Gap messenger
Download

#عــشـق_دَر_بَ‍‌ن‍‌د_انـتـقـام ♥⚡️
#فصل_اول ✍🏻
🔖 #پــــارت ۱

از سیاوش خداحافظی کردم و درو بستم به ساعتم نگاه
کردم،یکم دیر کرده بودم
.مسیر حیاط تا خونه رو قدم زنون طی کردم
نفس عمیقی کشیدم
.عطر گل های محمدی تو بینیم پخش شد
با حسرت به سمت چپم نگاه کردم،دلم میخواست برم کنار
حوض بشینم و
ساعت ها به ماه نگاه کنم
.ولی میدونستم این کارم به مذاق بابا خوش نمیاد
مکث کردم
بازم حواسم نبود تو خیال خودم گفتم بابا
کالفه پوفی کشیدم و به راهم ادامه دادم دوباره یادم رفت که من
از این کلمه منع بودم چون دوست نداشت بهش بگم بابا
چون منو بچه خودش نمیدونست
چون منو مقصر مرگ مامان میدونست
مادری که هیچ وقت ندیدمش
دستاشو لمس نکردم
محبتشو حس نکردم
به آسمون نگاه کردم و شعر محبوبمو زیر لبم زمزمه کردم
ما شقایق های باران خورده ایم
سیلی ناحق فراوان خورده ایم
ساقه احساسمان خشکیده است
زخم ها از تیغ طوفان خورده ایم
تا چه بود تاکنون تقصیرمان
تا چه باشد بعد از این تقدیرمان
کلیدمو گذاشتم رو جاکفشی و کفش هامو در آوردم
نگاه گذری به داخل انداختم مثل همیشه رو مبل نشسته بود
روزنامه میخوند چند قدم رفتم جلو
_سلام کوروش خان
بی تفاوت نگاهم کرد
_کجا بودی؟!
_با سیاوش بیرون بودم
روزنامه روپرت کرد سمتم و از جاش بلند شد با ترس رفتم عقب
صدای فریاد بلندش دیوارهای خونه رو لرزوند
_ســــاعـــت یازده شـــبـــه گـــفــته بـــودم
! بـــهت تا هشــت حـــق داری بـــیــرون بـــاشــی
حالا کــارت به جــایی رســیده کــه از حـــرف من
ســرپــیچی میکــنی؟
سرمو انداختم پایین و سکوت کردم
به غیر از گرفتن زبونم چه کار دیگه ای میتونستم انجام بدم؟

#ňєɢѧя★⃟🌿.

22 January 2022 | 10:54