Gap messenger
Download

#عــشـق_دَر_بَ‍‌ن‍‌د_انـتـقـام ♥⚡️
#فصل_اول ✍🏻
🔖 #پــــارت ۳۲۱

یعنی این مرد پدر من بود؟
.پدری که سال ها نداشتمش
.حمایتشو نداشتم
.دستای نوازش گرشو نداشتم
.یه سوال پی در پی تو ذهنم چرخ میخورد
.چرا منو نخواست؟ چرا پیشم نموند
.دقیق تر از باال تا پایین نگاهش کردم
.من این مردو قبال دیده بودم
.اون روز توی استخر
.همون روزی که کمیل اجازه موندن به من نداد و فرستادتم
.اون روز دلیلشو نفهمیدم ولی االن میدونم
.اون نمیخواست من چشم در چشم با کسی بشم که پدرمه
.از جاش بلند شد، آروم آروم اومد سمتم و تو یک قدمیم وایساد
.نگاهش تو کل صورتم چرخ خورد
گریه کردی؟ -
.دستشو آورد باال خواست لمسم کنه که رفتم عقب
.عکس العملم انقد تند و سریع بود که دستش رو هوا خشک شد
.نگاهی به دستش و بعد به صورت من انداخت
:اخم هاشو کشید تو هم، به تندی گفت
.برگرد سر جات
.سرمو به چپ و راست تکون دادم
نه -
چند ثانیه مکث کرد و دستشو انداخت پایین
.شجاعتت انکار نشدنیه دختر -
.عمیق نگاهم کرد
جسور، بی پروا، مهم تر از همه زیبا. همه خصوصیاتت منو یاد -
.یه کسی میندازه
ناخودآگاه زمزمه کردم
کی؟ -
.نیشخندی زد
همسرم -
.به چشماش خیره شدم
االن کجاست؟ -
پوزخندی زد، خم شد تو صورتم
:با لحنی که مو به تنم سیخ میکرد گفت
.کشتمش -
.مات و مبهوت نگاهش کردم
.لب هام بی هدف تکون خورد اما کالمی ازش خارج نشد
.وحشت زده رفتم عقب
.با تمسخر خندید به این حرکتم
.عقب گرد کرد

#ňєɢѧя★⃟🌿

16 March 2022 | 11:01