات تشکیل میدهند، آنهایی که ساخته و پرداخته غیبت هستند میگویند که «لَقالُوا اِنَّما سُكِّرَتْ اَبْصارُنا» چشمهای ما را مست کرده یعنی این پیامبر، یعنی واقعیت را که نشانش میدهی که دارالغرور است، متاعالغرور است، زیر پایت پوست خربزه است، همهٔ آنها کلک است میگوید نه تو روی مخ ما کار کردی! تو مغز ما را شستشو دادی. اینهایی که میگوییم همهاش پادزهر است ها! برای اینکه مواظب باشی، چلهاش تمام شده ولی آزمون تمام نشده ها! تازه الآن قویتر شده چون غیبتمداران عوامل ایجاد کردند به داخل صفوف منتظران و با همین مسئله که مطرح میکنند که من جواب دادم، مسئله «ترور شخصیت پیشوا، مسئله بازگشت از جبر به اختیار، مسئله دوگانگی بین کلمات در طول چند سال»، همین چند تا دستاویزشان است، این چند تا چاهی است که برای شما کندند، غیبت کنده، شرالازمنه کنده و به وسیله زمنالکلاب، به وسیله سگهایشان آمدند تا شما را در این چاه بیندازند، متولدین غیبت جملگی مست و جادو شدهاند که در رذائل نفسانی مبتلا به آن گردیدهاند.
«لَقالُوا اِنَّما سُكِّرَتْ اَبْصارُنا» حقیقت را که نشان میدهیم میگوید که نه ما جادو شدیم! تو چند سال در این حوزه بودی، چه جواب داری بدهی؟ آن موقع با سند و
را آورده جلوی وحی.
خیلی خب، شما نگاه کنید عقلای کُرهٔ زمین ابرقدرتها هستند، چطور ابر قدرتها الان در گِل ماندهاند؟
بعضی از سرزمینهایشان از نظر امنیت، اقتصاد و اجتماع خراب است، بعد جاهایی هم که سیطره دارند طبق معادلات پیش نرفته و تمام خلاف شده، خلاف پیشبینیها، اینها عقول جامعه بشریّت بودند، اینها سر سوزنی به جبر اعتقاد نداشتند. آیا شکست آنها را نمیبینید؟ درجا زدن آنها را نمیبینید؟ بیآبرویی و بیاعتباری آنها را نمیبینید؟ شما میخواهید در مسئله اختیار از ابرقدرتها هم قویتر بشوید؟
---------------------------------------------
🟣 درس سوم:
ساکنین مَسکن خسارت دیدگانند!
- «وَ سَكَنْتُمْ فِي مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ وَ تَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنَا بِهِمْ وَ ضَرَبْنَا لَكُمُ الْأَمْثَالَ».
سوره ابراهیم آیه ۴۵.
«وَ سَكَنْتُمْ فِي مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ وَ تَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنَا بِهِمْ» میگوید: شما که در غیبت به دنیا آمدید دقیقاً پایتان را گذاشتید جای پای غیبتزدههای دیروز، زندگان دیروز، ساکنین دیروز این آب و خاک منحوس که نامش غیبت است، عبرت بگیرید! شما تازه به دوران رسیدهاید و این خانه بکر نیست برای شما، بلکه آزموده شده است، آزمایش شده است، دیگران آمدهاند در سدههای گذشته، در هزارههای گذشته همچنان بیچاره بودند و گرفتار همین بدبختیهایی که امروز بشر بوده، منتها محدودتر، الآن چون جهان گسترش پیدا کرده و گرفتاریها و ناهنجاریها به فراخور پیشرفت جهان و جامعه جهانی بیشتر شده است.
«سَكَنْتُمْ فِي مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ» اینها به خودشان ظلم کردند بعد به دیگران ظلم کردند. به خودشان چطور ظلم کردند؟ که عبرت نگرفتند! چون اینها هم که دیروز آمدند جا پای پریروزیها گذاشتند، پریروزیهایی که آمدند جا پای پس پریروزیها گذاشتند، فرداهای امروز، اهالی سدهٔ امروز پا جای سدهٔ گذشته گذاشتند، سدهٔ گذشته پا جای... هیچ کدام عبرت نگرفتند یعنی از معادلات ناهنجار غیبت عبرت نگرفتند، دل بستند. این دارالغرور همه را اسیر کرده، لذا به خودشان ظلم کردند و ظلم به خودشان این بود که بیعت با ذات را رها کردند، تعقیب و دنبالهروی ظهور را رها کردند.
«سَكَنْتُمْ فِي مَسَاكِنِ
وَالله اَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُوا اِنَّمَا اَنْتَ مُفْتَرٍ» هر وقت یک آیهای به فراخور یک زمان آمد و در زمان بعد با توجه به شرایط حاکم، نیازهای حاکم، ویژگیهای حاکم بر زمان و مکان و انسان، یک آیه دیگری آمد که آن را نقض کرد، اعتراض میکنند آنهایی که از این جابجاییها و تعارضات میگریزند و درک واقعیت نمیکنند، به آن پیغمبر میگویند «اِنَّمَا اَنْتَ مُفْتَرٍ» همه اینها کلک و دروغ است، از خودت درآوردی. این یکی از آفاتی است که در طول غیبت دیده شده است. آنهایی که میخواهند واکسینه بشوند و در برابر تهاجمات علقه مُضغههای غیبتمداران بایستند که یکی از ایراداتشان این است که میگویند: «چند سال قبل یک مباحث دیگری بود و الآن معارض آنها است، یک نسخههای دیگری در کتاب دایرةالمعارف ظهور بود و الان مباحث فرق میکند یا ضدّیت دارد!»
مسئله این نیست که باید یک روال خاص ادامه پیدا کند، برای گریز از مرکز عذاب غیبت و اعتلاء و صعود به وعدهگاه حق در حال حرکت هستیم، در حال حرکت خیلی چیزها ثابت میشود، نردبان است شما نمیتوانی بگویی که چرا پله اول اینطوری بود و پله دهُم آنطوری است، به هرحال داری بالا میروی پلهها فرق میکند ولی هدف مشخص است، نیل به ظهور است، سیر الیٰ ذات است.
«وَ اِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَكَانَ آيَةٍ وَالله اَعْلَمُ» کار، کار خداست، تو برای چه استاد راهنما را زیر سؤال بردی و این را بهانه کردی برای دست اندازی! دیگر چیز دیگری نبود بگویی؟
«وَالله اَعْلَمُ» جبر مطلق است، پیغمبر کیست، امام کدام است! خدا اراده میکند یک چیزی را بگوید و یک چیزی را رد کند. ما همه دست آویز جبر هستیم. «وَالله اَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ» دست خداست. فکر ما دست خداست، اگر گمان کنید که ما مختاریم اشتباه سنگینی را مرتکب شدید که قربانیان غیبت مرتکب شدند، اشتباهی که بزرگان اعاظم و اکابر در جهان بشریّت مبتلا شدند، آنهایی که به اختیار متمسّک میشوند و میگویند «حالا چند سال در اعتقاد به جبر بودیم، حالا چون چیزی گیرمان نیامده برویم جزء مختاریون و کتابی بخوانیم که اختیار را توضیح داده، تشریح کرده، ثابت کرده»، اختیار ثابت کردنی نیست، اگر شما با مؤاخذ و مصادر قرآن و وحی و قصص گذشتگان و روایت کاری ندارید عقلانیّت را که نمیتوانی حذف کنی، مختار کسی است که تکیه به عقل میکند، عقل
متن فرمایشات 2:
1696 1394
درس اول:
برای مقابله با تهاجمات فکری و القایی غیبتمداران و قربانیان آنان، باید در بند اخلاص و ارادت منجی بود.
- «اِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ اِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ».
سوره حجر آیه ۴٢.
«اِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ» خداوند وقتی که به شیطان برای اغوای بشر و خالی کردن درون دلها و تیراندازی به سوی بیعتها و سنگاندازی در پایگاه یقین نفوس مأموریت داد، فرمود: بدان که آنهایی که در بند من باشند زور تو به آنها نمیرسد. آنهایی که در بندگی باشند.
«اِنَّ عِبَادِي» یعنی همه هدف غیبتمداران قرار میگیرند و تمام موجودیها بمباران میشود، مگر «عِبَادِي»! عبادی کیست؟ بندگان من!
عبد یعنی برده، بنده، بندی، کسی که به جبر مطلق اعتقاد دارد و درافتاده و تفویض امر کرده و خودش را خلع کرده، یعنی لساناً، زباناً، والّا عملاً که تفویض هست ولی این خودش به میل خودش طوق جبروتیّت الهی را به گردن خود انداخته یعنی «اَلرَّاضِی بِقَضاء اللهِ» یعنی راضی است، یعنی «كَالمَيِّتِ بَينَ يَدَيِ الغَسّال» دست و پای بیهوده نمیزند، دست و پا هم بزند از این زنجیر اسارت رَب نمیتواند خارج بشود، «وَ لَا يُمْكِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُكُومَتِكَ» این ثابت شده است، این شعار نیست، این موضع انسانها در کل هزاران سال ثبت عینی و علنی و دائمی عبودیّت بشر در ربوبیّت ربّ است.
«اِنَّ عِبَادِي» آنهایی که همه وجودشان را به منجی سپردند و عرض ارادتشان دائمی است و نق و نوق هم نمیزنند و مسیر را کاملاً پذیرفتهاند، با اصل و فرعش، با جزء و کلّش، با همه شرایطش گفتند که «ما بیعت کردیم و تا آخر خط هستیم»، اینها زور بازوی قدرتمندان غیبت را دفع میکنند و از یک قوای درونی برخوردار میشوند.
---------------------------------------------
🟡 درس دوم:
وقتی که آیهای از کار میافتد بهانه به دست معارضین ظهوری میافتد که مگر خدا هم اشتباه میکند که حرف قبلی خود را اصلاح مینماید، پس انگشت ابهام و اتهام بر پیامآوران است.
- «وَ اِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَكَانَ آيَةٍ وَالله اَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُوا اِنَّمَا اَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ اَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ».
سوره نحل آیه ١٠١.
میگوید: «وَ اِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَكَانَ آيَةٍ
برابر شد «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» آنگاه روح را که ظهور است در وجودتان میدمد.
#روح
1692 94-08-13
اتصال به ذات محیط درونی آرام میطلبد، آرامش در تحصیل مشتاقانه علمالیقین است، با حوصله باید از مقطع اسماء و صفات عبور نمود.
- «فَاِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي».
سوره حجر آیه ۲۹.
«فَاِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» خداوند میگوید: زمانی که معتدل شدی به تو روحم را انتقال میدهم. این روحی که معروف است «نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي»، این چند بُعد دارد:
یک بُعدش همین روح است که بر پیکر همه میرود که اصالتاً از باد و هوا است و جایگاهش هم بالای سر ما است و در وقتی که جنین آماده میشود این از طریق دهان مادر میآید و داخل بچه میرود.
ولی یک روحی هم هست به معنای رحمت ظهوری، آن را به هر کسی نمیدهند. به چه کسی میدهند؟ فرمود «فَاِذَا»، «فَاِذَا» یعنی زمانی که، یعنی همینطوری حراجی نریخته بلکه زمان میطلبد. اینکه من به عزیزانم عرض میکنم که حوالههای فرج خصوصی آمده زمان میبرد، بالقوه برای همه آمده، آنهایی که این چله و آزمون بر آنها به خیر گذشت و برای بنده هم شاه کلیدش آمد منتهای مراتب بالفعلش «فَاِذَا» دارد زمانی که، تایمش را هم خدا میداند و دلیلش را هم خدا میداند.
«فَاِذَا سَوَّيْتُهُ» میگوید که اگر میخواهی تو را به سمت ذات ببرم باید مساوی و معتدل بشوی. مساوی یعنی همه چیز در وجودت، در روح و جسمت بالسّویه باشد، یعنی نه افراط و نه تفریط، نه تند و نه کند، نه جلوتر از استاد راهنما برو که بگویی این ما را کُند میبرد، من حوصله ندارم، من عجله دارم از روی او عبور میکنم و میروم خود به خود ذات را پیدا میکنم، نه کُند که بمانی، و چرا میمانی؟ چون زیر سؤال میبری، چون از اول اتّصال واگن به لوکوموتیو نبوده، شل بوده، آن زنجیری که وصلش میکند آن کُند عمل کرده و محکم نبود.
«فَاِذَا سَوَّيْتُهُ» هر وقت که «لَا شَرْقِيَّةٍ وَ لَا غَرْبِيَّةٍ» شدی، «كُنْتُم اُمَّةً وَسَطاً» شماها متوسط آفریده شدهاید یعنی بین حیوانیّت و الهیّت باید چنان این مرز را به دقت وارسی و بررسی کنید، محافظت کنید که نه از شئون انسانی کم کنی تا وقتی رعیّت غیبت هستید و نه اینکه تعجیل کنید که بخواهید از پیش خودتان مسائل را جا بدهید و در بینشتان و در تفکراتتان جاسازی کنید. «فَاِذَا سَوَّيْتُهُ» وقتی که مساوی شد و این نخ با سوزن
بعد هم به ظاهر آمدند بیعت کردند و بغل کردند، مخالفین این قاعده و قانون آمدند بوسیدند، تبریک گفتند و شعر گفتند ولی از غدیر تا بیست و هشت صفر چقدر راه است؟ در آنجا شمشیرها را کشیدند. پیغمبر گفت که میخواهم ظهور را دو قبضه کنم، آیا بگویم که وصیّ من کیست؟ یک نفر از آنهایی که خیلی آدم معروف و مهمی بود بلند شد و گفت به حرفش گوش ندهید دیوانه شده، خل و چل شده، دارد از دنیا میرود، چرند میگوید.
«لَا تَخَفْ»، پس این «لَا تَخَفْ» در همه جا کارآیی نداشته است. چرا؟ چون غیبت است! در غیبت، بیمههای خدا، سفارشات و دلداریهای خدا هم، یا بیرنگ میشود یا کمرنگ میشود.
انشاءالله همهٔ شما ظهوری باشید، این فتنهها به نفع منتظران خاتمه پیدا کند و تیرهای غیبتمداران به سنگ بخورد. انشاءالله فرج همه شما نازل بشود.
در حفظ حقّ باشید.
#طهور
#غیبت
#زیبایی
#زشتی
#ترس
بعد هم به ظاهر آمدند بیعت کردند و بغل کردند، مخالفین این قاعده و قانون آمدند بوسیدند، تبریک گفتند و شعر گفتند ولی از غدیر تا بیست و هشت صفر چقدر راه است؟ در آنجا شمشیرها را کشیدند. پیغمبر گفت که میخواهم ظهور را دو قبضه کنم، آیا بگویم که وصیّ من کیست؟ یک نفر از آنهایی که خیلی آدم معروف و مهمی بود بلند شد و گفت به حرفش گوش ندهید دیوانه شده، خل و چل شده، دارد از دنیا میرود، چرند میگوید.
«لَا تَخَفْ»، پس این «لَا تَخَفْ» در همه جا کارآیی نداشته است. چرا؟ چون غیبت است! در غیبت، بیمههای خدا، سفارشات و دلداریهای خدا هم، یا بیرنگ میشود یا کمرنگ میشود.
انشاءالله همهٔ شما ظهوری باشید، این فتنهها به نفع منتظران خاتمه پیدا کند و تیرهای غیبتمداران به سنگ بخورد. انشاءالله فرج همه شما نازل بشود.
در حفظ حقّ باشید.
#طهور
#غیبت
#زیبایی
#زشتی
#ترس
چالشهای زمان، در حین اجرای فرامین رسالت، دچار خوف شدند.
پیامبر ما، وقتی که از مکه به مدینه میآمد، در حجة الوداع و در واقعه غدیر ترسید، وقتی که فرمان به اعلان ظهور شد چون میدانست که اکثریّت قاطع این پشتسریهایش، این حج کردهها، این انصار، این مهاجر و یاران، اکثر آنها تابع این تابلوی قرآن هستند «وَ اَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ»، «وَ اَكْثَرُهُمْ لا يَشْعُرُونَ»، برای همین پیغمبر ترسید. یک بار جبرائیل آمد «يَا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ» بگو، پیغمبر، بنده خدا میترسد نه اینکه بخواهد تعلل کند، نه اینکه بخواهد در اجرای فرمان خدا دست دست کند، نه، میترسد چون مردم را میشناسد، میداند اینها با نفاق جلو آمدند. دفعهٔ دوم جبرائیل گفت: «يَا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ» بگو، چرا معطل هستی؟ اینجا جایش است، اینجا غدیر خم است، باید اعلام ظهور کنی. باز پیغمبر ترسید، با اینها بزرگ شده، اینها را میشناسد و میداند که اینها بیدین هستند.
بابا قرآن دارد میگوید «قالَتِ الْاَعْرابُ آمَنَّا» پیغمبر! عربها میآیند میگویند «ما ایمان داریم»، همان مسلمانهایشان! «قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا» از قول من بگو. ای پیغمبر، تو از آنها میترسی؟ بگو خدا میگوید، «قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا»، بگو به آنها. «قُلْ» که نگویند پیغمبر از خودش میگوید، بگو خدا میگوید شما ایمان نیاوردید، «وَ لكِنْ قُولُوا اَسْلَمْنا» فقط بگویید ما مسلمان شدیم. مسلمان هستیم و شمشیرهایمان را در غلاف گذاشتهایم، با تو نمیخواهیم بجنگیم، همین!
«وَ لكِنْ قُولُوا اَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْاِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ» این خیلی عالی است، خیلی سند بزرگی است که پیغمبر بندهٔ خدا این پایان بیلان کار رسالتش بود. «وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْاِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ» منِ خدا میگویم اصلاً ایمان در وجود شما وارد نشد! حالا پیغمبر میترسد. دفعهٔ سوم خدا پیغمبر را تهدید کرد که در این آیه هست «وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ». بار سوم است «وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ» اگر اعلام ظهور نکنی «وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» یک قِرون برای من کار نکردی، یک قدم نبُردی و اجرای فرمان نکردی! خدا تهدید کرد، پیغمبر بنده خدا تسلیم شد و اعلام کرد که بایستید میخواهم یک خبر مهمی را اعلام کنم؛ خبر ظهوری!
چالشهای زمان، در حین اجرای فرامین رسالت، دچار خوف شدند.
پیامبر ما، وقتی که از مکه به مدینه میآمد، در حجة الوداع و در واقعه غدیر ترسید، وقتی که فرمان به اعلان ظهور شد چون میدانست که اکثریّت قاطع این پشتسریهایش، این حج کردهها، این انصار، این مهاجر و یاران، اکثر آنها تابع این تابلوی قرآن هستند «وَ اَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ»، «وَ اَكْثَرُهُمْ لا يَشْعُرُونَ»، برای همین پیغمبر ترسید. یک بار جبرائیل آمد «يَا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ» بگو، پیغمبر، بنده خدا میترسد نه اینکه بخواهد تعلل کند، نه اینکه بخواهد در اجرای فرمان خدا دست دست کند، نه، میترسد چون مردم را میشناسد، میداند اینها با نفاق جلو آمدند. دفعهٔ دوم جبرائیل گفت: «يَا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ» بگو، چرا معطل هستی؟ اینجا جایش است، اینجا غدیر خم است، باید اعلام ظهور کنی. باز پیغمبر ترسید، با اینها بزرگ شده، اینها را میشناسد و میداند که اینها بیدین هستند.
بابا قرآن دارد میگوید «قالَتِ الْاَعْرابُ آمَنَّا» پیغمبر! عربها میآیند میگویند «ما ایمان داریم»، همان مسلمانهایشان! «قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا» از قول من بگو. ای پیغمبر، تو از آنها میترسی؟ بگو خدا میگوید، «قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا»، بگو به آنها. «قُلْ» که نگویند پیغمبر از خودش میگوید، بگو خدا میگوید شما ایمان نیاوردید، «وَ لكِنْ قُولُوا اَسْلَمْنا» فقط بگویید ما مسلمان شدیم. مسلمان هستیم و شمشیرهایمان را در غلاف گذاشتهایم، با تو نمیخواهیم بجنگیم، همین!
«وَ لكِنْ قُولُوا اَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْاِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ» این خیلی عالی است، خیلی سند بزرگی است که پیغمبر بندهٔ خدا این پایان بیلان کار رسالتش بود. «وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْاِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ» منِ خدا میگویم اصلاً ایمان در وجود شما وارد نشد! حالا پیغمبر میترسد. دفعهٔ سوم خدا پیغمبر را تهدید کرد که در این آیه هست «وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ». بار سوم است «وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ» اگر اعلام ظهور نکنی «وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» یک قِرون برای من کار نکردی، یک قدم نبُردی و اجرای فرمان نکردی! خدا تهدید کرد، پیغمبر بنده خدا تسلیم شد و اعلام کرد که بایستید میخواهم یک خبر مهمی را اعلام کنم؛ خبر ظهوری!
ببینید، آدمهای موفق نابود شدند. موزهها را ببینید، نتیجهٔ زندگی گردنکشان، گردنکلفتان، گردن فرازان و تاریخنویسان آنجاست، خودشان کجا هستند؟ موفق نشدند که از دسترنجشان لذت ببرند و رفتند.
------------------------------------------------
🟣 درس سوم:
بیمهای که به پیامبرش میدهد نسبی و کوتاه مدت است زیرا که عصر بدیها روی ضمانتها و حوالههای ربوبی نیز تأثیر مخرب میگذارد.
- «قُلْنَا لَا تَخَفْ اِنَّكَ اَنْتَ الْاَعْلَىٰ».
سورهٔ طه آیهٔ ۶۸.
«قُلْنَا لَا تَخَفْ اِنَّكَ اَنْتَ الْاَعْلَىٰ»، این هم نشانههای ظهور است، یک بُعدش این است و یک بُعدش هم عدم تطابق است. خدا میگوید «گفتیم که نترس» به موسی گفت. خطاب به همه انبیاء؛ نترس «لَا تَخَفْ اِنَّكَ اَنْتَ الْاَعْلَىٰ» تو بالا هستی. میگوید وقتی که دشمنش فرعون مانور میداد و همه چیز داشت و این هیچ چیزی نداشت و حتی معجزه استخراج میکرد، به او گفتیم «نترس، تو بالاتر هستی». این «لَا تَخَفْ» یکی از مختصات ظهور است، به ظهوریان میگوید «لَا تَخَفْ». شما از هر چیزی در غیبت میترسیدی و میترسی در آنجا نمیترسی چون وجود ندارد، یعنی عامل ترس وجود ندارد. اینجا محل ترس و لرز است و آنجا دنیای منهای ترس و لرز است.
در طول عمرت چقدر ترسیدی؟ چقدر نگران بودی؟ چقدر وحشت کردی؟ به خاطر چه؟ به خاطر همه چیز؛ خبر بد، افت و خیزهای ناگهانی، خسارتها، ضعفها، ناهنجاریها و ناکامیها، همهٔ اینها ترس دارد. میگوید «اِنَّكَ اَنْتَ الْاَعْلَىٰ» به ظهوری و به ظهوریان گفته میشود؛ «شماها بالا هستید»! برای چه نترسید؟ برای اینکه شما بالا رفتید. ترس، مال پایین است، مال قسمت تحتانی آفرینش است. دنیا از دنی میآید. «دنی»: دنائت، پایین، پست، زیر پا.
در خلقت الآن جایگاه ما پستترین جا است برای همین هر چه آشغال است، هر چه زباله است، هر چه فضولات است، هر چه کثافات است داخل غیبت است. بالا، اعلی، اعلی علیین است.
«قُلْنَا لَا تَخَفْ اِنَّكَ اَنْتَ الْاَعْلَىٰ» تو آمدی به بالا. پیامبران وصل به بالا بودند و پایشان در خوف و خطر در غیبت، رویشان به جانب علو و اعلی علیین و عرش، از بالا میگفتند «نترس» ولی پایین در دوائر ترس گیر کرده است. به همهٔ انبیاء این بیمهنامه را دادند که «لَا تَخَفْ»، ولی قصص انبیاء نشان میدهد که اکثریّت قاطع آنها در
است که جلوی آنها انداخت.
«قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» زن و شوهر هستید؟ خیلی باهم خوب هستید؟ عاشق و معشوق هستید؟ من یک کاری میکنم که به جان هم بیفتید. فرزند و والدین هستید؟ آرزوی همدیگر هستید؟ عصای پیری هستید؟ نور چشم هستید؟ پل آرزوها هستید؟ چنان بین شما اختلاف میاندازم که بچه، پدر و مادرش را بکشد. این خاصیّت غیبت است! غیبت، سرزمین عداوتها است، غیبت محل رویش بدبینیها است.
حالا تو نمیخواهی که به استادش بدبین بشود؟ کاه را کوه کند و یک ریالی را بکند یک میلیاردی؟ بهانه است برای عداوت! باید دل بکنی از این مادر قلابی که اسمش غیبت است، این مادر نیست. اگر دل نکَنی همین مادر چنان بساطی از عداوت و دشمنی میچیند که برادر را به جان برادر میاندازد، همسایه را به جان همسایه میاندازد، کشتی نشسته را به جان کشتی نشسته میاندازد، شیعه را به جان شیعه میاندازد و شاگرد مدرسه توحید را به جان همکلاسیاش میاندازد. هر وقتی یک جایی از دشمنی دیدید هر چیزی که با شما دشمنی کرد، کسی با کسی دشمنی میکند؛ آثار دشمنیها در دادگاه خانواده است، صف عظیم طلاق، اینها را که میبینید به یاد بیاورید که تمام اینها بوی گند غیبت است، غیبت را میخواهی بشناسی؟ خیلی آسان و خیلی راحت است! وقتی غیبت را بشناسی دل به آن نمیبندی و به خاطرش ظهور را از دست نمیدهی.
ایستگاههای پایانی غیبت را ملاحظه کن.
بارها من به شما گفتهام؛ قبرستان! گاهی وقتها نه برای تلاوت آیه و زیارت اهل قبور، نه، گاهی وقتها برای عبرت بروید. سنگها را نگاه کنید، هر سنگی یک آدم است، هر سنگی یک انسانی بوده که مثل شما در زمین زندگی میکرده، فریب غیبت را میخورده، کوه آرزو داشته و اقیانوسی از تلاش داشته است. در بین اینها نگاه کنید؛ سنهای پایین، از پیرها بیایید پایینتر؛ میانسال، بیا پایینتر؛ جوان، بیا پایینتر؛ نوجوان. خط پایانیِ غیبت است.
بیمارستانها را ببینید چه خبر است! اینهایی که اینجا افتادهاند و دارند ناله میکنند زندگی خوبی داشتند و تا چند وقت قبل از بیماری نمیدانستند ناله چیست! تیمارستانها، چه آدمهای مُوَقری! چه آدمهای با شخصیّتی! همه چیزشان خوب است ها! مثلاً تیپ، حرف ندارد، ولی عقل ندارند. زندانها؛ آدمهای عاقل، یک دفعه زیر پایشان خالی شده است. تاریخ را
میکردند، غارت میکردند، زنهای حامله را با شمشیر شکمشهایشان را پاره میکردند و بچههایشان را بیرون میآوردند و میگفتند همه چیز شما بر ما حلال است چون شما خارجی هستید. آنها که از دین حنیف خروج کرده بودند به بقیهٔ مردم میگفتند خارجی، میگفتند شما خروج کردید، شما پیرو علی هستید.
---------------------------------------------
🟡 درس دوم:
غیبت، محل رویش دشمنیها است. کینههای بیدلیل و درگیریهای غیر مترقبه و اختلافات بیپایه.
- «قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ...».
سورهٔ بقره آیه ۳۶.
«قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ».
من عرض کردم بعضی از این مباحثی که دوباره میآورم تکرار است اینها فقط به خاطر اهمیّت زمان است والّا بحث اینها شده است.
خدا میگوید «من گفتم!» خیلی جالب است ها! صاحبخانه که باید به اهل خانه آرامش بدهد، میگوید من فرمان دادم به هم بریزید، شورش کنید، فتنه کنید، «قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ». به آدم و حوا که دست پروردهٔ خودش بود و قرار شد که اینها در ظهور زندگی کنند و با مکر خودش اینها آزمون را بد پس دادند که عامل آزمون هم، بدبخت صدایش درآمد، در قرآن هست، یادتان که هست؟ معترضاً گفت: «بِمَا اَغْوَیْتَنِی لَاُغْوِیَنَّهُمْ» حالا که سر من را کلاه گذاشتی سر خلایق را کلاه میگذارم، حالا که من را گول زدی سر مردم را کلاه میگذارم، حالا که پوست خربزه زیر پای من گذاشتی زیر پای مردم پوست خربزه میگذارم. «فَبِمَا اَغْوَیْتَنِی لَاُغْوِیَنَّهُمْ اَجْمَعینَ» یعنی من نمیخواستم شیطان بشوم، تو در این شطرنج، من بدبخت را شیطان کردی برای چه؟ من داشتم نمازم را میخواندم، من جزء فرشتهها بودم، من رکوع و سجودم سالها طول میکشید، من را چه به این کارها؟! من داشتم میآمدم طرف ذات، من از اسماء و صفات عبور کرده بودم، من موفقترین راهی ذات بودم، برای چه من را در این کار گذاشتی؟ قرعه به نام من بدبخت دیوانه زدی!
«قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» فرمان دادیم از آن جایگاه ظهوری بیرون بیایید، بیایید در این مزبله و زبالهدانی آفرینش که اسمش غیبت است و وقتی هم که آمدید آرام و قرار را از شما گرفتم، این هم سوغاتی! این هم خوش آمد! این هم بفرما! از این سفر دور و دراز، از آسمان به زمین آمدهاند تازه این هم سفرهاش
فرمود: «هَلَكَ مَن لَيسَ لَهُ مرشدُ يُرشِدُهُ» نابود میشود کسی که بدون ارشاد کننده در کوچه پس کوچههای زمان قدم بگذارد.
گمان میکند که اگر از سید حسین رد شد سریع کلید را میگیرد و وارد ظهور میشود. گاهی وقتها چنین القاء میشود که مانع اصلی سید حسین است. خیلی جالب است، وقتی این تاریخ را نگاه میکنید، هم خوشم میآید و هم بدم میآید؛ خوشم میآید میبینم که ثبت با سند در سلسلهٔ اجداد من میخواند یعنی تمام مراحلی که برای آنها بوده برای من هم هست، این نشان میدهد که من فرزند خلَف هستم، دلم هم میسوزد برای اینکه میبینم که این همه تابلو در طول این هزار و خردهای سال در کنار اتوبان زندگی بوده باز هم بعضیها هستند که نادیده میگیرند.
اگر یادتان باشد هستهٔ اصلی ترور علی در منزلی ریخته شد که آنها به این نتیجه رسیدند که مزاحم اصلی، خود علی است! چه کسانی؟ همانهایی که کلاس درس علی را شلوغ میکردند، نماز جماعت علی را پُر میکردند که ابن ملجم مرادی یکی از آنها بود، گفتند ما میخواهیم به خدا برسیم علی مزاحم است از علی باید عبور کرد. «لَا حُكْمَ اِلَّا لِله» این یک شعار قرآنی است، از همان شعارهایی که در آن مکر و نیرنگ است. شاگردان دیروز علی، سینه چاکان دیروز علی، فداییان دیروز علی و ترورکنندگان امروز، جلوی علی ایستادند و گفتند «لَا حُكْمَ اِلَّا لِله» حکم حکم خداست، فرمان فرمان خداست، «لا لَكَ يا عَلِيُّ» نه از تو. یعنی قرآن شد سوزن، علی کنار رفت، خیاط هم که ذات است و نخ هم که اینها هستند!
حالا شما بگویید ببینم علی به آنها گفت که «قرآن حجت صامت است، من حجت ناطق هستم» یعنی قرآن ساکت است حرف نمیزند، اوراق کتاب را که ورق میزنی با تو حرف میزند ولی همینطوری حرف نمیزند باید آن را بخوانی که حرف زدن قرآن در وجود تو طنین بدهد ولی من نه، من قرآن ناطق هستم من حرف میزنم. گفتند نه، این سوزن دیگر به درد نمیخورد، این سوزن را باید دور بیندازیم، خود این نخها راه را باز میکنند و میروند. راه را باز کردند، چه شد؟ شدند خوارج! منشعبین از صفین، شورشیان علیه علی، یک دسته تشکیل دادند به نام خوارج، یعنی خارج شدند از ولایت علی.
آن وقت اینها چه کاری کردند؟ به نظر شما اینها موفق شدند؟ به ذات رسیدند؟ اینها تشکیل ارتش دادند، این تاریخ است بخوانید؛ به مناطق حمله