للحق
امروز کنشگری تایم لاین جهان اسلام خلاصه شده در شرح ماجرا .. ؟ شوخی میکنید؟
باید حتما جزئیات هتک حرمت به خواهران مسلمانتان را جار بزنید؟
به جوش آمدن خون امت مسلمان وابسته است به کیفیت این تعرض؟ به باردار بودن و نبودن زنان؟ به رخ دادن و ندادن این فاجعه پیش خانواده یا پشت درهای بسته؟
ما را چه شده ... ؟
چطور میتوانید ابعاد این فاجعه را خط به خط ، واژه به واژه با تشدید و تاکید و عمقبخشی شرح و بسط دهید تا مخاطبان را به هر دستاویزی شده تحریک کنید و به خروش آورید؟
باور نمیکنم!
آن روز که پای منبرها و روی فرش تکیههای محرم ، روضهخوانها و مداحها تا حسین ( علیه السلام ) را با دقیقترین توصیفات .. لااله الا الله.. سر نمیبریدند ما با جدیت چای روضه مینوشیدیم و منتظر قسمت آخر سریال غمانگیز و جانگداز واقعه عاشورا بودیم تا اشکی از چشمهایمان جاری شود، باید به فکر این قلب سخت و غیرت پوسیدهی امت مسلمان امروز میبودیم..
آن روزها که محفلهای مقتلخوانی و مراسمات خیمهسوزی را جزء جاذبههای گردشگری ظهر و عصر عاشورا تعریف کردیم، باید فکر این روزها میبودیم که اخبار تعرض و خونریزی و کودککشی و محاصره آب و غذای اطفال و زنان و مردم بی سلاح غزه را کنار اخبار گرانی گوشت و آجیل و نواسانات بازار طلا و ارزهای دیجیتال بخوانیم و سری تکان داده و به روزمره ترحمبرانگیز و متعفنمان ادامه دهیم..
الله اکبر..
اللهم انا نشکوا الیک ..
از خودمان!
از روحهای به غارت ِگناه رفتهمان..
از این چشمها و گوشهای مهر خورده ..
از این قلبهای قسی و سخت و مریضاحوال..
از این غیرتهای خاکستر شده..
کاش ما را فرجی بود..
آن غیور مردم آرمانِ مقاومت ، از سختترین آزمون الهی تاریخ سربلند بیرون میآیند..
این ما شیعیان هستیم که اگر خدا به فریادمان نرسد ، بازندههای تاریخیم...
این ما شیعیان هستیم که اگر یک بار برای همیشه در آن نقطه از مسیر بشریت که باید و گویی اولین و آخرین فرصت کنشگری ما بعد از سالها ادعاست، کاری نکنیم .. دیگر حق گریستن بر مصائب زینب کبری را نخواهیم داشت و قطره اشکی ریختن برای غیرت و ناموسپرستی سقای کربلا صحرای کربلا بر ما حرام خواهد بود ...
#اف_میم
پیراهنش را سوی کنعان آورد..»
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#به_شوق_وصل_تو_درانتظار_بنشینم
#کی_و_کجا_وعده_ی_دیدار_ما ؟!.. .
#یامهدی .
هی میآیم بنویسم.. هی شما اجازه نمیدهید.. امشب شادی و غم توی دلم بهم آمیخته. درباره شما احساساتم همیشه به همان اندازه که باهم تضاد دارند و از یک جنس نیستند، ممزوج به هم و غیرقابل تفکیکاند..
در عین شادی غمگینم..
در عین سرخوردگی و حسرت پر از شور زندگی ام..
شرمنده ام و سرافکنده اما بی اندازه سربلندم و مغرور به اینکه امامِ حیِّ منید..
خسته ام و پرتوان..
ناامیدم به این شب سیاه ِطولانی و امیدوار به صبح سپیدی که نمیدانم از من و نسل من سعادتمندی زاده خواهد شد که درکش کند یانه..
خجلت زده ام اما روی لبهایم لبخند است به برکتِ نیتها و فکر به آرزوهایم برای دو علیِ کوچکم..
من دقیقا معنای مطلق نقطه ی تلاقی خوف ورجایم..
میدانم که هستید و همینجایید اما پای اعتقادم لنگ میزند به خیلی چیزها.. عقل ناقص من تاب تصور دولت کریمه شما را ندارد.. خیال بیمقدارم اما نمیتواند دنیای بدون شما را به تصویر بکشد..
شب های نیمه شعبان دل من سراسر اشک است و شعف .. دلم میخواهد امشب را .. این شبی که اذن نوشتن به من ندادید؛ بنشینم یک گوشه و فقط عاجزانه صدایتان کنم.. به امید جوابی و نکاهی و کرمی و آمدنی ولو به وهم و خیالم..
ای امامِ من! سیّدِ من! امیر من! مولا و منتهای امال من! آقای بزرگوار من! رفیق من! انیس من! مونس من! محبوب من! معشوق من! ای لطیف ترین آرزوی باران ها و قنوتها! ای غریبترین به راه نشستهیِ دورانها! ای عطرِ نفس هایت نشسته بر نرگسها! ای نوح مجاهد! ای ابراهیم بر فراز آتش برد و سلام! ای اسماعیلِ مسرور در قربانگاه! ای ایوب صبور! ای یوسف در زندان! ای یونس در شکم ماهی! ای موسایِ نشسته بر طور! ای عیسی ِ از میان حواریون رفته! ای احمد ِ خاتم! ای قرانِ خوانده نشدهی روی طاقچه ها..
مولای من.. به فریادم برس.. من از عمق تاریک ترین روزها ودوران ها صدایتان میزنم.. از عمق سیاهی شب و سیاهی دلها و سیاهی دنیا.. از دست کوتاه بشر..از نهایت ظلم و نهایت درد..
" یا ایها العزیز، مسنا و اهلنا الضر، و جئنا ببضاعة مزجاة، فاوف لنا الکیل و تصدق علینا، ان الله یجزی المتصدقین..."
ما خیلی عجز داریم.. خیلی بیچارهایم.. ای عزیزِ دنیا..
دلم میخواهد بی وقفه نامتان را بنشانم روی لبهای خشک و ترک برداشتهام.. اینشعرِ از جان برآمدهی #آقاسی را زمزمه کنم و با بغض بخوانم: « ای زلیخا دست از دامان یوسف بازگشت، تا صبا
سلام دوستان
امروز اول ماهه
صدقات مان را جاری کنیم برای کمک به مظلومین عالم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
اللهم صل علی محمد و آل محمد
*کمک مالی به مردم مظلوم غزه در پایگاه اطلاعرسانی دفتر رهبری*
بخش وجوهات شرعی/ کمکها/ کمک به مردم غزه
https://www.leader.ir/fa/monies
میخوام یکم براتون راجب مسئله نوشتن حرف بزنم.. واقعیت امر اینه که من هنوزم بعد از سالها نوشتن خودمو نویسنده نمیدونم و همچنان اندر خم یک کوچهام..
اما خب!
بازم میخوام براتون بگم!
این صرف هنر روایت نیست که از شما یک نویسندهی خوب میسازه - حالا چه روایت ِ از واقع چه روایت یک ماجرای خلق شده در ذهن - بلکه یکی از رازهای مهم نویسندگی اون ارتباط به غایت عمیقی هست که بین شما و اون متنی که از سرانگشتانتون روی کاغذ ریخته میشه باید بوجود بیاد، این که نویسنده خودشو چیزی جدای از نوشته ندونه، نبینه و حس نکنه اون محتوا متعلق به اونه ، در واقع شخص باید متعلق به نوشته باشه. در اون زندگی کنه، تو زمان و مکان سفر کنه و وقتی قلم به دست میگیره خطرپذیرترین کاشف ِقرن باشه! بره تو اعماق وجودِ هر چیزی که میخواد ازش حرف بزنه! حتی خودش..
نویسنده باید سوار بر باد باشه، اون قدر بدن ِورزیده ای داشته باشه که تو کنکاشهای وسیع ِ کشف جهان کم نیاره..
یک نویسنده خوب باید یک نقاش خوب باشه، یک عکاس خوب، یک کاشف خوب، یک مخترع خوب، یک ورزشکار خوب، یک معلم خوب، یک موسیقیدان بزرگ و یک آشپز ِ هنرمند!
یک نویسنده خوب باید اونقدر روحش رو به عالم خیال ببره و بیاره تا بتونه اثری خلق کنه که روح آدمها رو مسخ کنه و روی دلشون لبخند شادی یا اشک غم بنشونه!
#اف_میم
#چگونه_نویسنده_شویم
#مسئله_نوشتن ۱
#مسئله_دار_شوید
@mahe7shab
*برای من همین بس
که فرزندانی را به دنیا بیاورم
که ولایت شما را قبول داشته باشند
و زمین را از لا اله الا الله پر کنند..
❤️❤️❤️❤️
خدا را چه دیدی شاید
به من و تو یک علامه امینی قسمت کرد
که مولایمان به آن افتخار کند
#فرزندآوری
#عید_غدیر
*
فکرهای بزرگ،حرفهای قشنگ قشنگ و بزرگ مادامی که پایَش را در خودتان ایجاد نکرده باشید، گوش دادنش "گناه" است؛ چون خردتان میکند به جای اینکه پیش ببرد.
#عین_صاد
دههی اول ذیالحجه، دههی توحید است..
باید به حج ابراهیمی رفت..
علامه حسن زاده آملی (ره)..
نماز شب و انس با ملكوت
يكى از مستحبات كه براى سالكين الى الله در حد وجوب است (البته نه واجب تكليفى ) نماز شب است، نماز شب آب حيات است و دل شب، ظلمات و استاد سلوك ، خضر اين راه كه اگر كسى از آب حيات نوشيد به سعادت جاويد و حيات ابدى مى رسد.
مرا در اين ظلمات آن كه راهنمايى كرد نماز نيمه شب بود و گريه سحرى
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايند:
ليس من شيعتنا من لم يصل صلاه الليل.
كسى كه نماز شب نمى خواند از شيعيان واقعى نيست.
((عزيزان وقت نيست ... دير است !! به انتظار ننشينيد، انسان با 40، 50 سال عمر مى خواهد خودش را براى ابد بسازد، كم كم مزاج جواب مى كند، البته با مزاج مخالفت هم نكنيد، ثلث آخر شب بسيار خوب است.
غذا هضم شده ، هوا لطيف گشته ، خلوت با شب داشته باشيد كه انس با عالم غيب و ملكوت ببار مى آيد).
صراط سلوک
@mahe7shab
درست اون لحظه ای که فکر میکنی درد و رنج داره تو رو میکشه و از بین میبره..داره ازت یک انسان ارزشمند میسازه..
فقط مهم اینه تو چطور باهاش مواجه میشی.
شاهد از غیب رسید!
" هیچ رنج و مرض و حزنی به مومن نمیرسد حتی اضطرابی که فکرش را مشغول میکند، مگر اینکه خداوند به سلب آن، گناهانش را پاک میکند.."
پیامبر مهربانیها ...
| تحف العقول، ص ۳۸ |
خیال حوصله ی بحر می پزم هیهات
چه هاست بر سر این قطره محال اندیش ..
#کرب_و_بلاء
#عقل باید احساسات مذهبی را مدیریت کند!
#عقل باید همه چیز را مدیریت کند!
[ استاد نظافت ]
+ هی خودم را توی آینه قدّی زرشکی ِ قدیمیِ خانمجان ورانداز میکنم.. همه همیشه میآیند وخودشانرا ورانداز میکنند توی آینه قدی! توی مهمانیها! دورهمیها! رفتن هاوآمدن ها! مثل ِ امروز!عصر گذشت و غروب شد.. ظرف وظروفها شسته شده کنار ِ حوض قطار شده اند از ظهر.. هوا تاریک شده و انگار خاک ِمرگ پهن کرده اند توی اتاق روی همه! از آقایوسف هنوز خبری نشده! خروسخوان سحرخیزی کردم به آب و جاروی ایوان ِ مشرف به منزل ِشان.. خندیدم که گمان کنند برای سفره پهن کردن ُ طعام دادن ِ هر هفتهی قوم و خویش پلههای عمارت را از گرگ و میش صبح مثل مرغ پرکنده بالا وپایین میروم به برق انداختن ُ رنگ ولعاب دادن! کوچه را رفت و روب کردم و شمعدانی چیدم سکوی کنار ِ در! پشت ِ پنجره هم پناه گرفتم که خلق بو نبرند عاشقیام را..
عصر گذشت و غروب شد و بویی از آقایوسف نیامد.. دارم خودم را وراندازد میکنم توی آینه قدی زرشکی ِ خانم جان و هنوز خاک ِ مرگ پاشیده اند روی مهمان ها توی اتاق! همه خوابند.. خودم را ور انداز میکنم..دلم را.. ایوان را.. جامه ام را.. چشمهایم را.. حیاط را و شمعدانی های برگشته از سکوی در به دورتادور ِ حوض بی ماهی..! کجای ِ منتظر ماندنم لنگ دارد ، ملتفت نشده ام! از خود ِ ضعیف ِ توی آینه گریه ام میگیرد!
از آقا یوسف خبری نیست.. میآیم توی ایوان زل بزنم سمت ِ صحن و سرای ِ آقایوسف.. جایی که آخرین بار دیدنَش و خبر ِ رفتنش را دادند.. سر برمیگردانم.. قالی ِ سرخ ِ ایوان شده عطر ِ زمینی کهدسته دسته نرگس رویش روییده.. ماه ِ شب چارده زل میزند به چشمهایم.. صدای ِ خستگی از انتظارم رسیده به گلهای ِ محبوب ِ آقایوسف.. کاش من همه بودم.. جای همه منتظرت بودم.. کاش من عطرِ همه نرگس های قصه ی دنیای بی آقایوسف را میبلعیدم..
#اف_میم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#نکند_منتظر_مردن_مایی_آقا ..
این اوست که میداند به کجا باید فشار بیاورد و در کدام بزنگاه تو را گرفتار کند..
این است که باید بلا را از بالا بفرستند ..
#عین_صاد
#صراط
۳.
و در آخر اینکه
منصفانه باید گفت کتاب خوبی بود. توانستم با آن دوباره به کتابخوانی روزانهام برگردم..
نمیتوانستم آن را زمین بگذارم
در نجف زیست کردم و دلبسته کوفه و سهله و وادی السلام شدم..
عشق به توحید در دلم فوران کرد و آرزو کردم روزی به وصال محبوب آنطور که اربابان معرفت میرسند ، برسم ..
با این حال دم به دم و آینه به آینه فاصلهی بی انتهای خودم را با آنان یادآور میشدم.. و از خدا میخواستم مرا از راهی که انسب به احوالات و ظرفیت و درک وجودیام است به خودش نزدیک کند ..
اللهم اوصلنی الیک من اقرب طرق الیک و اسهلها عَلَيّ ...
۲.
نمیدانم چطور باید این نگاه را توجیه کرد. نگاهی که معارف سلوکی را در اعلی مرتبهاش که هر کسی توان ادراک آن را ندارد، دم دستی کرد و به رشته تحریر درآورد.. امور و دستورات و مراتب و مکاشفاتی که خود آیت الله قاضی اهتمام ویژهای در پنهان کردن آن از دیگران داشتند.
بعضا نامهنگاریها و مکاتباتی در متن کتاب منتشر شده که خود نگارنده و مخاطب آن تاکید در مخفی ماندن این محتوا از شاگردانشان داشتند چه رسد به مردم عادی..
دستورات و اذکار و اربعینهایی در کتاب علنی شده که بعضا دستور ویژهای به طلبهای با مختصات معرفتی خودش بوده که به کار طلبه دیگر نمیآمده.. . اموری که هیچگاه در جلسات علنی و عمومی آیت الله قاضی مطرح نمیشده و هرگونه اشارهای به آن با خشم و عتاب ایشان روبهرو بوده..
آسیب این انتشارها و علنی کردنها از شماره خارج است..
میدانم که مخالف این نظر بسیارند و معتقدند نشر اینها سبب ترویج سیر توحیدی در عالم میشود. این نیت و انگیزه محترم و مقدس است اما ایکاش به سیره همان عرفایی که از آنها یاد میشود عمل کنیم..
راههای رسیدن به خدا به عدد انفس است..
هر کس در مرتبهای و ظرفیت و وسعت و ضقت وجودی قرار دارد که الا و لابدّ باید راه و طریق خودش را پیدا کند.
نه اینکه با در معرض این قصهها قرار گرفتن و سودای درک مکاشفات و شهود و تصرفاتی که کار هرکسی نیست و مجاهداتی که مرد افکن است و خدابه هر کسی تکلیف نکرده ست پا به راهی بگذارد که انتهایش معلوم نیست..
چه بسا در این میان به دنبال هزار و یک نشانی غلط منحرف شده و درگیر جنبهی دیگری از عالم غیب شود که نه تنها او را به توحید نمیرساند بلکه به شرک نزدیک میکند،شرکی که منیت و انانیت در آن بیداد میکند..
حتی در وصیتنامه مرحوم قاضی هم جز دستورات عمومی مداومت بر نماز اول وقت و احسان به والدین و اهتمام به روضه سید الشهدا اشارهی دیگری به اذکار سنگینی چون یونسیه و اربعینهای دشوار دیگری که بعضا به تناسب ظرفیت و شرایط به شاگردی و طلبهای و مجتهدی میکردند، نداشتند..
ترویج این روایتها و دستورات و همگانی کردن اینها ترویج معارف الهی نیست.. ترویج سبک خاصی از دینداری است کا بسیار مرز باریکی با صوفی گری و درویشبازی دارد که اگر خدای متعال خود دستگیر کسی نشود، افتادنش به این ورطه و راه غلط رفتنش و به هیچجا نرسیدنش حتمی ست..
- کتاب دوم ۴۰۲ -
للحق
۱.
درباره کتاب حرف زیاد دارم. خیلی زیاد. هم محتوایی و هم فنی بسیار به کتاب نقد دارم. اما نوشتنش حوصله میخواهد و البته جرات..
درباره جنبه فنیاش خیلی نمینویسم؛ طبیعی است که نویسنده کتاب،نویسنده نبوده که بتوان خیلی به آن خرده گرفت.. از عدم یکنواختی نثر و ادبیات آن تا اشکالات واضحتری در روایت، فضاسازیها و شخصیت پردازیها و تکراری شدن فصول یکی پس از دیگری..
و اما درباره محتوای کتاب ..
مختصر بگویم که بارها گفتهاند و شنیدهایم که صحبت از کرامات اولیای خدا هرجایی و هر مکانی نیست.. گفتن از ادراکات شهودی و تصرفات بزرگانی چون آیت الله قاضی ( رحمة الله عليه) برای عوامی چون من و مردم کوچه و بازار محل اشکال است..
چه رسد به علنی کردن مکاتبات و وصایا و تقریرات جلسات خصوصی کسی مثل ایشان..
از روایات خود کتاب و فرمایشات آیت الله قاضی هم اینطور برمیآید که حتی دستورات سلوکی یک شاگرد با شاگرد دیگر توفیر دارد؛ مراتب سلوکی و ادراکی مجتهدی با مجتهد دیگر گاه به اندازه فاصله زمین تا آسمان از هم دورند..
#کهکشان_نیستی
#کتاب_های_۴۰۲