Gap messenger
Download

#عــشـق_دَر_بَ‍‌ن‍‌د_انـتـقـام ♥⚡️
#فصل_اول ✍🏻
🔖 #پــــارت ۳۱۸

.رنگ پریدگی صورتش از همینجا هم آشکار بود
عرضه این یه کارو که داری نه؟ -
.خودشو جمع کرد
:لبخند تلخی زد بدون توجه به سوالم گفت
.همه شماها به طرزی احساس منو کشتید -
.با بیرحمی به بازی گرفتید
خیره شد به چشمام
.حاال نوبت منه -
نگاهی به اطرافش انداخت
شاید دیگه نتونم برگردم اینجا -
شاید دیگه نتونم ببینمت
ولی اینو بدون
!ازت متنفرم
.تو منو وسیله انتقامت کردی
!روح منو شکستی
!غرور منو خورد کردی
.چشمه اشکش جوشید
:با بغض زمزمه کرد
.ولی من میبخشمت
من حق گله کردن، حق شکایت کردن ندارم
.چون خدا منو آفریده واسه عذاب دادن
.ساکشو از رو تخت برداشت تنه محکمی بهم زد و رفت بیرون
.به جای خالیش خیره شدم
.بغض درون صداش از همیشه بیشتر و بیشتر بود
یکی پس ذهنم فریاد زد
اگه اشتباه کنی چی؟
اگر کار اون نباشه چی؟
مگه تو از این دختر خوشت نیومده بود؟
.سرمو پی در پی تکون دادم تا افکار پریشون ذهنم خارج شه
مگه اون به بچه من رحم کرد که من بکنم؟
.از پنجره اتاق به بیرون نگاه کردم
.جلوی ماشین وایساده بود و بین رفتن یا نرفتن مرد بود
.سرشو آورد باال. نگاهمون تو هم تالقی پیدا کرد
.نفرت درون چشم هاش عجیب تنمو لرزوند
.پل نگاهمونو شکست و سوار شد
.ثانیه ای بعد ماشین حرکت کرد و عمارت غرق سکوت شد
.نفس عمیقی کشیدم
.از همین حاال هم نبودنش تو چشم بود
موهامو چنگ زدم و به خودم گوشزد کردم
.اون برمیگرده
...فرصت دوباره بهش میدم و شاید
.سکوت کردم
من داشتم چی میگفتم؟
.پوف کلافه ای کشیدم
.کنترل رفتار های ضد و نقیصم از دستم خارج شده بود
از اتاق اومدم بیرون گوشیمو ازجیبم در آوردم همونجوری که
.پله هارو میرفتم پایین شماره دیاکو رو گرفتم
چند تا بوق خورد و قطع شد
.پوف کالفه ای کشیدم
سوار ماشین شدم، پامو رو پدال فشردم و به سمت بیمارستان
.حرکت کردم

#ňєɢѧя★⃟🌿

16 March 2022 | 11:01